روز ویراستار در فرهنگستان زبان و ادب فارسی

نکوداشت استاد احمد سمیعی (گیلانی) و گرامی‌داشت روز ویراستار در فرهنگستان زبان و ادب فارسی

 

روز چهارشنبه، یازدهم بهمن 1402، به مناسبت نکوداشت استاد احمد سمیعی(گیلانی) و  گرامی‌داشت روز ویراستار مراسمی در فرهنگستان زبان و ادب فارسی برگزار شد. در این مراسم غلامعلی حداد عادل، موسی اسوار، جعفر شجاع کیهانی و هومن عباسپور سخنرانی کردند.

در ابتدای جلسه، غلامعلی حداد عادل، رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی، استاد سمیعی را سرمایه، تکیه‌گاه، مرجع و ملجع و چهرۀ سودمند و خدمتگزار، نه تنها برای فرهنگستان، بلکه برای فرهنگ ایران، معرفی کرد. او از منش استاد سمیعی در جلسات علمی و در مراسم روز تولدش،که هر سال در فرهنگستان برگزار می‌شد، گفت و  به مقالۀ مفصل خود با عنوان «صد سال دانایی» اشاره کرد که قرار است به‌عنوان سرمقاله در مجلۀ نامۀ فرهنگستان منتشر شود.

حداد عادل، ضمن اشاره به ویژگی‌های اخلاقی و علمی استاد سمیعی بر این نکته تأکید کرد که جا دارد هرسال سالروز ولادت

استاد سمیعی را با عنوان‌ تازه‌ای جشن بگیریم چرا که او علاوه بر ویراستار، مترجم، نویسنده، متفکر، مدیر و زبان‌شناس بود. او در پایان سخنرانی خود، استاد سمیعی را حلقۀ وصل فرهنگستان و انجمن صنفی ویراستاران دانست و این پیوند را پیوندی برقرار شمرد.

سخنران دوم این نشست، موسی اسوار، مترجم و عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی، از صفات و خصایص استاد سمیعی یاد کرد. وی برجسته‌ترین خصلت سمیعی را عشق به ویراستاری دانست و ویژگی‌های او را چنین برشمرد: ایثار در ویرایش، توجه به آداب ویراستاری، حفظ احترام صاحب اثر و تعامل با او، کوشایی و پشتکار در هر شرایط، سکوت و صبوری‌‌ و روحیۀ دانشجویی و عشق به خواندن.

اسوار ویرایش را روندی جانکاه تلقی کرد که در وجود استاد سمیعی سرشته شده بود و استاد سمیعی از این موضوع نه‌تنها ناراضی نبود بلکه به این کار عشق داشت.او بیش از نیمی از عمر خود را وقف ویرایش کرد و هرگز از این کار خسته نمی‌شد.

موسی اسوار ضمن ستایش فعالیت‌های استاد سمیعی در حوزۀ ویرایش، او را از بزرگان عرصۀ ترجمه دانست و افزود که اگر استاد سمیعی تنها به امر تألیف و ترجمه می‌پرداخت، شمار آثارش به واقع به صد عدد می‌رسید. بر تلاش‌های ایشان باید ویرایش مقالات و سرپرستی چند مجله و ترجمۀ و تألیف مقالات فرهنگ آثار را افزود.

جعفر شجاع کیهانی، عضو هیئت علمی فرهنگستان زبان و ادب فارسی و از شاگردان استاد سمیعی، از نحوۀ آشنایی با استاد سمیعی از طریق آثار ایشان و شاگردی در محضر وی، در دانشگاه گیلان سخن گفت. وی گوشه‌هایی از مقاله‌ای را خواند که برای نکوداشت استاد سمیعی باعنوان «تاثیر اختیار در جریان جبر تاریخی زندگی استاد آفرینش‌گر،احمد سمیعی گیلانی» نوشته بود و در آن مروری کرده بود به فعالیت‌های سیاسی و فرهنگی احمد سمیعی. کیهانی، در میان صحبت‌ها، به نثر زلال و پاکیزه و روحیۀ علمی و خلاقیت سمیعی اشاره کرد و او را شخصیتی بی‌نظیر توصیف کرد و صفت «سرو بلند زبان و ادب فارسی» را شایستۀ او دانست. وی همچنین، به نقل از خاطرات استاد سمیعی، اشاره کرد که نخستین جرقۀ زیبا نوشتن در دل استاد سمیعی در دوران دبستان و در درس انشا زده شد و او را به خواندن متون کلاسیک کشاند و مهارت او در نوشتن، در سال‌های بعد، از دانش او به متون کهن و داشتن تسلط به انواع نثرها نشئت می‌گرفت.

هومن عباسپور، نایب رئیس انجمن صنفی ویراستاران، بر اهمیت میراث استاد سمیعی  و معرفی او به آیندگان برای جوانانی که محضر او را درک نکرده‌اند و فقط نام او را شنیده‌اند تأکید کرد.

عباسپور از سنت سمیعی به معنای سیر و سلوک و رفتار و اندیشه و قلم او سخن گفت. او وجه بارز این سنت را مردم‌داری و سعۀصدر و احترام به کسانی که آثارشان را ویرایش کرده بود دانست و به نقل آموزه‌هایی از سمیعی پرداخت که صاحب اثر را، به هر میزان سواد و در هر مرتبۀ اجتماعی، باید قانع کرد، نه اینکه به اتکای رتبۀ دانشگاهی یا حتی منزلت علمی او را مرعوب کرد.

