اخلاق در ویرایش و نشر

اخلاق در ویرایش و نشر
| عبدالحسین آذرنگمنتشرشده در: ماهنامۀ کلک، شمارۀ 35 و 36  | بهمن و اسفند 1371 |

 

در بسیاری از شغل‌ها و پیشه‌ها، تعارض در وظایف شغلی وجود دارد که قابل شناخت و فهم است… ویراستار حقیقی میان پدیدآور و خواننده حایل می‌شود و با دانش‌ها و تجربه‌ها و تخصص‌هایش کاری می‌کند که پیام به مناسب‌ترین و شایسته‌ترین صورت به گیرندگان حتمی، فرضی و احتمالی انتقال یابد. ویراستار در خدمت پدیدآور و یاور و همکار و همراه اوست. پس هدف آن‌ها در اصول مشترک است و فعالیتی که می‌کنند همسو. اگر پدیدآور و پدیدآوردن در کار نباشد چه نیازی به ویراستار و ویراستاری؟ اگر فی‌المثل بحران اقتصادی نشر از اینکه هست بیشتر شدت بگیرد و پدیدآورندگان نتوانند از راه چاپ کتاب و نشریات با خوانندگانشان ارتباط برقرار سازند ویراستاری تعطیل نمی‌شود؟ ویراستاری تابع و ملازم پدیدآوردن است. اگر ویراستارانی ظهور می‌کنند که با کار درخشانشان سرنوشت آثاری را تغییر می‌دهند، مانند کاری که به نوعی و در سطحی شادروان غلامحسین مصاحب با دایرة‌المعارف فارسی کرد یا آنچه به‌نوعی و در سطحی دیگر یحیی مهدوی با بسیاری از آثار فلسفی دوستان و همکاران خود کرد، یا ویرایش جانانۀ احمد سمیعی از از صبا تا نیما، اثر سترگ مرحوم یحیی آرین‌پور، یا دبیریِ دقیق و مسئولانۀ چند تنی از مسئولان مجلات و نشریات، هیچ تغییری در اصل مطلب نمی‌دهد. به هر صورت ویرایش قائم به چیز دیگری است و آنچه به خود قائم است پدیدآوردن است، بد یا خوب، کامل یا ناقص، سالم یا معیوب. و وظیفۀ اصلی ویراستاری در دشوارترین و پرزحمت‌ترین صورتش جز این نیست که آثار را به کمال نزدیک کند. پس اگر ویراستاری و پدیدآوردن تا به این حد به هم نزدیک و هدف‌های آن‌ها تا بدین درجه نزدیک و مشترک است، چرا میان پدیدآور و ویراستار اختلاف بروز پیدا می‌کند؟…

 

متن کامل مقاله را در پیوند زیر بخوانید.

 اخلاق در ویرایش و نشر_عبدالحسین آذرنگ

ویرایش در ایران؛ نگرش، یا فروکاستن به روش؟

ویرایش در ایران؛ نگرش، یا فروکاستن به روش؟
| عبدالحسین آذرنگمنتشرشده در: فصلنامۀ ایرانشهر امروز، سال اول، شمارۀ 4 | آبان ـ آذر 1395|

 

می‌توانم مطمئن باشم که از خواندن این آگهی تبلیغاتی تعجب نمی‌کنید: «آموزش تایپ و ویرایش در کوتاه‌‌ترین مدت». چه جای تعجب؟ در راستۀ رو‌به‌روی دانشگاه تهران می‌توان عده‌ای تابلوبه‌دست را دید که برای نوشتن پایان‌نامه‌های دانشگاهی در سطوح مختلف و نگارش مقاله برای «مجله‌های معتبر» داخلی و خارجی بی‌پرده تبلیغ می‌کنند؛ حتی می‌توان با آن‌ها بر سر قیمت و زمان هم چانه زد. لابد اگر طیّ چند سال گذشته معلوم می‌شد که داوران، پایان‌نامه‌های دانشگاهی و مقاله‌هایِ «در سطح جهانی» را به‌دقت می‌خوانند و فرق میان اصلی و جعلی را تشخیص می‌دهند، امروز شاهد تابلوبه‌دست‌های آن راسته نبودیم که بر شمارشان بیش از پیش افزوده می‌شود. پس حق بدهید که آموزشگاه‌هایی هم مدعی شوند در مدت یک ماه، شاید هم چند روز کمتر، گواهی گذراندن «دورۀ تایپ و ویرایش» را صادر کنند و ویراستار تحویل جامعه بدهند.

