افسونِ معنایِ اول
| سیروس پرهام | منتشر شده در: نشردانش، سال چهاردهم، شمارههای اول و دوم، آذر-اسفند 1372 |
فن و هنر ترجمه هزار خم و چم دارد و هزاران مشکل و بلا و آفت. مترجم به قدر دانش و تجربۀ خود، این مشکلها و آفتها و بلاها را از سر میگذراند (یا از کنار آنها میگذرد) و بهگونهای و تمهیدی از این «مهلکۀ» هزارچم «جان به در میبرد»، خواه تندرست و سرفراز، خواه پژمرده و شرمسار، خواه نیمهجان و روسیاه! در این مهلکه بلاهایی هست که کم یا بیش جنبۀ عام دارد و بسا که دامنگیر همۀ مترجمان شود، از بزرگان قویپنجه تا نورسیدگانی که هر واژه آنان را بسانِ مگسی آزرده و رنجه میدارد. در این مصاف بلاخیز، آنان که دانش و آزمودگی بیشتر دارند، البته، کمتر دستخوشِ لغزش میشوند. ولی، نکته اینجا است که این «بلای عام» را خاصیتی است که کمتر مترجمی در برابر آن به «مصونیت تام» دست یافته است. درجات و مراتب مصونیت هست، لیکن مصونیت و ایمنیِ تمام نیست.
نگارنده از نخستین روزی که دست به کار آزمون سنجش انتقادی ترجمههای فارسی (از انگلیسی) شد، یعنی در آغاز سال 1336[i]، روز بهروز براین عقیده استوارتر گشته که بلای اول همان معنای اول است. توجیه این عقیده بدین شرح است:
در هر زبانی هر واژهای دارای چندین معنا و تعریف و مفهوم است که چه بسا در تضاد کامل با یکدیگرند. مثال ساده، معنای سهگانۀ «شیر» در زبان فارسی است. بی آن که توجیه علمی داشته باشد، اغلب چنین مینماید که تقدم تعریف هر واژه در فرهنگها ملازم با نوعی اولویت و تقدم معنایی و کاربردی است. در اولین تعریف و معنای هر واژه افسونی نهفته است که جوینده را (خواه جستوجو در فرهنگ چاپی باشد خواه در فرهنگ ذهنی و بصری) سحر میکند. به گفتۀ دیگر، معنای اول نیرو و جاذبه و جادویی دارد که معانی و مفاهیم دیگر را کمجاذبه و کمرنگ می سازد. اولین تعریف را هیبت و صلابتی است طلسمگونه که معانی دیگر را به عقب میراند و در همان حال جوینده را، افسونشده و بیاختیار، به سوی خود میکشاند.
این که اعتبار و ارجحیت معنای اول جاذبهای افسونی و کموبیش مقاومتناپذیر دارد شاید بیش از هر چیز بدین جهت باشد که اولین معنا در ذهن ما، و در مقایسه با تعاریف بعدی، حیطۀ معنایی گستردهتر و آشکارتری را دربر میگیرد. اختصاص یافتن اولین تعریف به یک واژۀ چندمعنایی نشانهای تلقی میشود از امتیاز و برتری و تقدم بی چونوچرا بر تعاریف دیگر. «مکانیسم» و سازوکار ذهنی و روانی هرچه باشد، معنای اول همیشه کاملتر و دقیقتر و لاجرم درستتر و گویاتر مینماید.
این نیز هست که چسبیدن مترجم به مفهوم و تعریف اول و بیاعتنایی به معانی دیگر ممکن است، به اعتباری، از عارضههای سهلانگاری و تنبلی مترجم باشد و یا نتیجۀ کبر و غرور و خاطرجمعی کاذب او نسبت به حافظه و معلوماتش. به هر حال، آسانگیری و کاهلی و دلآسودگی نیز خالی از جاذبهای نیست و افسون کبر و غرور هم آشکارتر از آن است که حاجت به شرح و بسط داشته باشد. این نیز از نتایج سحر و افسون معنای اول است که مترجم اغلب ملتفت نمیشود که برگزیدن اولین مفهومی که به ذهن نزدیکتر است چه بسا در حکم دور شدن از متن باشد. آیا این اثر سحر و افسون کلام نیست که مترجمی که پیش از این بسی عبارتهای دشوار را به شیوایی و پاکیزگی به فارسی برگردانده است متوجه نمیشود که ترجمهاش (در آن جایگاه خاص) مغایر و متضاد با مفهوم موردنظر نویسنده، و گاه حتی خلاف مبتدا و خبر سخن او است؟
بیش از پرداختن به چگونگی کارکرد افسون معنای اول، توضیح این نکته ضرور است که موضوع این نوشته و به اصطلاح «لبۀ تیز» تیغ آن، معطوف به برگرداندن و برابر نهادن واژهها و تعابیر و اصطلاحات دشوار و پیچیدۀ علمی و ادبی و فلسفی نیست. نیز تأکید باید کرد که دشواریهای ترجمۀ متنهای به اصطلاح «ثقیل» و ادیبانه، و بهتبع آن، میزان امانتداری و وفادار ماندن مترجم به سبک خاص نگارش نویسنده هم، خارج از حوصله و مقصود این گفتار است. ناگفته پیداست که بدفهمیهایی چون برگرداندن «مُهر هفتم» به «سگماهی هفتم» نیز منظور نیست. کارکشتهترین مترجمان هم اگر این فیلم اینگمار برگمن را ندیده و چیزی دربارۀ آن نخوانده یا نشنیده باشد ممکن است مرتکب همین اشتباه شود (هرچه باشد «سگماهی» شمردنیتر از «مُهر» است، ولو اینکه این جانور دریایی تعریف دوم لفظ seal باشد). حتی ترجمههایی چون «هفت گناه کشنده» به جای «هفت گناه کبیر» (Seven Deadly Sins) در نظر نیست. این که گناهی چون رشک و حسد چگونه میتواند گناهکار را محکوم به فنا یا یکباره سربهنیست کند، پرسشی است که جایگاه دیگر دارد. درست است که همین عبارت سه کلمهای اشکال زیاد دارد و نشان میدهد که مترجم نه بر زبان انگلیسی مسلط است نه بر زبان فارسی، ولی اشکالهایی از این سنخ مشکل فعلی ما نیست.
