انسانهای امیدوار کتابخوان هستند
گفتوگوی روزنامۀ ایران (شمارۀ چهارشنبه 26 آبان 1395) با عبدالحسین آذرنگ
(پژوهشگر، نویسنده، عضو شورای علمی دانشنامۀ ایران)
- استاد، در حال حاضر مشغول خواندن چه کتابی هستید؟
این روزها مشغول مطالعه دربارۀ رابطۀ میان نشر و تمدن و فرنگ هستم و در این زمینه مینویسم. بهضرورت، در حال خواندن منابع تاریخ نشر در اروپا هستم.
- چه کتابهایی در زندگی شما تحول ایجاد کردند؟
پاسخ، دشوار است. تحول در کتابخوانی من با ترجمۀ نهچندان خوبی از کتابهای داستایوسکی شروع شد، کتابی بهنام بیچارگان، که بعدها ترجمۀ دیگری از آن با عنوان مردم فقیر منتشر شد. هنوز هم نمیدانم این کتاب با من چه کاری میکرد که عصر از مدرسه برمیگشتم یکراست میرفتم سراغ این کتاب. شاید در نوجوانی میخواستم عشق را از راه این کتاب بشناسم. بهراستی جواب دقیقی برای شما ندارم.
پس از آن کتاب، آزردگان داستایوسکی را خواندم و خواندن داستانهای بلند دیگر را آغاز کردم. در یکی از دبیرستانهای کرمانشاه، شهر زادگاه من، یکی از دبیران، که مردی باشعور و دلسوز بود و از راههای مختلف میخواست بچهها را به خواندن وادارد، تکلیف کرد که هرکدام از ما موضوعی را انتخاب کنیم، کتابی را بخوانیم و دربارۀ آن چند دقیقه صحبت کنیم. موضوع من چیزی شبیه تأثیر علم بر جامعه بود که هیچ تصوری از آن نداشتم. رفتم سراغ موسیو شاخُف که مسئول کتابخانۀ انجمن ایران و امریکا در کرمانشاه بود. او مردی بسیار مؤدب، مهربان، شریف و همراه بود ـ یادش گرامی باد ـ و از او راهنمایی خواستم. او کتاب قطوری به من امانت داد به نام علم و زندگی. از این کتاب خیلی خوشم آمد و با آنکه قطور بود آن را از اول تا آخر خواندم و از آن چند صفحه مطلب بیرون کشیدم که به گمان آن زمانِ من نشان میداد که علم چه تأثیرهایی بر ما دارد. بعد هم آن متن را برای همکلاسیهایم بازگو کردم. به هر حال، علم و زندگی مرا جز داستان به کتابهای علمی هم علاقهمند کرد و در عین حال با بعضی جنبههای دقتورزی ـ مهارتی که اصلاً در مدارس به ما آموزش داده نمیشد ـ اندکی آشنا شدم که هنوز هم مرهون آن هستم. در دانشگاه با فلسفههای اگزیستانس آشنا و بهویژه به اندیشههای نیچه علاقهمند شدم. گمان میکنم فلسفههای اگزیستانس بیش از هر مبحث دیگری ذهنم را به خود مشغول کرده باشد.
- کجا راحتتر مینویسید و میخوانید؟
پشت میز کارم و با رایانه راحتتر مینویسم. شب که شامم را میخورم و به کنجی میروم، راحتتر میخوانم. اما اگر نوشتهای جذاب باشد، ممکن است در اتوبوس و مترو هم به همان راحتی بخوانم. متن پرکشش میتواند زمان و مکان را از یاد ما ببرد.