پیش از پرداختن به مطلب، می‌خواهم حتماً بر این نکته تأکید بورزم که با هرگونه برخورد شدید با این‌گونه تبلیغات، یا ورود قوۀ قهریه برای به هم زدن این‌گونه کسب‌وکارها، کاملاً مخالفم. محصول بُنجل و استفاده از روش‌های سودآور مخالف شئون فرهنگی به جامعۀ ما منحصر نیست. مگر شمار کسانی که از راه راسته‌های پایان‌نامه و مقاله‌نویسی، از دانشگاه‌های خارج از کشور مدرک گرفته‌اند کم است؟ شرکت‌های چندملیتی پرشعبه که از راه دفترهای نمایندگی‌شان در کشورهای مختلف می‌توانند از سریع‌‌ترین راه‌ها مدرک‌های دانشگاهی معتبر کف دست پرداخت‌کنندگان مبلغ‌های کلان بگذارند فقط در جامعۀ ما نمایندگی ندارند. اجناس و کالاهای بنجل هم، که شاید همه بدانند در کجاها تولید می‌شوند و چه شبکه‌هایی با چه منافع کلانی آن‌ها را وارد و پخش می‌کنند، فقط بازارهای کشورهای درحال‌توسعه را پر نکرده است.

باری، تجربه‌های مکرر در تاریخ علم و فرهنگ نشان داده است که فعالیت‌های به‌هم‌پیوسته در همۀ زمینه‌ها معمولاً با هم صعود و با هم فرود می‌کنند. حلقه‌های زنجیره‌های مناسب با هم تناسب دارند. ویرایش، حلقه‌ای از زنجیرۀ به‌هم‌پیوستۀ نشر، از شمول همین قاعدۀ پیوستگی بیرون نیست. دربارۀ این پیوستگی اختلاف‌نظر کمتر دیده می‌شود تا ایجاد زنجیرۀ سالم نشر که از چه حلقه‌هایی با چه ویژگی‌هایی تشکیل شود، و نیز این نکته که برای دست یافتن به نشری سالم و متوازن، با کدام حلقه باید شروع و چه حلقه‌هایی را باید بیشتر تقویت کرد.

نگارنده، که سال‌های زیادی نشر و ویرایش تدریس کرده است و در زمینۀ آموزش ویراستاری و تربیت ویراستار هم مقداری تجربۀ مکتوب و مدوّن دارد، در اینجا می‌خواهد بر پایۀ تجربه و مشاهده‌های مستقیم خودش به چند نکته بپردازد:

ـ چرا ویرایش در کشور ما در مسیری قرار نگرفته است که دست‌کم همانند مسیر نشرهای موفق کشورهای هم‌تراز در سطح فرهنگی باشد؟؛

ـ چگونه می‌توان زمینه را برای پرورش ویراستارانی فراهم ساخت تا به سهم خود بر روند نشر سالم تأثیر بگذارند؟؛

ـ و از آنجا که ویرایش با نگرش، زبان، ادب، آموزش، پژوهش و بسیاری از جنبه‌های فرهنگ هر کشوری پیوستگی دارد، آیا می‌توان روند کنونی ویرایش را همچنان به حال خود رها کرد، و در برابر تأثیرهای آن بی‌تفاوت ماند؟

 

آموزش‌های ویراستاری در کلاس‌های درس، و حتی در کارگاه‌های عملی، به تجربۀ مستقیم نگارنده، درمجموع با زمان، نیرو و هزینه‌های صرف‌شده در این راه تناسب ندارد. از دوره‌های کوتاه‌مدت و عملی در شماری از مؤسسات در دهۀ 1340 تا اواسط دهۀ 1350 ش. که بگذریم، تا جایی که اطلاع دارم و منابع را بررسی کرده‌ام، نخستین دورۀ آموزش برنامه‌ریزی‌شده و نسبتاً بلندمدت برای تربیت ویراستار در انتشارات سروش برگزار شد. شادروان کریم امامی، مدیر بخش ادیتوریال (ویراستاری) موسسۀ انتشارات فرانکلین، پس از تعطیل شدن شاخۀ این مؤسسه در ایران، مدیریت انتشارات سروش را بر عهده گرفت و به‌قصد فعال کردن فعالیت‌های انتشاراتی و توسعه دادن برنامه‌های سروش، چند جوان مستعدتر را از راه آزمون و گفت‌وگو برگزید و کوشید با برگزاری دورۀ چندماهۀ آموزشی، که جنبه‌های مختلف ویرایش در آن تدریس شود، ویراستارانی را بپروراند. این دوره از 1355 آغاز شد و چندماهی ادامه داشت. بنده هم یکی از مواد آموزشی این دوره را تدریس می‌کردم. پس از گذشت زمان، افزوده شدن بر تجربه‌ام و مقایسه‌هایی که با دوره‌های دیگر در جاهای دیگر به عمل آوردم، به این نتیجه رسیدم که دورۀ سروش با توجه به زمان، نیرو و هزینۀ صرف شده، بازده موافق انتظار را نداشته است. مدرسان آن دوره، از جمله خود من، برای نخستین بار بود که در دورۀ آموزش ویراستاری تدریس می‌کردند؛ منابع درسی و تجربۀ تدریس این موضوع وجود نداشت؛ نیازسنجی به عمل نیامده بود؛ از میان آموزش‌دیدگان ـ که البته یک‌دست و هم‌تراز هم نبودند ـ فقط چندتن به ویراستاری یا شاخه‌هایی به‌گونه‌ای مرتبط با آن ادامه دادند و بقیه از این عرصه به‌کلی بیرون رفتند. از این گذشته، وقوع انقلاب، برکناری شادروان کریم امامی، تغییر یافتن مسیر انتشارات سروش و همراه شدن آن سازمان با گرایش‌های جدید حاکم بر رسانه‌های تلویزیون و رادیو، دفتر را به‌گونه‌ای دیگر ورق زد. این سرنوشت نخستین دورۀ برنامه‌ریزی‌شدۀ آموزش ویرایش پیش از انقلاب در ایران بود.