آنچه در نظر است سادهترین و متداولترین و پیشپا افتادهترین واژههاست: مانند «out» و«back» در زبان انگلیسی. همچنین باید گفت که چون کمتر مترجمی از این لغزش همگانی بری بوده است، مثالهایی که آورده میشود ربطی به نامداری یا گمنامی و توانایی یا ناتوانی مترجمان ندارد. در این راه پرپیچوخم هم گروهی از اکابر عالم ترجمه بر خاک افتادهاند و هم خیل عظیم مترجمانِ «از گرد راه رسیده.» این تیری است که بر نامی و گمنام یکسان نشیند. بر این قرار، لزومی ندارد که نام مترجم و مأخذ هر مثال ذکر شود. در کار کالبدشکافی کاری به نام و نشان کالبد ندارند!
چنانکه گذشت، از نخستین برخورد نگارنده با بلای معنای اول تا امروز (پس از تقریباً چهل سال) هنوز نهتنها از شدت گیرایی این آفت افسونی ذرّهای کاسته نشده، بلکه حتی بر آن افزوده هم شده است. به همین سبب است که نخستین مثالها را از همان آزمون نخستین میآوریم و در پایان خواهیم دید که میان روز اول و آخر هیچ تفاوتی نیست. این بدان معنا است که بسیاری از مترجمان چهل سال پیش ممکن است امروز هم همچنان گرفتار همان «بلای نخستین» باشند.
- «دور از» یا «از درونِ». والت ویتمن شعری دارد با این مطلع و به همین نام:
»Out of the cradle endlessly rocking«
چون تعریف اولِ واژۀ out خارج و بیرون و دور… است، مترجم چنین آغاز میکند: «دور از گهواره که…»، حال آنکه out of درست مفهوم مخالف خارج و بیرون و دور… را میرساند و به معنای «از» و «از درون» است. از همین دست است ترجمۀ (مترجمی دیگر) از عبارت: «He was out for fame» که به جای «جویای نام بود» چنین از آب درآمده است: در طلب شهرت به خارج رفت.» به همین حالت است ترجمۀ «born out by…» بهصورت «گرفتهشده از…» یا «زادهشده از…» (و این از مترجمی دیگر و نامدارتر)، حال آنکه «bear out» به معنای موافقت و تصدیق و تأیید است.
به همین قیاس، چون در همۀ فرهنگها «پشت» و «عقب» معنای اول «back» است، این مصراع شاعر دیگر امریکایی، لانگ فلو:«…my youth comes back to me» چنین ترجمه شده است: «جوانی خود را میبینم که همه جا پشت سرم در حرکت است» (به جای «جوانی من به نزدم باز میگردد».)
بدین ترتیب، نباید از تعجب شاخ درآوریم وقتی که میبینیم همین مترجم مصراع «They are blowing horns» را چنین ترجمه کرده است: «کلاههای شاخدار بر سر میگذارند.» آخر «شاخ» اولین تعریف «horn» است و شیپور و بوق و… معنای دوم یا سوم.
- «ملاقات» اندیشهها و ستارگان. نخستین تعریف فرهنگها از واژۀ «|to| meet» ملاقات کردن است. ولی آیا آنگاه که سخن از تلاقی و برخورد اندیشهها در میان است («the ideas meet…») میتوان گفت که «اندیشهها با هم ملاقات میکنند»؟ (خدایش بیامرزاد استادی که ضمن تدریس دانشگاهی روزی گفت «ستارهها در آسمان با هم ملاقات میکنند» و یاد آن دانشجو به خیر که بیدرنگ گفت «لابد کلاه از سر برمیدارند و احوالپرسی هم میکنند!»)
همچنین است برابر نهادنِ «[to] lead» و «رهبری» وقتی که، مثلاً، ماجرایی به ماجرایی دیگر منجر میشود («این ماجرا… به ماجرای اخیر رهبری میکند»… «سنگی که از بام میافتد ممکن است به شکستن سر یا حتی مرگ رهبری شود.»)