- استاد، بر اساس برخی آمارهایی که ارائه میشود سرانۀ مطالعه در ایران بین 2 تا 6 دقیقه است و شمارگان کتاب در ایران طی سالهای اخیر بسیار کاهش داشته است، به طوری که تیراژ کتاب از ۳۰۰۰ نسخه در دهۀ ۱۳۵۰ و ۱۳۶۰ خورشیدی با وجود دو برابر شدن جمعیت به ۵۰۰ نسخه در دهۀ ۱۳۹۰ رسیده است! حال این سؤال پیش میآید که چرا کتاب نمیخوانیم؟
این موضوع خیلی پیچیده است و پیچیدگی آن به سبب علتها و عاملهای بسیاری است که در آن دخیل است. اگر شما به نشریههای پیش از انقلاب هم مراجعه کنید، خواهید دید که مدام از کتاب نخریدن و کتاب نخواندن مردم ناله سرمیدادند. حالا این مشکل شدت پیدا کرده است. خواندن ـ نهفقط خواندن کتاب ـ و مسیر آن را باید با روند عمومی جامعه در نظر گرفت. اگر اصرار داشته باشید و از من بخواهید که سراغ عوامل مختلف نروم، از روش فروکاست (فروکاهی) استفاده کنم و آن را به یک جنبه منحصر بسازم، باید بگویم میان امید اجتماعی، امید به آینده و خواندن رابطۀ مستقیم هست. این«امید» را اگر درست بشناسیم، بهتر به ما پاسخ میدهد که چه کسانی میخوانند و چرا، و چه کسانی میل به خواندن ندارند، و چرا. این سنجه خاص جامعۀ ما هم نیست، در جامعههای دیگر هم جواب میدهد. البته تأکید کنم اینها بنا به مشاهدات و برآوردهای شخصی من است.
- برخی چنین اظهارنظر کردهاند که پیشزمینۀ یک جامعۀ کتابخوان یک «جامعۀ پرسشگر» است و مردم باید بتوانند و بلد باشند که سؤال کنند، در این صورت است که به سمت کتاب میروند تا پاسخهای خود را بیابند. چقدر با این اظهارنظر همدل هستید؟ به اعتقاد شما چقدر چنین ظرفیتی در جامعۀ ما وجود دارد؟
این نظر به سهم خود و به جای خود درست است، به شرط آنکه پرسش و شرایط پرسش را تعریف کنیم. اجازه بدهید این نکته را قدری باز کنیم تا شاید به نتیجه برسیم.
ـ عدهای از مردم در همۀ کشورها کتاب نمیخوانند. هر کاری هم بکنید، نمیخوانند. آمارهایی در دست است که در سوئد، ژاپن، آلمان، امریکا و کشورهای دیگر درصدی از مردم لای کتاب را باز نمیکنند. پس این عده را بگذاریم کنار. یکی از بستگان مرحومم میگفت: کتاب را که باز کنم، همان سطر اول را که بخوانم خوابم میگیرد. بنابراین، هیچ چیز نمیخوانم.
ـ چند درصدی از مردم برای لذت و سرگرمی و پرکردن وقت خالی کتاب میخوانند، در همه جای جهان، که البته کار خوبی است، اما اگر رسانۀ دیگری جز کتاب به آنها بیشتر لذت بدهد و آنها را سرگرمتر کند، رسانه را جایگزین میکنند. من به این دسته هم حق میدهم. دنیای کنونی دنیای رقابت رسانههاست. هر رسانهای کارآمدتر عمل کند، رسانۀ رقیبش را از میدان بیرون میراند.
ـ درصد دیگری از خوانندگان بنا به نیازی، ضرورتی، الزامی، یا نظایر آن کتاب میخوانند، مثل موقعی که شما و من میخواهیم امتحان آییننامۀ رانندگی بدهیم، یا دستگاهی را به کمک کتابچهاش به راه بیندازیم یا در آزمونی شرکت کنیم. بنابراین، ضرورت که برطرف شود، تکلیف معلوم است. اما همینجا میتوان افزود که اگر جامعهای به گونهای پیش برود که ضرورتهای خواندن، ولو اینگونه خواندنها را گسترش بدهد، در نهایت بر فرهنگ عمومی و تخصصی جامعه میافزاید. این عرصه به برآورد بنده خیلی جای مطالعه دارد. به هر حال، خواندن از سر ضرورت واجب بیشتر به نتیجه میرسد تا خواندن بر اساس ترویج فضیلت کتابخوانی که بیشتر مستحب است تا واجب.