اشاره به نکته‌ای مرتبط با آن دوره، و نیز به‌قصد مقایسه‌ای شاید روشنگر، لازم است. بر پایۀ آمار کتاب‌شناسی ملّی ایران، سرجمع کتاب‌های منتشرشده در کشور در 1349ش به رقم 4359 عنوان رسیده بود. این رقم در تاریخ نشر ایران، از دورۀ حکومت فتحعلی شاه قاجار، که نشر کتاب با نظارت عباس‌میرزا نایب‌السلطنه و هم‌اندیشان و مشاورانش در دهۀ 1240ق/ حدوداً دهۀ 1820 م. آغاز شده بود، تا آن سال بی‌سابقه بود. از دیدگاه کمّی رقم انتشار کتاب، سال 1349 ش. نقطۀ اوج و قلۀ منحنی نشر کتاب تا پیش از انقلاب به شمار می‌آمد. از 1349 ش. به بعد، منحنی کمّی نشر با شیبی تند رو به فرود گذاشت، در 1353 ش. به 1872 عنوان و در 1355 ش. به 1689 عنوان تنزل کرد. شادروان کریم امامی کوشش خود را درست در همان دورۀ تنزل آغاز کرده بود. آشفتگی اوضاع در سال‌های 1356 و 1357 ش. هم به سود آن‌گونه برنامه‌‌ریزی نبود که شادروان کریم امامی و هم‌فکرانش به آن می‌اندیشیدند.

پس از انقلاب و سپری شدن دورۀ فترتی چندساله در نشر کتاب و شاخه‌های وابسته، رکورد 1349 ش. شکسته شد و شمار کتاب‌های انتشاریافته در 1368 ش. به رقم بی‌سابقۀ 5315 عنوان در آن سال رسید ـ صرف‌نظر از شبهاتی که در مبنای محاسبات آمار کتاب هست. به هر حال، شیب صعودی منحنی در دهۀ 1370 ش. تند شد و در پایان آن دهه از 20هزار عنوان فراتر رفت. این رشد که علت‌های چندگانه‌ای دارد ـ و البته به موضوع بحث این مقاله مربوط نمی‌شود ـ نیاز به ویرایش را از چند جنبه آشکار ساخت؛ به‌ویژه آنکه شماری دانشنامه و منبع مرجع هم در دست تدوین بود، کتاب‌های درسی و دانشگاهی بسیاری باید نوشته و منتشر می‌شدند، شمار نشریه‌های عمومی و تخصّصی در افزایش بود و در این میان دانشنامه‌ها بیش از همه به ویراستاران مبرز و ویرایش‌های قابل‌اطمینان نیاز داشتند، ویراستارانی که معیار کارشان، در مقام مقایسه، با حاصل کار سرپرستی و سرویراستاری کسی همچون شادروان غلامحسین مصاحب در دایرة‌المعارف فارسی سنجیده می‌شد. من هم که از سال‌های نخستین همان دهه دانشنامه‌نگاری را آغاز کرده بودم و در جریان جست‌وجوها برای یافتن سرویراستاری مناسب قرار داشتم که بتواند منبع مرجع را با ضوابط مقبول سرپرستی کند، از نزدیک شاهد تلاش‌های تنی چند از مسئولان دانشنامه‌ها بودم که می‌جُستند، اما نمی‌یافتند. آنجا بود که در ارزیابی‌های فنّی‌‌تر، ارزش کار شادروان مصاحب آشکار و آشکار‌‌تر، و نیز دانسته شد که وجود سرویراستارانی که بتوانند با دقتی همچون دقت او و نظارت مسئولانه‌اش تدوین و انتشار منابع مرجع را سرپرستی کنند، چه ارزشی برای دانش و فرهنگ کشور دارد؛ و حتی وجود ویراستاران کاردانی که بتوانند نشر را در شاخه‌های مختلف آن مدیریت کنند.