عباسپور از فروتنی سمیعی یاد کرد و افزود او، بر خلاف عادت رایج، همواره ویراستار را مدیون صاحب اثر می‌دانست که با هر اثری که ویرایش می‌کند بر دانش خود می‌افزاید. او وجوه دیگر سمیعی را شاگرد پروری، در کنار ملاحظات شخصی و بازنگری و انتقاد از خویشتن، دانست.

عباسپور بر  اهمیت انتشار آثار منتشر نشدۀ استاد سمیعی، که شمار آن‌ها بسیار است، تأکید کرد و  از فرهنگستان زبان و ادب فارسی تقاضا کرد، که در صورت موافقت فرزندان محترم استاد، گروهی از فرهیختگان و شاگردان استاد را برای تدوین و آماده‌سازی و انتشار یادداشت‌هایی از استاد سمیعی بگمارند. وی در ادامه گفت که برخی مطالب استاد را، که نثری فخیم دارد، می‌توان برای مخاطبان جوان و به فراخور آنان ساده‌تر کرد تا به کتاب‌های درسی اضافه شود.

عباسپور افزود ویرایش‌های استاد سمیعی در دانشنامه‌ها و نشریات و خاطرات دیگران از استاد اگر منتشر بشود ارزشمند خواهد بود.

در پایان هومن عباسپور اعلام کرد که در آماده‌سازی و تدوین آثار استاد سمیعی، در همۀ مراحل، فرهنگستان زبان و ادب فارس می‌تواند انجمن صنفی ویراستاران را، که اصحابش همگی شاگردان و همکاران استاد سمیعی بودند، در کنار خود داشته باشد.

در این جلسه برخی شخصیت‌های فرهنگی و استادان و اعضای فرهنگستان و اعضای انجمن و نیز خانوادۀ استاد سمیعی حضور داشتند. از جمله استادان دکتر حسن انوری، دکتر حسین قاسم‌پور، دکتر محمدرضا نصیری، دکتر محمد دبیرمقدم، دکتر آبتین گلگار، دکتر اکبر ایرانی، مهشید نونهالی، نسرین پرویزی، آمنه بیدگلی در این نشست حضور یافتند.

این نشست در ساعت ۱۲:۳۰ پایان یافت.

 

 

 

روز ویراستار در نشر چشمه

میراث احمد سمیعی (گیلانی)

گفت‌وگو به مناسبت روز ویراستار

سه‌شنبه دهم بهمن ۱۴۰۲، انجمن صنفی ویراستاران و نشرچشمه به مناسبت روز ویراستار نشست مشترکی برگزار کردند. در این نشست که در کتاب‌فروشی نشر چشمه در خیابان کارگر برگزار شد، بهرنگ کیائیان، مدیر انتشارات چشمه، اعضای هیئت‌مدیرهٔ انجمن: گلی امامی، اصغر مهرپرور، مهدی قنواتی، مهناز مقدسی، هومن عباسپور، محمدحسین ساکت، نازنین خلیلی‌پور، لیلا اثناعشری، پیام شمس‌الدینی، و چند تن از ناشران و ویراستاران و جمعی از اعضای انجمن حضور داشتند، از جمله عبدالحسین آذرنگ، سیدعلی آل‌داوود، مهشید نونهالی، حمیرا نونهالی، کاوه کیائیان، علی‌اصغر سمیعی‌فرد، ابراهیم کریمی زنجانی.

در ابتدای نشست مهناز مقدسی، دبیر انجمن، دربارۀ تأسیس انجمن و اعضای هیئت‌‌مدیره گزارشی داد و عمده فعالیت‌های انجمن را از آبان ۱۳۹۵ برشمرد. وی گفت که موضوع آموزش در انجمن از ابتدای شکل‌گیری در اولویت بوده است. انجمن توانسته دوره‌هایی را که مرکز نشر دانشگاهی شروع کرده بود ادامه دهد و تا کنون موفق شده‌ شش دورهٔ جامع نگارش و ویرایش برگزار کند که حدود ۳۲۷ دانشجو در این دوره‌ها شرکت کرده و آموزش دیده‌اند. علاوه بر آن، دو دورۀ نگارش و ویرایش متون کودک و نوجوان برگزار شده و قرار است هر سال این دوره‌ها در زمان‌های مشخصی برگزار شود. کارگاه‌های تخصصی بسیاری نیز با مدیریت کمیسیون آموزش انجمن برگزار شده، از جمله نمایه‌سازی و ضبط‌اعلام، دستور زبان فارسی، ویرایش و ترجمهٔ متون فرانسوی به فارسی، ویرایش و ترجمۀ متون انگلیسی به فارسی، ویرایش داستان. اگر مجموع شرکت‌کنندگان در این دوره‌ها و کارگاه‌ها را در نظر بگیریم، با افتخار باید بگوییم حدود ۸۵۰  تن در دوره‌ها و کارگاه‌های انجمن و حدود ۱۳۰  تن در کارگاه‌هایی که به سفارش برخی مراکز فرهنگی تدارک دیده شده، از آموزش‌های انجمن بهره‌مند شده‌اند.

مهناز مقدسی افزود که در سال اخیر، برای تقویت توانمندی اعضا، چندین کارگاه رایگان یک‌روزه  برگزار شده با این هدف که نیروهایی حرفه‌ای به صنعت نشر معرفی شوند و منشأ خدمات بهتری در این حوزه باشند.

مقدسی در ادامه به انتشار خبر‌نامه و ویژه‌نامه‌های انجمن اشاره کرد و از دیگر دستاوردهای انجمن به نرخ‌نامهٔ ویرایش، که در وبگاه انجمن محل مراجعۀ بسیاری از ناشران و ویراستاران شده، اشاره کرد و دربارۀ پیش‌نویس قرارداد ویرایش گفت و نوید داد که هفتهٔ دیگر قرارداد به همراه «توصیه‌نامه» در وبگاه انجمن بارگذاری می‌شود.

