هرمز وحید، سومین و آخرین فرزند خانواده، در ۱۷ آبان ۱۳۰۷ از خانوادهای با تبار مازندرانی در تهران به دنیا آمد. پدرش، محمد وحید تنکابنی، نامبردار به «میرزامحمدخان وحید، معلم و ممتحن ریاضیات»، از رجال سرشناس فرهنگی و سیاسی کشور و جزو مدرسان شاخص مراکز علمی تهران در سالهای ۱۳۰۰ تا ۱۳۳۰ بود. هرمز وحید تحصیلات مقدماتی را در تهران گذراند و از دبیرستان البرز، معتبرترین مرکز آموزشی تحصیلات مقدماتی پایتخت کشور، فارغالتحصیل شد.
سالهای کودکی و نوجوانی وحید، چه در خانواده، بهویژه نزد پدر، و چه در مدرسه، متأثر از آموزههای فرهنگی سپری شد تا اینکه برای ادامۀ تحصیل رشتۀ نقاشی را برگزید و به دانشکدۀ هنرهای زیبای دانشگاه تهران راه یافت. در آن سالها، وحید را جوانی شیکپوش با کلاه شاپوی همفری بوگارت و سیگار بر لب وصف کردهاند که دل در گرو عشق پرویندخت صدر، همدانشکدهای خود، داشت. آن دو خودخواسته تحصیل دانشگاهی را نیمهکاره رها کردند، اما رهاورد آن دوره آشنایی و ازدواجشان با هم بود که تا پایان عمرشان پایدار ماند.
پس از آن، دو سه سالی هم در وزارت فرهنگ آن دوران مزۀ کارمندی دولت را چشید که گویا چندان به مذاقش خوش نیامد. پس از ترک دانشکده و رویگردانی از کارمندی، به دعوت همایون صنعتیزاده، دوست سالهای کودکی و نوجوانیاش، همزمان با آغاز کار مؤسسۀ انتشارات فرانکلین به آنجا پیوست و، به این ترتیب، در بیستوپنج سالگی، راهی را در نشر کتاب آغازید که تا واپسین روز حیات، زندهترین تصویر را از او چنین ترسیم کردهاند: دوندهای که فاصلۀ فرانکلین را از قلب پرهیاهوی شهر تا چاپخانۀ افست در سرخهحصار میدوید: دوندهای که تا پایان عمرش دوید.
از نخستین تجربههای وحید میتوان به کتابآرایی کتابهای اطلس تاریخ اسلامی، علم و زندگی، و تخت جمشید اشاره کرد. در این میان، تخت جمشید کتابی بود که وحید با آن خود را در کتابآرایی پیدا کرد و گرچه از نخستین کارهای اوست، اما تا پایان سالهای کاری به آن افتخار میکرد. نسخۀ اصل این کتاب در امریکا منتشر شده بود و برای انتشار در ایران میبایست به طرز ویژهای کتابآرایی میشد که ارزش هنری آن حفظ شود. در این کتاب، تصاویر کامل و مستندی از همۀ بناها و حجاریها و سنگنبشتههای محوطۀ تخت جمشید آمده است و کار اساسیْ قراردادن شرح هر تصویر در جای معین آن بود، کاری که کوچکترین خطا در آن بهای سنگینی داشت و بههیچرو جایز نبود، زیرا شرح تصویرها برای چاپ به امریکا فرستاده میشد و در آنجا، به سبب ناآشنایی با زبان فارسی، راهی برای اصلاح خطاهای احتمالی نبود. در نهایت، تخت جمشید هفتخان چاپ و صحافی را زیر نظر وحید در چاپخانۀ افست گذراند و پس از سالها منتشر شد.
پس از تجربههای آغازین، با توسعۀ کارهای انتشاراتی فرانکلین طی دو دهۀ بعدی و اجرای طرحهایی همچون دایرهالمعارف فارسی و تأسیس شرکت چاپ افست و سازمان کتابهای جیبی و کارخانۀ کاغذ پارس، هرمز وحید در هریک از آنها، چه از جنبۀ کتابآرایی و چه از جنبۀ مدیریت تولید فنی و هنری، نقشی اساسی داشت. حتی پس از افول و انحلال مؤسسۀ انتشارات فرانکلین و دستبهدستشدن آن به سازمان آموزشی «نومرز» و سپس حلول روح فرانکلین در کالبد سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی و پسینتر شرکت انتشارات علمی و فرهنگی همواره میراثداری کرد و کوشید، فارغ از حب و بغضها و جهتگیریهای سیاسی و اجتماعی، هر آنچه به تولید آراستهتر «کتاب» منجر میشود به خدمت گیرد. در این میان، یکی از کارهای اساسی و مؤثر و ماندگار او مدیریت بخش تولید فنی و هنری در قالب «آتلیۀ گرافیک فرانکلین» است.