شماری از نهادهای فرهنگی، درست در همان سال‌ها که می‌خواستند فعالیت‌های انتشاراتی‌شان را گسترش دهند، پی بردند که کمبود ویراستار کاردان چه مانع بزرگی بر سر راه نشر کتاب است. چندین دورۀ آموزشی و بازآموزی برای پرورش ویراستار در سازمان‌های مختلف برگزار شد که گسترده‌‌ترین و بادوام‌‌ترین آن دوره‌های آموزش ویراستاری مرکز نشر دانشگاهی بود. حمایت دکتر نصرالله پورجوادی، مدیر وقت آن مرکز از آن دوره‌ها و همکاری آموزشی پیش‌کسوتان و باتجربگانی همچون شادروان ابوالحسن نجفی، استاد احمد سمیعی (گیلانی) و چند تن دیگر، بزرگ‌‌ترین دستاورد آموزش ویراستاری در مقایسه با دوره‌های دیگر در نهادهای دیگر بود. گویا در آغاز در نظر بود ارزش آموزشی این دوره دست‌کم با دوره‌های کارشناسی ارشد برابری کند. حتی شماری از دانشجویانی که در این دوره‌ها شرکت می‌کردند، فارغ‌التحصیلان دوره‌های ارشد و دکتری بودند. علاقه‌مندانی از همۀ رشته‌ها، از جمله علوم تجربی، پزشکی، مهندسی، کشاورزی، کامپیوتر، علوم اجتماعی و انسانی، هنرها و جز آن در دوره‌های مرکز نشر شرکت می‌کردند، و این‌ها نشانۀ امیدوارکننده‌ای از راه یافتن هنر و فنّ ویرایش به رشته‌های مختلف علوم بود، رشته‌هایی که به متخصصان و کارشناسان ویراستار سخت نیازمند بودند.

چند سال پی‌درپی در دوره‌های مرکز نشر دانشگاهی تدریس کردم و بر پایۀ مشاهده و تجربۀ مستقیم شاهد بودم که به‌مرور و بر اثر تغییراتی در مدیریت و بی‌علاقگی و بی‌توجهی بعضی مدیران، کاسته شدن از امکانات مالی، ضعیف شدن انگیزه‌های نخستین، و همپا با کاهش فعالیت‌های انتشاراتی آن مرکز، دوره‌های آموزشی ویراستاری هم به‌تدریج کم‌رمق‌‌تر و کم‌رنگ‌‌تر شد و اعتباری که در این راه با زحمات فراوان به دست آمده بود، از کف رفت.

چند مؤسسۀ پژوهشی، آموزشی، علمی و انتشاراتی دولتی و وابسته به دولت، اتحادیۀ ناشران تهران، و چند ناشر هم دوره‌های کوتاه‌مدتی برای آموزش ویراستاری ـ البته فقط ویرایش زبانی، صوری و نسخه‌ویرایی ـ برگزار کردند. شماری از مدرسان این دوره‌ها مشترک بودند. در تعداد نه‌چندان کمی از این دوره‌ها تدریس کردم و باز از نزدیک می‌دیدم که کوشش در راه نزدیک کردن هدف‌ها، دیدگاه‌ها، برنامه‌ها، روش‌ها و ضابطه‌های ویراستاری به نتیجه نمی‌رسید، زیرا نبودن زیرساخت آموزشی ویراستاری و سنت و رویه، نبودن منابع پایه، احساس نشدن ضرورت و نیاز در نشر خصوصی، زمینۀ مناسب را برای همگرایی فراهم نمی‌آورد. تشتّت، اختلاف‌نظرهای فراوان بر سر جزئیات، دورماندن چشم‌اندازها و اصلی‌‌ترین هدف‌ها از نظرها، که خود را در برنامه‌ریزی‌ها، انتخاب استاد، موضوع درس و ویژگی‌های شرکت‌کنندگان به‌خوبی نشان می‌داد، موجب شد که در این‌گونه دوره‌ها هم انباشت تجربه حاصل نشود و روندی پدید نیاید که امروز بتوان یا بر پایۀ آن، یا بر اساس راه دادن تغییراتی در آن، دورۀ آموزشی ویراستاری را به‌گونه‌ای هدایت کرد که درنهایت بازده با زمان، نیرو و هزینۀ صرف‌شده تناسب داشته باشد. با این حال تا جایی که مشاهدات مستقیمم گواهی می‌دهد، مقدار نتیجه‌ای که از برگزاری این‌گونه دوره‌ها اجمالاً قابل جمع‌بندی است، شاید این‌ها باشد:

ـ آزموده‌‌تر شدن عده‌ای اندک‌شمار از میان نیروهای خود سازمان‌های برگزارکنندۀ دوره‌ها که پیش از برگزاری دوره به‌گونه‌ای با ویرایش و نشر سر و کار داشتند؛

ـ شرکت‌کنندگانی موفق‌‌تر از کار درآمدند که از ویراستاری و نشر ذهنیت و آشنایی قبلی داشتند؛

ـ شرکت‌کنندگانی که آموزش با وظایف شغلی‌شان پیوند نزدیک‌تری داشت، محتوای آموزشی را بهتر و بیشتر می‌پذیرفتند؛

ـ واکنش شرکت‌کنندگانی بهتر بود که گذراندن دوره می‌توانست در تحکیم موقعیت شغلی، پیشرفت، و اجرای بهتر مسئولیت‌هایشان مؤثر باشد؛

درحقیقت می‌توان این‌گونه دوره‌ها را در ردۀ دوره‌های هدفمند و دست یافتن به مهارت‌های بیشتری برای مقاصد صرفاً کاربردی جای داد.

اما از آنجا که سامانه‌ای آماری در نشر وجود ندارد که بر پایۀ آمار دقیق وضعیت، بتوان جا‌به‌جایی، نوع جا‌به‌جایی، تغییر مسیر‌ها و درصدها را نشان داد، به ناگزیر هرگونه آمار و ارقام در این زمینه تخمینی و حدسی است. بر پایۀ برآوردهایی که شخصاً داشته‌ام و مشاهدۀ مستقیم، بیش از 20درصد نیروهایی که در این‌گونه دوره‌ها آموزش دیده‌اند، در عرصۀ ویرایش و نشر نمانده‌اند. بنابراین، اگر این تخمین به واقعیت نزدیک باشد، پس 80درصد هزینه، و ارزش زمان و نیروی صرف‌شده، به عرصۀ ویرایش و نشر بازنگشته است. افزون بر این جنبۀ کمّی، نشانه‌ای در دست نیست که دوره‌های آموزشی ویراستاری بر روند ایجاد نگرشی تأثیر گذاشته باشد که نشر پیشرفته به آن نیازمند است، نگرشی فراتر از روش‌های ابتدایی چندگونه ویرایش و آشنایی با مقادیری اصول پایه، قاعده و ضابطه. ازقضا نکتۀ اصلی همین است که چرا آموزش‌های ویراستاری از سطح روش فراتر نرفت، به نگرش و میدان دید گسترده‌تری دست نیافت، و زمینه را برای پرورش ویراستارانی فراهم نساخت که جامعیت و چندجَنبگی در آن‌ها پرورش بیابد، یعنی همان ویژگی‌های ضروری که برای قرار دادن ویرایش و نشر در مسیر مناسب آن لازم است؟

 

دست نیافتن این دوره‌های آموزشی را به هدف‌های اصلی خود، شاید بتوان بر پایۀ چند متغیر بررسی، و از این متغیرها به‌عنوان شاخص هم استفاده کرد:

ـ انتشار اثر، اعم از کتاب و مقاله و جز آن، از سوی کسانی که دوره‌های آموزشی ویراستاری را گذرانده‌اند، از نشانه‌های تحول یا تغییری در ادبیات ویرایش به شمار می‌آید؛

ـ حتی سنجش کمّی نوشته‌ها در این زمینه هم به سهم خود از معیارهای بررسی است؛

ـ تحول و تغییر چشمگیر یا درخورتوجهی در روندهای ویرایش و نشر می‌تواند بهترین شاخص تأثیر آموزش‌ها باشد، تأثیری که در سرشت آموزش نهفته است؛

ـ انتقال به دیگران. چه شماری از دوره‌دیدگان توانسته‌اند آموزش‌ها را به عده‌ای دیگر انتقال بدهند؟