در پایان  صحبت‌های مقدسی، یادی شد از استاد احمد سمیعی و جایگاه وی در نشر و ویرایش و ابراز تأسف شد از فقدان او در روز ویراستار. یادی نیز شد از ویراستارانی که دانش‌آموختۀ مؤسسۀ فرانکلین بودن و آنهایی که در تلاش بودند انجمن ویراستاران را در سال‌های دور تأسیس کنند و این امر میسر نشد: احمد سمیعی، ابوالحسن نجفی، کریم امامی، محمد حیدری ملایری، ناصر پاکدامن، میرشمس‌الدین ادیب‌سلطانی.

سپس،هومن عباسپور، نایب‌رئیس انجمن صنفی ویراستاران و سرویراستار نشر چشمه، این نوید را داد که قرار است همکاری نشر چشمه و انجمن ادامه یابد و نشست‌های منظمی با موضوع ویرایش برگزار شود. این جلسات در ادامۀ نشست‌هایی است که در انتشارات فنی ایران در گذشته برگزار می‌شد.

نخستین سخنران این نشست عبدالحسین آذرنگ، نظریه‌پرداز نشر و ویرایش، دانشنامه‌نگار، مترجم، مدرس ویرایش، ویراستار، و از پیشکسوتان حوزهٔ ویرایش بود. وی به جایگاه ویژهٔ احمد سمیعی در حوزهٔ ویرایش اشاره کرد و از ویژگی‌های او و میزان دانشش گفت و افزود، در دوره‌ای که سمیعی کار ویرایش را آغاز کرد هنوز واژه‌های ویراستار و ویراستاری ساخته نشده بود تا زمانی که محمد مقدم و صادق کیا آن‌ را ساختند. اگر بزرگ‌ترین دستاورد احمد سمیعی را نظام‌بندی و ویرایش کتاب از صبا تا نیما اثر یحیی آرین‌پور بدانیم، بی‌راه نیست؛ در این کتاب ابعاد مختلف ویرایش را می‌توان دید. ویرایش این کتاب از منظر ویرایش تکوینی بسیار اهمیت دارد. سمیعی معماری کتاب بهار و ادب فارسی از محمدتقی بهار را نیز به عهده داشت و چندین اثر دیگر که با توانمندی او پرورده شدند، ولی حق او به‌درستی در آن آثار دیده نشد. آذرنگ، هوش، دقت، پشتکار، آرامش و صبوری، امانت‌داری و کار به دور از تظاهر و خودنمایی را از ویژگی‌های یک ویراستار خوب دانست که استاد سمیعی به واقع مظهر آن‌ها بود.

وی در پایان، استاد سمیعی را بهترین ویراستار منابع مرجع و ابوالحسن نجفی را بهترین ویراستار ادبی متون ترجمه‌شده از فرانسوی و اسماعیل سعادت را یکی از نمونه‌های درخشان ویراستار حداقلی و کریم امامی را نمونه‌ای از ویراستار دقیق و سخت‌گیر دانست.

دومین سخنران، سیدعلی آل‌داوود، حقوقدان و نویسنده و پژوهشگر و عضو شورای عالی علمی دایره‌المعارف بزرگ اسلام،  به ویژگی‌های علمی و شخصیتی استاد سمیعی اشاره کرد. وی دربارۀ نحوۀ آشنایی با استاد سمیعی گفت که در سال‌هایی که استاد سمیعی با پژوهشگاه علوم انسانی همکاری داشت تصحیح کتاب اسرارالشهود را به ایشان داده بودند که ویرایش کند و آشنایی با استاد سمیعی  زمانی صورت گرفت که برای گفت‌وگو با ویراستار در آنجا حاضر شده بود و مشاهده کرده بود که استاد سمیعی تمام نسخه‌ها و متن را وارسی کرده و حتی پیشنهادهای سازنده‌ای هم برای دیدن منابع دیگر مطرح کرده است و از آن زمان دوستی میان آن دو برقرار شد. وی افزود با وجود دقت‌نظر بی‌نظیر و وسواس‌گونۀ استاد سمیعی، کار با ایشان دشوار بود و هر کسی تاب ادامۀ همکاری با ایشان را نداشت، چرا که دقت و توجه ویژهٔ او عده‌ای را خسته می‌کرد و تغییرات زیادی که اعمال می‌کرد باعث می‌شد برخی مؤلفان، حتی افراد مشهور، آزرده‌خاطر شوند و مطلب خود را پس بگیرند.

آل داوود از برخی گفته‌ها دربارۀ استاد سمیعی انتقاد کرد، از جمله دادن صفت «پدر ویرایش» به ایشان و افزود ویرایشِ علمی از قرن‌ها پیش در ایران وجود داشته و این درست نیست که ابداع این کار را به ایشان نسبت دهیم. همچنین این میزان دخالت استاد سمیعی در متن‌ها، که نوشتۀ مؤلف کاملاً محو می‌شد، جایز نیست. آل داوود افزود که همین وسواس ایشان در ویرایش مقالات در فرهنگ آثار ایرانی و اسلامی موجب تأخیر در انتشار این کتاب و ناتمام ماندن مجلدات این فرهنگ شد.

آل‌داوود یکی از شرایط ویراستار خوب را خلاقیت و آفرینندگی برشمرد و تأکید کرد: تسلط ویراستار بر دانش‌های مختلف باید بیشتر ازمؤلف و مترجم باشد البته حدود دخالت ویراستار نیز اهمیت دارد و باید هماهنگ با مؤلف تغییرات را اعمال کند.

