محل انتشار وبگاه خوابگرد
دکتر میرشمسالدین ادیبسلطانی پزشک، فیلسوف، ریاضیدان، منطقدان، زبانشناس، موسیقیدان، نقاش، مترجم ایرانی است. اینها فقط برخی از مهارتها و القاب اوست، ولی او پیش از هر چیز یک انسان والاست. در زندگیام هیچکس را در توانایی و درک حیرتانگیزتر از او ندیدهام. به قول استاد عبدالحسین آذرنگ، ادیبسلطانی استثنای آفرینش است.
اولین بار در اوایل دههی ۱۳۸۰ که میزبانش بودیم و میدانست که به شاهنامه علاقهمندم و از من پرسید آیا کلماتی هست که فردوسی، به ضرورت وزن، تغییرشان داده باشد؟ برایش از «برزفری» و «گیسفری» گفتم که «فریبرز» و «فریگیس» شده و از معبد «نوبهار» که اصل هندیاش «نَوَویهَره» بوده. با آنکه میدانستم همهی اینها و بسیاری چیزهای دیگر را هم که من نمیدانم میداند و با همهی فضل و دانش و نبوغ رشکبرانگیزش، مثل دانشجویی علاقهمند، به چشم و دهان من نگاه میکرد و با دقت گوش میداد و انگار واقعاً ــ که مطمئنم واقعیتی نداشت ــ دارد از من میآموزد! با آنهمه بزرگی، فروتنیاش آموختنی است.
کارهای او، فارغ از زبان خاصش که برای همه مفهوم یا آشنا نیست، همیشه آغاز یک تحول بوده است. من خود از موافقان سرهنویسی نیستم، ولی بر این باورم که سرهنویسان غالباً زبان فارسی را به پیش بردهاند و بارورترش کردهاند و امکانات مغفول آن را نشان دادهاند.
کتاب راهنمای آمادهساختن کتاب را هنگامی نوشت که هنوز شیوهنامهی ویرایش در ایران به شکل امروزی وجود نداشت و عجبا که پایان تألیف این کتابِ سترگ همزمان شده بود با انتشار ویراستِ سیزدهم شیوهنامهی شیکاگو، معتبرترین شیوهنامهی ویرایش و آمادهسازی کتاب و مقاله در جهان. اما ادیبسلطانی، که شیکاگو را هنوز ندیده بود، کتاب خود را چنان از آب درآورده بود که انگار این دو کتاب یک ساختار مشابه دارند. خودش میگفت که علت این تشابه آن بود که ما از دو مسیر منطقی پیش رفتیم و به یک نتیجهی واحد رسیدیم.
و حیرتآورتر اینکه وقتی میخواست منطق ارسطو (ارگانون) را از یونانی باستان به فارسی ترجمه کند، ایلیاد هومر را در دست گرفت و تا مدتی متنِ ایلیاد را با صدای بلند در خانه میخواند تا به فضای یونان باستان برگردد و سرانجام بر اساس متن یونانیِ ارسطو و به کمک سیزده ترجمهی ارگانون، به روسی و انگلیسی و آلمانی و …، ترجمه را آغاز کرد. ترجمهی متن عربی ارگانون که هنوز هم معتبرترین ترجمهی عربیِ این کتاب است به قلم حُنَین بن اسحاق، مترجم و پزشک قرن سوم هجری، بود. و عجبا ادیبسلطانی بعداً جایی خوانده که حُنَین هم در خیابانهای بغداد ایلیادِ هومر را در دست میگرفته و با صدای بلند میخوانده است. دو مترجمِ یک کتابِ واحد با هزار و صد سال فاصلهی زمانی یک تجربهی مشترک داشتهاند.
نمیخواهم هرآنچه در این سالها در محضرش آموختم و از او شنیدم بنویسم. خودش کتابی خواهد شد، ولی از امانتداری عدول خواهم کرد. همینقدر کافی است.
تولدش در بیست و یکم اردیبهشت ۱۳۱۰ است و این حکیم خردمند، این پیر فرزانه در آستانهی نودسالگی است. دو سه سالی است که دیگر توانِ آن پیادهرویهای طولانیِ ارسطویی را ندارد. برای وجود نازنینش آرزوی تندرستی میکنم. سایهاش مستدام باد.
هومن عباسپور