ـ درصد دیگری از مردم این روزها خیلی هم میخوانند، اما نه کتاب. در اطرافم چندین نفر هستند که بخش قابلتوجهی از وقتشان را صرف خواندن پیامها و مطالبی میکنند که به گوشیهای همراه یا به تبلتهایشان میرسد. اگر اینگونه مطالب در بیشتر جامعهها نازل است، این نقص به فرهنگ عمومی بازمیگردد و در این عرصه باید راهی برای آن یافت. اگر جامعهای انگیزۀ جدی برای پیشرفت فکری و اعتلای معنوی ایجاد نمیکند، کار از جای دیگری عیب دارد.
ـ درصد دیگری از مردم این روزها خواندن کتاب غیرکاغذی را بر کاغذی ترجیح میدهند. بنده از صبح تا عصر که به کارهای تحقیقی مشغولم، با منابع کاغذی بیشتر سروکار دارم، اما شب که به خلوت خودم میروم، ترجیح میدهم با دستگاه کتابخوان بخوانم، زیرا هم سرعتم و سهولت خواندنم بیشتر میشود، هم نور را تنظیم میکنم و راحتتر میخوانم. در ضمن میتوانم با عدد و رقم هم نشان دهم که این روند خواندن، و اصولاً خواندن کتابهای الکترونیکی، بهسرعت در حال افزایش است. به همین دلیل در سیاستگذاری و برنامهریزی نشر در جامعۀ ما تجدیدنظر جدی لازم است، وگرنه ناشران کتاب را با تنگناهای جدیتری روبهرو خواهد کرد. در ضمن همینجا باید افزود که در جهان کنونی دیگر فرق نمیکند که شما مطلب را با چه رسانه و ابزاری بخوانید. کتاب کاغذی شیء مقدس نیست. کتاب رسانهای است در کنار رسانههای دیگر. رقابت و کارآمدی است که تعیینکننده است. البته کتاب کاغذی از بین نخواهد رفت، مطمئناً، اما مواد دیگری مانند کاغذ، اما نه از چوب و الیاف گیاهی، بهتدریج جانشین کاغذ خواهد شد. جنبش حفظ طبیعت در بعضی جامعهها به اندازهای قوی شده است که جلوی قطع شدن درختان را خواهد گرفت.
ـ پس میماند درصدی از مردم که از سر کنجکاوی، معرفتدوستی، دانشپژوهی معنویتخواهی، حقیقتجویی، راهیابی و راهگشایی، اعتلا و کمال روحی و نظایر اینها کتاب میخوانند، و لزوماً هم نه کتاب کاغذی. شمار اینها در همه جای جهان زیاد نیست، اما درصد آنها در جامعههای مختلف فرق میکند. اگر شما کتاب را روی پوست و پاپیروس و استخوان کتف شتر و لوح سنگی هم بنویسید، اینها میروند، مییابند و میخوانند. این دسته از خوانندگان با انگیزههای نیرومند شخصی پیش میروند. مهم است که بر شمار اینها تا جای ممکن افزوده شود، اما از بابت اینها نگران نباید بود، نگرانی از بابت انبوهی از مردم است که نیاموختهاند مسائل و مشکلات زندگیشان را در همۀ زمینهها از راه خواندن بشناسند و آنها را تا جای ممکن حل کنند. سامانههای آموزشی مسئول اصلی در این خصوص هستند، حتی در قبال خانوادهها و محیطهایی که به این فرهنگ و عادت خواندن شکل نمیدهند. جنبشی و تحولی در زمینۀ آموزش در گستردهترین معنای آن، و همپا کردن کتابخانهها ـ که امروزه دیگر کتابخانه نیستند، بلکه به رسانهخانه تبدیل شدهاند ـ در سراسر کشور با آن جنبش و تحول، و نیز دمیدن امید اجتماعی به اعماق جامعه، است که میتواند ما را از قعر دره بیرون بکشد.