وی در پایان، ضمن یادکردِ خدمات دیگرویراستاران پیشکسوت و بی‌نظیر مانند فتح‌الله مجتبایی و آذرتاش آذرنوش، به این موضوع اشاره کرد که در ایران قدر ویرایش را آن‌گونه که شایسته است نمی‌دانند. کسی که تا این حد کتاب را متحول می‌کند نامش باید در صفحهٔ حقوقی کتاب درج شود یا در مقدمه دربارهٔ کاری که کرده توضیح داده شود.

در ادامۀ این نشست، برخی از مهمانان خاطراتی را از استاد سمیعی و دیگر ویراستاران بیان کردند.

مهشید نونهالی، مترجم و ویراستار و عضو افتخاری انجمن صنفی ویراستاران، از رضا سیدحسینی نیز یاد کرد که کمتر به او توجه شده اما همتش در آثار مهمی چون فرهنگ آثار ستودنی است. نونهالی به دقت و تلاش بی‌وقفۀ سیدحسینی و دانش او در زبان فرانسه اشاره کرد و اینکه اگر همت او نبود این فرهنگ شش جلدی، با وجود مشکلات فراوان در انتشارات سروش، منتشر نمی‌شد.

گلی امامی، مترجم و رئيس هیئت‌مدیرهٔ انجمن صنفی ویراستاران، به این نکته اشاره کرد که ویرایش باید طبقه‌بندی شود: متون علمی، متون کهن و ادبی هر کدام نوع متفاوتی از ویرایش را می‌طلبد. در ادبیات تألیفی، نمی‌توان اعمال سلیقه و خلاقیت کرد و باید به سبک مؤلف احترام گذاشت این نکته‌‌ای است که دربارۀ آن باید بیشتر صحبت کرد. وی به شخصیت‌های فرهنگی دیگری چون احمد منزوی و احسان یارشاطر اشاره کرد که توانایی و پشتکار و دستاوردهایشان ستودنی است.

اصغر مهرپرور، عضو هیئت‌مدیره و خزانه‌دار انجمن صنفی ویراستاران، خاطراتی از استاد سیدحسینی گفت و از دقت بی‌نظیر احمد سمیعی و ابوالحسن نجفی در فرهنگ آثار ایرانی و اسلامی یاد کرد  که گاه ساعت‌ها دربارۀ نحوهٔ نگارش یک واژه بحث می‌کردند.

نازنین خلیلی‌پور، عضو هئیت‌مدیرهٔ انجمن، نیز به موضوع اهمیت محتوا در ویرایش و نقش ویراستار در آفرینش متن اشاره کرد و تأکید کرد که نباید ویرایش را فقط به رسم‌الخط و ویرایش متن تقلیل داد و باید ویراستاران را در سطح بررسی‌کنندۀ محتوا و آفرینش اثر هم دید که بسیار مهم‌تر از ویرایش‌های صوری و زبانی است.

در پایان این نشست، جواد رسولی، رئیس پیشین کمیسیون امور صنفی و حقوقی انجمن، از انتشار کتاب جدید خود با عنوان خطهٔ ویراستاران خبر داد و گفت: این کتاب تاریخ شفاهی ویراستاران و فعالان نشر و ویرایش در خراسان و شهر مشهد است که در آن برخی همکاران و اعضای انجمن همکاری داشتند و گلی امامی نیز بر آن مقدمه‌ای نوشته است. این کتاب در مراحل نهایی انتشار است و انتشارات کلهر به‌زودی آن را روانۀ بازار می‌کند.

نشست «میراث احمد سمیعی و گرامی‌داشت روز ویراستار» با حضور بیش از ۶۰ تن از ویراستاران و اهالی فرهنگی در ساعت هفت و سی دقیقهٔ عصر به پایان رسید.

گزارش از: پریا بختیاریان

ویژه‌نامۀ روز ویراستار منتشر شد

اوایل دی‌ماه ۱۴۰۱ فراخوانی برای دریافت مطالب از ویراستاران و اعضای انجمن صنفی ویراستاران منتشر شد تا ویژه‌نامه‌ای به مناسبت یازدهم بهمن، روز ویراستار، تدوین شود. مطالب متعددی با محتواهای متنوع به قلم اعضای انجمن و اهالی فرهنگ به دبیرخانۀ انجمن ارسال شد که از میان آن‌ها ۲۳ مطلب در این ویژه‌نامه آمده است.

امیدواریم با حمایت و همکاری این عزیزان ویژه‌نامه‌های دیگری نیز منتشر کنیم.

ویژه‌نامۀ‌ روز ویراستار را از اینجــا دریافت کنید.

روان‌پزشکی ادیب با دانشی گسترده در ادبیات و تاریخِ تمدن

|  روان‌پزشکی ادیب با دانشی گسترده در ادبیات و تاریخِ تمدن  |

حسن مرندی، فرهنگ‌نگار، روان‌پزشک و از پیشکسوتان ویرایش در ایران، در اول اردیبهشت ۱۳۰۹ در تهران به‌ دنیا آمد. در ۱۳۲۷ در دانشکدۀ پزشکی دانشگاه تهران تحصیل کرد. سپس دورهٔ تخصصی روان‌پزشکی را در بیمارستان روزبه گذراند. پس از آن به ترجمه و تألیف و ویرایش کتاب روی آورد.