در سالهای کاری مؤسسۀ انتشارات فرانکلین امور چاپی کارهای بزرگ و مؤثر آن حتماً به دست هرمز وحید بود. کتابآرایی و چاپ کتابهای درسی، شمار متعددی از کتابهای جیبی، دایرهالمعارف فارسی، فرهنگنامه (اثر برتا موریس پارکر)، نشریههای کمکآموزشی و پرخوانندۀ پیک و صدها عنوان کتاب دیگر از کارهایی است که به نام وحید مهر خورده است.
او بر کتابهای نفیس یا مهم فرانکلین حتی تا صحافی نیز بر کارها نظارت میکرد. در این قبیل امور، گفتهاند وحید رأساً خودش کارها را در دست میگرفت و کمتر کاری را به همکارانش میسپرد. البته، در کارهایی که نظارت کلی داشت در جزئیات وارد نمیشد و ادارۀ امور بر عهدۀ مجریان کار بود. در مجموع، در امور فنی و هنریِ فرانکلین وحید حرف آخر را میزد. در کتابهای تألیفی، الگوی اولیه را طراحی میکرد و، در کتابهای ترجمه، سعی وحید بر آن بود کتابآرایی کتاب اصلی مدنظر قرار بگیرد و کتاب طبق آن الگو آماده شود. در طراحی جلدها نیز وحید به طراح ایده میداد. در نهایت، به سبب شناخت دقیق وحید از دستگاهها و انواع چاپ، ارتباط بین فرانکلین و چاپخانهها نیز از طریق وحید برقرار میشد.
پس از تأسیس چاپخانۀ افست، حضور همیشگی وحید در آنجا جزئی از روال کار معمول او بود و به همکاری کارساز و ارزندهای برای سالیان سال منجر شد. چنانکه تا روزهای پایانی عمر، اگرنه روزانه، دستکم هفتهای چند نوبت به افست میرفت و نقشی مؤثر در استفاده از تواناییهای فنی چاپخانۀ افست داشت. وحید با بهرهگیری از این توانمندیها سبب شد چاپخانۀ افست، از نظر فنی، همواره در مسیر ترقی باشد.
سلیقۀ خاص، دقتورزی، و وسواس او نیز عامل دیگری در کسب نتیجۀ دلخواهش بود. ازاینرو، صفحه به صفحۀحروفچینیها و صفحهبندیها را از نظر میگذراند. در عین این نکتهسنجیها، گفتهاند که همیشه خوشرو بود، محیط کار را با آرامش اداره میکرد، برای هر کاری وقت کافی میگذاشت و اگر کاری فوری پیش میآمد، بنا به ارادهای که داشت، پای آن کار میماند. به همین سببها بود که همواره دفتر کارش در فرانکلین محل مراجعۀ خواستارانش بود. خواستاری کار با وحید البته سببهایی دیگر نیز داشت. آشنایی وحید با زبان انگلیسی، هوشمندی، و نوآوریهایش او را چهرهای شاخص در تولید کتاب شناساند.
در سالهای بعد نیز که فرانکلین به فراخور تغییرات سیاسی و اجتماعی در هیئتهایی جدید ظهور و بروز یافت و وقفههای گاه و بیگاه در کار نشر میتوانست رشتۀ امور را بگسلد، اصول و روش و منش کار وحید تغییر نکرد. او آتلیۀ گرافیک فرانکلین را در تشکیلات برجاماندۀ فرانکلین با تجهیزات بیشتر و مناسب نشر روز برپا داشت و، تا واپسین سالهای کاری، همواره کتابها و نشریههای معتبر نشر دنیا را دنبال میکرد و گاه ساعاتی را با تورق و تدقیق در آگهی کتابها و طرح جلدها میگذراند. البته مؤانست همهوقت وحید با کتاب و امور فنی و هنریِ مربوط به چاپ مانع از آن نبود که سررشتۀ دیگر امور هنری را رها کند یا از گردش ایام جا بماند. عکاسی و موسیقی و سفر و ورزش از اموری بودند که بخش مهمی از فراغت وحید را به خود مشغول میداشتند. گرچه وحید هیچگاه فراغت مدام نداشت، اما در هریک از این امور به غایتی که در نظر داشت کوشید و در دهههای پایانی زندگانی بر غنای آنها افزود.