بررسی این متغیر‌ها و پاسخ‌هایی که به دست می‌آید، می‌تواند وضعیت را روشن‌‌تر کند. درخشان‌‌ترین دستاورد آموزش‌های ویراستاری ظهور سرویراستاران یا ویراستاران توانایی است که بر پایۀ معیارهای جهانی حاکم بر نشر‌های فعال، بتوانند نشر ایران را با همۀ شاخه‌های آن از این چرخش گرداب‌وار بی‌سرانجام رهایی دهند. آن نگاه انتزاعی که ویرایش را از شاخه‌های نشر جدا می‌کند، یا جدا می‌بیند، یا پیوستگی آن را با نشر و شاخه‌های آن از نظر دور می‌دارد، همان نگاه فروکاهنده‌ای است که ویرایش را به مجموعه‌ای از اصول کلّی، ضابطه‌ها، قاعده‌ها و فرمول‌هایی معین، احکامی مکانیکی‌وار، دستورالعمل‌هایی صوری و منجّز، کلیشه‌هایی ثابت و تغییرناپذیر، نگاهی در سطح، نادیده گرفتن طیف گستردۀ مخاطبان و کاربردها محدود می‌کند. این محدودیت ممکن است در شاخه‌های ویرایش دستوری، زبانی، در مجموعه‌ای از الگوهای درست‌نویسی و غلط‌ننویسی و جنبه‌های صوری و فنّی به نتیجه‌های عملی دست بیابد، اما شاخه‌های دیگر ویرایش را نادیده می‌گیرد. نگاه تنگ‌دامنانۀ غالب بر ویرایش، از اصلی‌‌ترین عامل‌های رکود و نزول نشر است.

شماری از برنامه‌ریزان رشتۀ ادبیات فارسی در دانشگاه‌ها پنداشته‌اند که با تدریس چند واحد درسی می‌توان ویراستار تربیت کرد. برای کسانی که به اقتضای حرفه‌شان سال‌هاست با ویرایش سر و کار دارند، از جمله بنده، غریب نیست که عدۀ زیادی از فارغ‌التحصیلان رشتۀ زبان و ادبیات فارسی مراجعه و ادعای ویراستاری کنند، آن هم فقط به صرف اینکه دو یا سه واحد ویرایش را در درس‌های دانشگاهی‌شان گذرانده‌اند. به گمان اینان، ویرایش به تصحیح‌های دستوری، املایی و انشایی خلاصه می‌شود. شمار بسیاری از همین فارغ‌التحصیلان حتی با مراحل ساده و خطی نشر یک کتاب آشنایی ندارند و نیاموخته‌اند که میان مقتضیات نشر و ویرایش چگونه ارتباط لازم را برقرار کنند.

برداشت‌های تنگ‌دامنه و ناآشنا با تحولاتی که در نشر توسعه‌یافته روی داده، به‌ویژه نشری که رهاوردهای جدید فنّی را در خود جذب کرده و دامنۀ تأثیرها و میدان بُرد پیام را گسترش داده، سبب شده است تا آن نگاه فراگیری از دست برود که ویرایش را در عرصه‌های پهناورتری به نشر پیوند می‌دهد؛ آن نگاهی که می‌تواند روند نشر را در مقایسه با روندهای فکری، فرهنگی و دیگر شئون جامعه بسنجد؛ می‌تواند سکان هدایت نشر را به دست بگیرد و آن را پا‌به‌پای تحولات در عرصه‌های مختلف و مرتبط به پیش براند؛ می‌تواند نقش فرهنگ‌آفرین و دگرساز نشر را به آن بازگرداند؛ می‌تواند جایگاه ویرایش را در این نشر تشخیص دهد و تثبیت کند؛ و نیز می‌تواند به قدر سهم خود بر امکانات و راه‌های رشد فرهنگی جامعه بیشتر بیفزاید.

برنامه‌ریزانی که پنداشته‌اند به یاری «دستورالعمل‌های مدوّن جامع» می‌توان ویراستار تربیت کرد، اکنون کارنامۀ کوشش‌هایشان ـ که البته صاحب این قلم در حسن‌نیت آن‌ها هیچ تردیدی ندارد ـ پیش روست و می‌توان آزمود که به کمک دستورالعمل چگونه می‌توان ویراستار تربیت کرد؟

در برابر تجربۀ نه‌چندان موفق آموزش‌های ویراستاری از راه دوره‌های درسی و کارگاه‌ها، نمونه‌های موفق و گاه بسیار موفقی دیده می‌شود که حتماً باید بر آن‌ها تأکید ورزید، و ویژگی‌های آن‌ها را بهتر شناخت تا به هدف‌های آموزش ویراستاری نزدیک‌‌تر شد. از ویراستاران جوان، باانگیزه، علاقه‌مند و موفقی باید یاد کرد که ویراستاری را زیرنظر مداوم سرویراستاران یا ویراستاران باتجربه و کارآزموده و در عمل آموخته‌اند. به سبب نبودن همان سامانۀ آماری در نشر، نمی‌توان از شمار این عده رقم دقیقی به دست داد. بر پایۀ مشاهده و شناخت مستقیمی که شخصاً دارم، در میان این عدۀ اندک‌شمار و در شیوۀ کار آن‌ها ویژگی‌های مشترکی دیده می‌شود که در اینجا اجمالاً می‌توان برشمرد:

ـ آموزشگران این عده از ویراستاران جوان به پرورش یافتن آن‌ها علاقه‌مند بوده و دانسته‌ها و تجربه‌های خود را انتقال داده‌اند؛

ـ روند ویرایش استمرار و تنوع داشته و بر کار ویراستاران نظارت برقرار بوده است. درنتیجه، تصحیح خطاها، افزایش دقت، نظم و برنامه‌ریزی، گشوده شدن دامنۀ دید، دور شدن از تک‌جَنبگی و عطف توجه به جنبه‌های مختلف، هنر برقراری ارتباط و گفت‌وگو و دست یافتن به تفاهم با پدیدآورندگان، تقویت روح همکاری و گرایش به یاری‌رسانی و نظایر آن در برنامه‌های آموزشِ در حین عمل آن‌ها دیده شده است؛

ـ این دسته از ویراستاران جوان، هدفمند و باانگیزه بوده‌اند؛

ـ به آموختن و بیشتر آموختن تمایل عملی نشان داده‌اند؛

ـ پایۀ علمی و اطلاعات عمومی آن‌ها مناسب بوده است و دست‌کم در یک رشته تخصص داشته، و کنجکاو و اهل مطالعه بوده‌اند؛

ـ شکیبایی و در کار پیگیری داشته‌اند؛

ـ یک زبان خارجی در حدّ استفاده از منابع به آن زبان می‌دانسته‌اند و توانایی مقابلۀ ترجمه با متن اصلی را داشته‌اند؛

ـ دست‌به‌قلم بوده‌اند و در زمینۀ مقاله‌نویسی، ترجمه به زبان فارسی استعداد و توانایی نشان داده‌اند؛

ـ به آموختن مهارت‌های بازنگاری، بازآرایی، خلاصه و فشرده نویسی، تغییر دادن زبان و بیان و لحن متن و متناسب با موضوع، مخاطب نوشته و کاربرد، علاقه و حتی حساسیت نشان داده‌اند.

شاید بتوان گفت که جمع شدن چند عامل اصلی، مسیر رشد به سمت هدف‌های یادشده را به روی آن‌ها باز کرده است: 1) شرایط اصلی خود آن‌ها که در بالا دیدید؛ 2) آموزشگر مناسب؛ 3) آموزش در حین عمل؛ 4) تداوم کار؛ 4) تنوع موضوع؛ 5) حمایت و دورنگری مدیریت.

بنابراین، اگر تجربه‌ها و مشاهده‌های مکرر کسانی که دست‌اندر‌کار ویرایش و آموزش در این زمینه هستند، نکته‌های بالا را تأیید کند، برای پروراندن ویراستارانی که شمارشان افزون شود، ویراستارانی که بتوانند ویرایش را به هدف‌های اصلی آن نزدیک کنند، می‌توان مسیر‌های دیگری را، جز آنچه اکنون هست، پیشنهاد کرد. به هر تقدیر، دیر یا زود، رشتۀ علوم و فنون نشر در برنامه‌های دانشگاهی کشور گنجانده خواهد شد. در بسیاری از کشورها، این رشته را در سال دوم دورۀ کارشناسی ارشد به چند شاخۀ تخصصی تقسیم می‌کنند که یکی از این شاخه‌ها ویراستاری است. دانشجویانی که این شاخه را برمی‌گزینند، می‌توانند دورۀ کارورزی را در یکی از سازمان‌های انتشاراتی معتبر و زیر نظر سرویراستار یا ویراستاران ارشد باتجربه بگذرانند. موفقیت آموزشی این دانشجویان در صورتی امکان‌پذیر است که از شرایط یادشده در بالا برخوردار باشند. البته خوب است این نکته را هم حتماً در نظر داشته باشیم در جامعه‌هایی که با افول آموزش‌های دانشگاهی رو‌به‌رو هستند و میان دانشگاه‌ها و بخش‌های مرتبط جامعه پیوندهای اندام‌واری برقرار نیست، این شیوه هم نتیجۀ سودمندی به بار نخواهد آورد.

تهران، پاییز 1395

دربارۀ ویرایش (4)

دربارۀ ویرایش (4)
| عبدالحسین آذرنگ | منتشرشده در: فصلنامۀ مترجم، سال بیست و هفتم، شمارۀ 64 | 1397 |

علی خزاعی‌فر: به نظر می‌رسد کار ویرایش مثل کار نوشتن تاحدی تابع ذوق افراد است. بر این اساس، نقش ذوق یا فردیت ویراستار را در کار ویرایش نمی‌توان نادیده گرفت، ولی در کار ویرایش مثل کار نوشتن، مجموعه‌ای قواعد وجود دارد که رعایت آن‌ها لازمۀ کار ویرایش است و عدم‌رعایت آن‌ها نقض‌غرض است و به بِلبشو منجر می‌شود، این‌طور نیست؟