در سال ۱۳۴۰ کتاب شکست‌ناپذیر نوشتۀ هوارد فاست و در ۱۳۴۱ کتاب محاکمۀ نورنبرگ را ترجمه کرد. تدوین فرهنگ پزشکی (انگلیسی به فارسی) از کارهای مهم او بود که در زمان خود نخستین اثر در این زمینه محسوب می‌شد.

حسن مرندی در اواخر دهۀ 1340 به همکاری با مؤسسه انتشارات فرانکلین دعوت شد و علاوه بر ویرایش کتاب‌های تخصصی پزشکی، سردبیری مجلۀ پیک جوانان را عهده‌دار شد. در سال‌های ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۳ با شماری از نویسندگان بنام در تهیه و انتشار مجلۀ کتاب امروز، به سردبیری کریم امامی، همکاری داشت. مقاله و نقدهایی از او در این نشریه منتشر شده است. در همین سال‌ها ترجمه او از کتاب تمدن اثر کنت کلارک در چندین شمارۀ مجلۀ تماشا، کتاب فضای خالی اثر پیتر بروک دربارۀ تئاتر و نیز کتابی با عنوان پدران، مادران و فرزندان از او منتشر شد. مدتی نیز مدیریت سازمان ویرایش و تولید فنی را در مرکز نشر دانشگاهی بر عهده داشت و سهمی ارزنده در مجلۀ نشر دانش ایفا کرد.

ترجمهٔ کتاب درآمدی به روان‌شناسی به قلم او در سال ۱۳۶۹ منتخبِ کتاب سال ایران شد. حسن مرندی از سال ۱۳۶۲ به مدت ۲۱ سال در دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی روان‌پزشکی درس داد و در ساماندهی بخش روان‌پزشکی بیمارستان آیت‌الله طالقانی مؤثر بود.

او عضو فرهنگستان علوم پزشکی بود و در بخش طب اسلامی و طب سنتی با فرهنگستان همکاری داشت. از کارهای مهم او در این فرهنگستان ویرایش کتاب ذخیرۀ خوارزمشاهی، اثر اسماعیل جرجانی، است که در ۱۳۸۰ منتشر شد. مدتی با مجلۀ دانشکدۀ پزشکی به مدیریت دکتر فریدون عزیزی همکاری داشت. ترجمه کتاب فروید نوشته آنتونی استور از آخرین ترجمه‌های اوست و نیز ترجمه کتاب ساده و سودمند آدمیان از مجموعۀ علم چیست برای نوجوانان که پس از درگذشت او منتشر شد.

یادش را گرامی می‌داریم و قدرشناس خدمات و آثار ارزشمند ایشانیم.

 

متن زیر را همراه با شعری از استاد خرمشاهی که خانم ایران گرگین، همسر دکتر مرندی، به مناسبت سالروز درگذشت استاد برای دبیر انجمن فرستادند، با کسب اجازه از ایشان، در فضای مجازی انجمن بازنشر می‌کنیم:

«هجده سالی است که از رفتن همسرم، دکتر حسن مرندی، می‌گذرد. نبودنش همیشه برای من دشوار بوده است و یاد او از ضمیر دوستانش پاک شده است. خواستم با سرودۀ دوست و انسان بزرگوار بهاءالدین خرمشاهی یاد شود.»  (ایران گرگین)

 

با جاودان پیوست

در سوگ برادر و سرورم شادروان دکتر حسن مرندی (از پیشگامان درس و درمان روان‌پزشکی در ایران).

مردی که خاکی بود، جان شد به جان پیوست          روحی ابدپیما با جاودان پیوست

می‌آمد و می‌رفت، رعنا، مسیح آسا          روح رهاجویش با آسمان پیوست

شیون ز بید آمد، دل ناامید آمد          روحی سپید آمد با ارغوان پیوست

تسکین غم‌ها بود، خصم ستم‌ها بود          چون نارون افتاد با نیروان پیوست

اهل زمان را دوست، این مردمان را دوست          دل از زمان برکند، با بی‌زمان پیوست

غم را به‌جا بنهاد، از بهر ما بنهاد          چون جان مولانا با بی‌غمان پیوست

چون جوی جاری شد، در مولیان جوشان          جان جوانمردش شد با جنان پیوست

مرهم‌گذار رنج، خود رسته بود از خویش          پیوستگی بگسست با رستگان پیوست

این انس دیرین را بر دوش ما بگذاشت          خورشید بود افسرد با ناگهان پیوست

نَه تخته‌بند تن، تن را رها کرده          از شش جهت خسته با لامکان پیوست

از رنج بیماری، سرشار بیداری         جسمش در اینجا ماند، جانش به جان پیوست

تا عرشیان ره برد، هم جان آگه برد          با بام کیهانی بی‌نردبان پیوست

عمرش اگر کم بود، عطر سپرغم بود          عین کرانمندی با بیکران پیوست

داریم محنت‌ها، همراه نعمت‌ها          او تا به پردیسان بی‌امتحان پیوست

با داغ بیداریش سازیم و غمخواریش          روح بهارینش نه با خزان پیوست

نامش که نامی بود، یادش گرامی باد          با آنچه جاویدان، او با همان پیوست

بهاءالدین خرمشاهی

۲۱ خرداد ۱۳۸۳

 

 

سرو سرفراز، ویژه‌نامۀ فرخنده زادروز سیروس پرهام

| سرو سرفراز، ویژه‌نامۀ فرخنده زادروز سیروس پرهام |

سومین ویژه‌نامۀ انجمن صنفی ویراستاران به مناسبت زادروز استاد سیروس پرهام منتشر شد. در این ویژه‌نامه، که به مناسبت زادروز ایشان  تهیه شده، یادداشت‌هایی از استادان و پژوهشگران: فتح‌الله مجتبایی، گلی امامی، هرمز همایون‌پور، محسن روستایی، فرخ امیرفریار، پیمانه صالحی، مهناز مقدسی، نازنین خلیلی‌پور، هومن عباسپور درج شده است.