در قابی که همکاران و دوستان وحید از زندگی او به تصویر کشیدهاند وحید را به خلوص و سادگی و پاکی معرفی کردهاند که همۀ توجه و علاقهاش به کتاب و کتابآرایی بود و، بنابر همین ویژگی، هم دوستداشتنی بود و هم در کار زیباپسندِ سختگیر که گاه همکاری با او برای اطرافیان دشوار میشد. در خانواده هم به همین ویژگیها موصوف بود، صمیمی و گرم، جز زمانی که در کار فنی و هنری کسی به دنیایش پا میگذاشت. در یاریرسانی به اهل نشر کوتاهی نمیکرد، چنانکه در میانۀ سالهای ۱۳۴۰، هنگامی که کانون پروش فکری کودک و نوجوان پا میگرفت و از او یاری طلبیدند، وحید از کسانی بود که فیروز شیرانلو را، به سبب شناختی که از توانمندیهای او داشت، به کانون معرفی و از او حمایت کرد. در مراوده با کارمندان و همکارانش حرمت انسانی و اصول اخلاقی را در عمل رعایت میکرد و ارزش کار حرفهای را، به مثابۀ قدر زر زرگر شناسد، پاس میداشت. آدمی مصلح بود که اگر گفتوگوی تلخی پیش میآمد، با لطافت اخلاق اوضاع را آرام میکرد.
وحید تا واپسین روزهای حیات، پیگیرانه در کار کتابندگی میکوشید و با وجود سختی و محنتی که کشیده بود، با قلبی رنجور و گاه ناساز، باغیرت و سختکوشی فراوان به کار طبع کتابهای گرانقدر ادامه میداد. او، سالهای پیشتر، بر اثر نارسایی قلبی، قلبش را جراحی کرده بود. پیشتر از آن، در آغازین سالهای پس از انقلاب اسلامی نیز، پس از بازگشت از سفری به امریکا، مدتی زندانی شد که پذیرفتن آن برایش سخت بود، بهگونهای که آسیب روحی این رخداد پس از آن همیشه با او بود.
در آخرین روز حیات، با آسیبی که به ریه و کلیۀ وحید بر اثر سکتۀ قلبی وارد آمد، در کمتر از یک روز اعضای بدنش از کار افتاد و در چهارم آذر ۱۳۷۸ در بیمارستان پارس تهران در آرامش درگذشت. خانواده، دوستان، همکارانِ سالیانِ سال وحید، و تعداد پرشماری از اهالی فرهنگ، به پاس سالها کتابندگی او، در محل شرکت انتشارات علمی و فرهنگی بر سر پیکر او گرد آمدند، در وصف او سخن گفتند، او را ستودند، و با او وداع کردند.
بر سنگ آرامگاه او، از روی ناآگاهی، نوشته شد: «استاد کتابسازی»؛ صفتی مذموم بین اهل نشر و نامناسبترین و ناصوابترین وصف دربارۀ کتابندهای که نزد دستاندرکاران نشر موصوف به «استاد کتابآرایی نوین»، «استاد مسلم و عاشق بیمار چاپ کتاب»، «پدر نشر نوین در صنعت چاپ»، «پایهگذار کتابپردازی نوین در ایران»، «بزرگترین کتابآرا و چاپشناس امروز ایران»، «کتابآفرین»، «کتابندۀ پروسواس و هنرمند»، «خادم حقیقی هنر و فرهنگ ایران»، «برجستهترین صاحب هنر در کتابآرایی چاپی»، «پایهگذار زیباسازی و کتابپردازی نوین» بود. استادی که طی اقلاً چهار دهه، هر سازمان و ناشر بزرگی که قصد چاپ یک یا چند کتاب گرانقدر و نفیس را داشت، اول به یاد استاد وحید میافتاد و علاقهمند به استفاده از خدماتش میشد.
تلخیص از: هرمز وحید (دفتر دوم از مشاهیر کتابآرایی ایران)، بهنام رمضانینژاد، تهران، خانۀ کتاب، ۱۳۹۸٫
بهنام رمضانینژاد