عبدالحسین آذرنگ: بله، حق با شماست. ذوق، سلیقه، فردیت، تصمیم‌های شخصی و نظایر آن دخالت دارد. گاه که از دست ویراستاران داد از نهاد نویسندگان بر‌می‌آید به‌سبب دخالت‌دادن همین‌هاست. مترجم جوانی می‌گفت: ویراستار سر تا ته نوشتۀ مرا تغییر داده و همۀ جمله‌هایم را عوض کرده و نوشته‌ام را عملاً به سلیقۀ خود بازنویسی کرده است. این مترجم، با انصاف تمام، اضافه کرد: همۀ تغییرها درست است و جمله‌ها خیلی خیلی بهتر شده است و بعضی جمله‌ها بسیار شیواست، اما این‌ها مال من نیست … راه یافتن دخالت ذوق و سلیقۀ ویراستار در کار دیگران ازجملۀ مواردی است که در همۀ راهنماهای ویرایش و شیوه‌نامه‌های نشر دربارۀ آن هشدار داده‌اند. برخوردها و اختلافات میان صاحبان آثار با ویراستاران بر سر نکات واجب‌التغییر یا لازم‌التغییر نیست، بلکه بر سر اعمال‌نظر شخصی، سلیقۀ فردی، خط زدن انتخاب صاحب اثر و گذاشتن انتخاب ویراستار به جای آن است. تاکنون هم بنده حتی یک‌بار به موردی برنخورده‌ام که صاحب اثر شکوه کرده باشد چرا ویراستار خطای مرا دریافته و اصلاح کرده است …

 

متن کامل مقاله را در پیوند زیر بخوانید.

درباره-ویرایش(4)-عبدالحسین-آذرنگ

عبدالحسین آذرنگ، دریای شرافت و وارستگی

هرگز توفیق نداشته‌ام سر کلاسش بنشینم، ولی حق مسلّم استادی بر گردنم دارد. در آن دو سالی که در مؤسسۀ دانش‌گستر بود، از هیچ‌کس به اندازۀ او نیاموختم. آنجا بود که مقاله‌های دانشنامه‌ای را نقد می‌کرد و ما جوان‌ترها‌ پای نقدهایش می‌نشستیم که خود کلاس درسی بود برای یک‌یکمان. شیوه‌نامۀ هرگزمنتشرنشدۀ دانشنامۀ دانش‌گستر را که می‌نوشتم، اولین کسی بود که تحریر دومش را فصل‌به‌فصل با دقت می‌خواند و با صراحت نظر می‌داد و دقیق‌ترش می‌کرد و من از او می‌آموختم. در عین استادی، اگر حتی نکتۀ کوچک تازه‌ای از کسی می‌شنید، هرگز وانمود نمی‌کرد قبلاً ‌آن را می‌دانسته یا به آن فکر کرده و برایش جوابی دارد. برعکس، با تحسین می‌شنید و از گوینده تشکر می‌کرد. از آن طرف، خود نیز دانشِ خود را صمیمانه در میان می‌نهاد و چون شمعی به‌خاطر آرمان‌های والای فرهنگی‌اش برای دیگران می‌سوخت.

اینکه او بهترین نظریه‌پردازِ نشر در ایران است و یگانه نظریه‌پردازِ ویرایش در ایران نزدِ آنان که آثارش را خوانده‌اند حرف تازه‌ای نیست. آشنایی با ویراستاری و نشر اولین کتابی است که هر ویراستاری باید بخواند و استادان و نااستادانم جزو کتاب‌هایی که هر کسی باید بخواند.

عبدالحسین آذرنگ وجوه گوناگونی دارد و سخن‌گفتن از او آسان نیست. هرآن‌چه بدان اعتقاد دارد به زبان می‌آورَد و هرآنچه می‌گوید بدان رفتار می‌کند. دیرآشناست و دیرپا، پُرکار است و درست‌کار. در تمام عمرم، کم‌تر آدمی به شرافت عبدالحسین آذرنگ دیده‌ام. افسوس که شاید بسیاری از شاگردان و همکارانش ندانند، پشت این صخرۀ سترگ معرفت، دریایی از شرافت و وارستگی موج می‌زند.

این یادداشت را برای اینکه خودش بخواند ننوشته‌ام ــ هرچند پانزدهم آذر تولد اوست ــ ؛ برای نسل تازه‌نفسی نوشته‌ام که شاگردان امروز او و خوانندگان آثار اویند و می‌خواهم آنان بدانند، در این روزگار نامردمی، هنوز مردانی هستند که معنای حرمت مردانگی‌اند.

تولدش مبارک باد.    عمرش دراز و سایه‌اش برقرار.

 

هومن عباسپور