جشن‌نامۀ فرخنده‌زادروز استاد سیروس پرهام را از فضاهای مجازی انجمن صنفی ویراستاران دریافت کنید.

 جشن‌نامۀ استاد سیروس پرهام ـ سروسرفراز

ایرج افشار و کشاکش او با شماری بر سر «سنت» و «تجدد» در کتابداری ایران

ایرج افشار

و کشاکش او با شماری بر سر «سنت» و «تجدد» در کتابداری ایران

 

عبدالحسین آذرنگ

 

استاد روان‏شاد ایرج افشار(۱۶ مهر ۱۳۰۴ ـ ۱۸ اسفند ۱۳۸۹) را معمولاً از کتابداران بزرگ، از استادان کتابداری و کتاب‏‌شناسی، و مدیر یکی از بزرگ‌‏ترین کتابخانه‌های کشور می‌شناسند، جدا از تبحرهای دیگر او در رشته‌های دیگر، یا اشتهار بین‏‌المللی‌‏اش در عرصۀ ایران‌‏شناسی، و معروفیتش در زمینۀ انتشار کتاب‌ها و نشریه‌های بی‌‏شمار. اما کسانی که بیرون از حوزۀ کتابداری هستند، شاید باخبر نباشند که او با چه چالش‌هایی در همین حوزه، و با چه کش‌مکش‌هایی با شماری از کتابداران، و با چه اختلاف‌دید‌هایی بر سر مسائل کتابداری ایران روبه‌رو بوده است. در این نوشته، که صرفاً بر مشاهدات مستقیم و اطلاعات شخصی نویسندۀ این مقاله مبتنی است، سابقه‌ای و شَمه‌ای از معرکۀ چالش‌ها را بر سر سنت و تجدد در کتابداری ایران، که استاد افشار هم در میانۀ آن گرفتار بود، با خوانندگان در میان می‌گذارم.

از سال‌های نخستین دورۀ دانشجویی با آثار استاد افشار آشنا شدم. در ۱۳۵۲ که تحصیلات دورۀ فوق‌‏لیسانسم را در رشتۀ علوم کتابداری و اطلاع‏‌رسانی آغاز کردم، شماری از استادان به‌‏صورت فنی‌‏تری فعالیت‌ها و آثار استاد افشار را نقد و بررسی و توجه دانشجویان را فقط به جنبه‌های «منفی» کار او جلب می‌کردند. به این جنبه‌ها و دیدگاه‌های آنان در این باره اشاره می‌کنم.

از سال ۱۳۵۱ در مؤسسۀ انتشارات فرانکلین به کار مشغول شده بودم. شادروان کریم امامی، مدیر بخش ویرایش آن مؤسسه و مدیر مستقیم‌‏ام، وقتی باخبر شد که در دورۀ فوق‏‌لیسانس به تحصیل مشغولم، روزی مرا به دفترش خواند و متن حروف‌چینی‏‌شدۀ جلد سوم فهرست مقالات فارسی (تهران: کتاب‌های جیبی، ۱۳۵۵) استاد افشار را که روی میز کارش بود، به من نشان داد. اندکی بعد شادروان هرمز وحید، مدیر شاخۀ تولید فنی فرانکلین، به او پیوست. آن دو به من گفتند که همکاران با نکته‌هایی فنی در این کتاب روبه‌‏رو شده‌‏اند که از آن‌ها سر درنمی‌آوردند. از من خواستند مسئولیت نظارت بر چاپ آن را به عهده بگیرم. این سبب شد که نخست از طریق تلفن پرسش‌هایی را دربارۀ آن کتاب در دست چاپ با استاد افشار در میان بگذارم، به مشخصات شماری مقاله که در فهرست از قلم افتاده بود اشاره کنم، سپس به کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران، محل کار استاد افشار، بروم و پرسش‌هایی را بی‏‌واسطه با خود او در میان بگذارم. این، آغاز آشنایی مستقیم با استاد ایرج افشار بود.