از همین سنخ است گذاشتن «بخت» به جای «chance» آنجا که «بخت باعث شد که کوه ریزش کند» (به جای «اتفاق» یا «تصادف»). اتفاقاً و تصادفاً، در این مورد خاص معانی «تصادف و اتفاق» یا «اتفاقی و تصادفی» در اکثر فرهنگها (از آن جمله است فرهنگ انگلیسی-فارسی حییم) اولین تعریف است از واژۀ chance.
«ثروتمندی باورنکردنی راهحلها» (در ترجمۀ این عبارت: «incredible wealth of solutions») نیز از همین قماش است. همچنین است ترجمۀ عبارتِ زیر:
«They changed it beyond recognition» به صورتِ «آن را، در آن سوی اعتراف به حقی برای آن، تغییر دادند»، که به ظاهر خیلی هم ادیبانه است ولی مراد چیزی جز «از بیخ و بن تغییر دادن» نیست.
- معنی واژۀ «some». واژۀ «some» به نخستین و متداولترین تعریف به معنای «قدری- اندکی- برخی…» است، ولی عبارت «with some justice» را نمیتوان معادل با «با داوری اندک» (از یک مترجم بسیار مشهور) قرار داد، چرا که منظور نویسنده «تا حدودی عادلانه» بوده است و لاغیر. (بگذریم از آن که در این عبارت برگرداندن «justice» به «داوری» نیز درست نیست. منتها، چون قرار ما منحصر به واژههای ساده و پیشپاافتاده است چشمپوشی میکنیم).
- «دیر» یا «زود». چون تعریف واژۀ «late» با «دیر» شروع میشود و «متأخر» تعریف بعدی است، اندک نیست مواردی که مترجمان بدون توجه به سیاق کلام، این واژه را به صورت «دیر» و «دیرینه» و «قدیم» به کار میگیرند. به مثل، نویسندهای استدلال کرده است که قطعه شعری که از سدۀ هشتم پیش از میلاد مسیح به شمار رفته، به حکم کاوشهای باستانشناختی مدتها بعد و چه بسا در سدۀ پنجم پیش از مسیح سروده شده است.
(»…spectacularly late, perhaps as late as the fifth century B.C.«)
ولی ما در ترجمه میخوانیم که «…بسیار بسیار قدیم است و شاید به قرن پنجم پیش از میلاد برسد…» گفتن ندارد که «قرن پنجم پیش از میلاد» نه تنها «بسیار بسیار» قدیمتر از قرن هشتم پیش از مسیح نیست، بلکه سه قرن بعد از آن است!
لیکن، وقتی که میبینیم همین مترجم دربارۀ ادبیات امریکا هم بر همین نهج رفته است، یقین میآوریم که افسون معنای اول در کار بوده است:
«in comparison with later American literature…» («…در مقایسه با ادبیات دیرتر امریکا… [به جای متأخر یا جدیدتر].
- «جمع کردن توپ». بلای معنای اول در برخی موارد چندان فراگیر بوده که تقریباً بر همگان کارگر افتاده و، لاجرم، در زبان ما متداول و مصطلح شده است. مثال بارز، رایج شدن اصطلاح «جمع کردن توپ [فوتبال] است به جای «[to] collect the ball»، صرفاً به این علت که گردآوردن و جمع کردن ابتدا معادل collect قرار گرفته و تعریف سوم برداشتن و همراه بردن (کسی یا چیزی از جایی) بوده است.
- پایان سخن. هر چند که در آغاز مترجمان نامدار و تازهکار با هم موضوع این گفتار قرار گرفتند، در پایان باید گفت که تقریباً همۀ مثالها از آثار نامداران است. علت، شاید این باشد که خطاها و لغزشهای تازهکاران چندان زیاد است که این نکتههای کوچک در کار آنان به چشم نمیآید. شاید هم، برعکس، توانایی مترجمان نامی در برگرداندن متون دشوار و مردافکن سبب شده است که این ناتوانیهای خرد و ناچیز درشتنما و چشمگیر شود. اگر حالت دوم درست باشد، فرض و گمان وجود قدرت افسونگری معنای اول واژهها به یقین نزدیکتر میآید.
آسان میتوان پذیرفت که مترجمان «از گرد راه رسیده» و «یکی دو کتابی» دستخوش چنین لغزشهایی شوند. اما، چگونه میشود متحمل این معما شد که کسی که بهمثل، ده دوازده کتاب ادبی و فلسفی و علمی طراز اول را به فارسی برگردانده پس از اینهمه سال و اینهمه کار هنوز درنیافته است که معنای دوم و سوم و چهارمی… نیز هست و ای بسا که تنها همان معنای آخرین، که ممکن است در مرتبۀ دهم و دوازدهم و… باشد، کارساز تواند بود.
[i] «بهترین اشعار امریکایی، ترجمه و نگارش شجاعالدین شفا»، مجلۀ سخن، شمارۀ دوم، سال هشتم، اردیبهشت 1336.
* رسمالخط این مقاله با رسمالخط فرهنگستان زبان و ادب فارسی منطبق شده است.