- برخی معتقدند که فروش کتاب ممکن است کم شده باشد ولی اینکه افراد کمتر میخوانند یا کمتر مینویسند، نمیتواند گزارۀ صحیحی باشد، چقدر با این دیدگاه همدل هستید؟ به اعتقاد شما، کتابخوان کم شده یا سبک مطالعه تغییر کرده است؟
برای پاسخ گفتن به پرسش شما آمار و ارقام دقیق لازم است. در عرصۀ نشر سامانۀ آماری نداریم و بیشتر اظهارنظرها دراینباره حدسی و تقریبی است. به شما پیشنهادی میدهم که اگر بتوانید آن را عملی کنید، به شناختن موضوع کمک بزرگی کردهاید. میانگین درآمد سالانۀ نویسندگان، مترجمان، ناشران، پخشگران، کتابفروشان و خوانندگان حرفهای و ثابت و نسبتاً ثابت خوانندگان کتاب را به دست بیاورید و با هم مقایسه کنید. مقایسۀ منحنی این میانگینها طی چند سال نشان خواهد داد که روند به چه سمتوسویی است. به نظر شما نشر کشور ما میتواند به این ارقام دست بیابد و نتیجه را منتشر کند؟
- یکی از جدیترین مسائلی که این روزها در باب کتاب مطرح میشود، رواج کتابهای الکترونیکی است و برخی معتقدند که کتاب کاغذی بهتدریج در حال ازمدافتادگی است. آیا به اعتقاد شما ما با «مرگ کتابهای کاغذی» مواجهیم؟ و این موضوع آیا میتواند تهدیدی برای فضای فکری و فرهنگی یک جامعه باشد؟
همانطور که عرض کردم، کتاب الکترونیکی (ایبوک) تهدیدی برای کتابخوانی نیست. البته از میزان تولید کتاب روی کاغذ (پیبوک) کاسته خواهد شد. حتماً میدانید که در حال حاضر کتابهای مرجع چندین جلدی و نشریههای تخصصی دیگر روی کاغذ منتشر نمیشوند. اینها تهدید نشر به نابودی نیست، تهدید آنجاست که ناشران خودشان را با تغییر موقعیت سازگاری ندهند. شکل فروش کتاب میتواند تغییر کند. این تغییر اجتنابناپذیر است. انقلاب دیجیتال حاصل ضرورت سرعت، سهولت، اقتصاد جا و مکان، حملونقل، نگهداری، سرعت و دقت بازشناسی و بازیابی و نظایر اینهاست. این انقلاب خیلی زود سراغ نشر آمد و آن را متحول کرد. اگر ساختار نشر ما از این تحول غفلت کند ـ که تا این زمان غفلت کرده است ـ با وضعیت مناسبی روبهرو نخواهد بود.
- برخی کندی رشد فرهنگ کتاب و کتابخوانی را به اقتصاد نشر، گرانی کتاب و نوع عقلانیت کمّیگرا نسبت میدهند، چقدر با این دیدگاه همدل هستید؟ به اعتقاد شما، اگر کتاب رایگان میبود، آیا وضع بهتری داشتیم؟
اگر نان و گوشت و آب و برق و حملونقل رایگان میبود، فقر هم نبود،دزدی هم نبود، خیلی مفاسد دیگر هم نبود و دنیا بهشت بود. اگر قرار به رایگان بودن است، اینها که واجبترند. کتاب، جدا از محتوایش، کالایی صنعتی، تجارتی و مادی است. مگر میشود این کالا را رایگان تولید کرد؟
هزینههای تولید در جامعه که بالا برود، محصول نهایی گرانتر میشود و تقاضا هم پایین میآید. همین فرمول ساده بر کتاب هم حاکم است. جامعه برای رویارویی با مشکل کتاب و نشر به اقدامات زیرساختی اساسیتری باید دست بزند که نزده و هشدارهای اهل تخصص و نظر هم از پردههای آهنین گوشهایی که باید بشنوند و نمیشنوند نگذشته است.