شماری از کسانی که در حوزۀ علوم کتابداری تحصیل کرده و متخصص شده بودند، و از نزدیک با آن‌ها آشنا شده بودم، از مقوله‏‌ای به نام «کتابداری نوین / جدید» در برابر «کتابداری سنتی / قدیم» سخن می‌گفتند، یا گاه این دو را در برابر هم قرار می‌دادند، یا در تعارض و تقابل با هم می‌دیدند. این‌ها از مخالفان روش استاد افشار در کتابداری و شیوۀ مدیریت او در کتابخانه بودند. کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران را به قلعه‏‌ای قرون‌‌وسطایی تشبیه می‌کردند که کتابدارِ تحصیل‏‌کرده به آن راه ندارد. اعتقاد داشتند کتابخانه‌ها، به‏‌ویژه کتابخانه‌های دانشگاهی، باید به شیوۀ دیگری، و با همکاری افراد تحصیل‏‌کرده در رشتۀ کتابداری اداره شود. تقریباً هر آنچه در کتابخانه‌های دانشگاه تهران می‌گذشت، با انتقادهای آن‌ها، به‌‏ویژه از جنبه‌های فنی، روبه‌‏رو بود. افزون بر این‌ها، شیوۀ کار استاد افشار در کتاب‌‏شناسی‌ها و فهرست‌هایی که منتشر کرده بود، یا مطالبی که دربارۀ کتابداری نوشته بود، یا نشریه‌هایی که در این باره انتشار داده بود، از انتقاد مصون نبود. انگار دو جبهۀ رودررو تشکیل شده باشد، کتابداران «سنت‏‌گرا» از یک‌‏سو به زعامت استاد افشار، و کتابداران «مدرن» به زعامت استادان کتابداری و شماری از سران انجمن کتابداران از سوی دیگر؛ و نبرد بر سر این نکته درگرفته بود که کدام دیدگاه، اصول، نظام، شیوه، طرز عمل و جز آن علمی قلمداد می‌شود، و کدام غیرعلمی و منسوخ. در محیط و فضایی که من درس می‌خواندم، در همان سال‌هایی که گفتم، جوّ حاکم مخالف استاد افشار بود. از میان استادان کتابداری و اطلاع‏‌رسانی تا جایی که شاهد بوده‏‌ام و به‏‌خاطر دارم، جز دو تن، بقیه مخالف یا منتقد او بودند. خانم نوش‏‌آفرین انصاری (محقق)، مدیر گروه علوم کتابداری دانشگاه تهران و از سران اصلی انجمن کتابداران ایران، با نظر مساعد به‏ شماری از فعالیت‌های استاد افشار می‌نگریست، و دکتر محمدحسین دانشی، استاد و نخستین ترویج‏‌گر علم اطلاع‌‏رسانی در ایران، معتقد بود که فعالیت‌ها و آثار استاد افشار در حوزۀ اطلاع‏‌رسانی قرار می‌گیرد. او حاصل و نتایج کار استاد افشار را می‌ستود و وی را «اطلاع‌‏رسان» بزرگی می‌دانست که البته به شیوۀ خود کار می‌کند، نه به روش مقبول اطلاع‌‏رسانان حرفه‌‏ای. دکتر دانشی مخالفت سران کتابداری را با استاد افشار، تا جایی که من شاهد بوده‌‏ام، ناروا می‌دانست. بااین‏‌حال، او دست به قلم نبرد و سهم خاص استاد افشار را در اطلاع‏‌رسانی ایران تحلیل و معرفی نکرد. بااین‏‌حال، نظر دکتر دانشی توجه مرا در آن زمان به جنبه‌‏ای از فعالیت استاد افشار جلب کرد که به‏‌عمد، یا به سهو و غفلت نادیده گرفته می‌شد. از آن پس بود که با نگاه دیگری به فعالیت‌های استاد افشار نگریستم و به نتیجه‌های دیگر رسیدم که داوری‌ام را از داوری اکثر هم‏‌دوره‌هایم در دانشگاه تهران متفاوت کرد.

ناگزیرم قدری با تفصیل به نکته‌‏ای دیگر اشاره کنم، زیرا نتیجه‌‏ای که می‌خواهم از آن بگیرم، بدون توضیح این مقدمات نامفهوم خواهد بود. از سال دوم تحصیل در دورۀ فوق‏‌لیسانس، جزو مدرسانی شدم که از سوی انجمن کتابداران به شهرهای مختلف سفر می‌کردند ــ البته شهرهای دانشگاهی ــ و شیوه‌های جدید کتابداری را در دوره‌های کوتاه‏‌مدت، آموزش می‌دادند. در شهرهای تهران، اصفهان، اهواز و تبریز در همان دوره‌های آموزشی کوتاه‌‏مدت اصول چاپ و نشر تدریس می‌کردم، با برنامه‌‏ریزان، مدیران و مدرسان دوره‌ها در تماس بودم و با دیدگاه‌ها و روش‌هایی که باید تدریس و ترویج می‌شد، لاجرم از نزدیک آشنا شدم. در ضمن، مدیران انجمن کتابداران ایران که ما را برای تدریس به شهرهای مختلف می‌فرستادند، از ما می‌خواستند کتابخانه‌های دانشگاه‌ها را بازدید فنی کنیم، با مدیران کتابخانه‌ها و کتابداران مؤثر و باسابقه به گفت‏‌وگو بنشینیم، مسائل و مشکلات را دریابیم، و نتیجه را طی گزارشی یا یادداشتی به آگاهی انجمن برسانیم. مدرسانی که فعال‌‏تر، باانگیزه‌‏تر، کنجکاوتر، یا علاقه‏‌مندتر بودند، وقت می‌گذاشتند و از کتابخانه‌های عمومی شهرها هم بازدید می‌کردند، یا با شمار بیشتری از کتابداران شهرستان‌ها به گفت‏‌وگو می‌نشستند و نتیجه را به انجمن گزارش می‌دادند. انجمن از این طریق اطلاعات دست اول و فنی‏‌تری دربارۀ کتابخانه‌های دانشگاهی و عمومی شهرها، و نیز دربارۀ کتابداران اصلی آن کتابخانه‌ها به دست می‌آورد، و می‌کوشید در راه برطرف ساختن مشکلات و ارتقای فعالیت‌های آن‌ها گام بردارد. خود من از تک‏‌تک کتابخانه‌های دانشکده‌های دانشگاه‌های اصفهان، اهواز و تبریز بازدید کردم، با شماری از کتابداران آن‌ها به گفت‏‌وگو نشستم، و نتیجه‏‌گیری و جمع‌‏بندی مشاهداتم را هم نوشتم و هم با انجمن در میان گذاشتم‏. انجمن حتی با رؤسای دانشگاه‌ها وارد گفت‌وگو شد و برای برطرف شدن مشکلات کتابخانه‌های آن‌ها پیشنهادهای لازم را ارائه داد. برای مثال، رئیس دانشگاه تبریز در ۱۳۵۴ و در پی برگزاری دورۀ آموزش انجمن در دانشگاه تبریز، اظهار علاقه کرد که با مسئولان انجمن کتابداران ایران دیدار و گفت‏‌وگویی داشته باشد و نظر و پیشنهادهای انجمن را شخصاً بشنود. انجمن از من خواست همراه دو ـ سه تن از سران انجمن در نشست شرکت کنم و مشاهدات عینی‏‌ام را از کتابخانه‌های دانشگاه تبریز به اطلاع او برسانم. این کار را کردم، و آنچه کاستی و نقص فنی در کتابخانه‌های دانشگاه تبریز دیده بودم، بی‏‌پرده در میان گذاشتم. سران انجمن در گفت‏‌وگو با رئیس دانشگاه تبریز، و پس از بیان مشاهداتم، از او خواستند که رئیس کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تبریز را، که رشتۀ اصلی‌اش کتابداری نبود، عوض کند، به‏‌جای او یکی از تحصیل‏‌کردگان کتابداری را بگذارد، و با ترویج اصول و موازین کتابداری نوین در کتابخانه‌های دانشگاه تبریز موافقت کند. در ضمن انجمن آمادگی خود را برای همکاری در این زمینه اعلام کرد. جدا از اینکه این پیشنهادهای انجمن با موافقت او روبه‏‌رو شد یا نشد، و جدا از این‏که آن نشست دور از تنش هم نبود، غرضم از بیان این نکات فقط اشاره به این نکته است که اگر سران انجمن می‌توانستند با رئیس دانشگاه تهران وارد گفت‌وگو شوند، و مجال می‌یافتند که دربارۀ کتابخانه‌های دانشکده‏ای و رئیس کتابخانۀ مرکزی آن دانشگاه اظهارنظر کنند، بی‏‌تردید دربارۀ تعویض رئیس آن کتابخانه هم گفت‌‏وگو می‌کردند.

استاد افشار از مخالفت‌ها و انتقادهای سران انجمن و شماری از متخصصان کتابداری به‏‌خوبی باخبر بود. او در دیدارهای خصوصی به این نکته اشاره می‌کرد، و به گوش خودم از زبان او بارها و بارها ‏شنیدم. او در سازمان‏دهی کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران از یک متخصص امریکایی به نام پاتریک مارتینز کمک گرفت. همسر مارتینز ایرانی و متخصص کتابداری بود. نظر استاد افشار این بود که آن کتابخانه به تجهیزات، تأسیسات و روش‌های جدید مجهز شود، و نیروهای انسانی غیرمتخصص آن کتابخانه از راه آموزش حین کار، در شاخه‌های مختلف فعالیت کتابخانه تخصص بیابند، و به این ترتیب کتابخانه بی‏‌آنکه به فارغ‌‏التحصیلان رشتۀ کتابداری نیاز داشته باشد، بر اساس موازین جدید بچرخد. این سیاست مدیریتی او موجب شد که کارکنان کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران و کتابخانه‌های وابسته به آن، در سپهری کاملاً جدا از فضایی قرار بگیرند که با فعالیت‌ها و نظارت‌های انجمن کتابداران ایران، نهادهای ترویج‏‌گر کتابداری جدید، و گروه‌های آموزشی در دانشگاه‌ها و مدارس عالی شکل گرفته بود. روش خاص مدیریت استاد افشار، که روشی تحکّمی و در آن زمان انتقادناپذیر بود، آن فاصله و اختلاف را تشدید می‌کرد. شخصاً به این جنبه به‌‏خوبی واقف بودم، و از این‏‌رو باآنکه استاد افشار از من دعوت کرد به کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران بپیوندم و مسئولیتی را در آنجا به عهده بگیرم، این لطف و اعتماد او را نپذیرفتم. بااین‏‌حال، به‌‏رغم آنکه روش استاد افشار را در مدیریت کتابخانه، و در شیوۀ مدیریت به‌‏طورکلی نمی‌پسندیدم، اما اختلاف دو جناح را، و انتقادهای خارج از عرف و گاه نابه‏‌حق از استاد افشار و همگنانش را، اصلاً به سود کتابداری ایران نمی‌دانستم. به‏‌رغم عضویتم در انجمن کتابداران و تدریس در دوره‌های آموزشی آن انجمن، به استاد افشار نزدیک و نزدیک‏تر شدم. تسلط او به قلمرو ایران‌‏شناسی و کتاب‏شناسی و شناخت منابع فارسی، آشنایی گسترده‌‏اش با فرهنگ ایرانی و جامعه‌های فارسی‏‌زبان، و نیز برخی دیگر از توانایی‌هایش، مرا به فعالیت‌های گسترده و متنوع او علاقه‌‏مند می‌کرد. شناخت، دانش، مناسبات فرهنگی و توانایی‌های دیگری که او در جمع بود، در هیچ‏‌یک از سران کتابداری ایران نبود، و حوزه‌هایی که استاد افشار به آن‌ها علاقه نشان می‌داد، به‏‌ویژه مسائل بومی و فرهنگی، در حوزۀ آنان قرار نداشت. گذشت زمان و آثاری که از همۀ اینان برجای مانده، اکنون بهترین گواه زنده است و به‌‏خوبی نشان می‌دهد کی مرده و از یادها رفته، کی زنده و در یادهاست.

در مهرماه ۱۳۵۴ فارغ‌‏التحصیل شدم و اندکی بعد به عضویت هیئتی درآمدم که بر شاخۀ انتشارات مرکز اسناد فرهنگی آسیا، وابسته به یونسکو، نظارت می‌کرد، مرکزی که مدیریت آن با دکتر چنگیز پهلوان بود، مدیری باهوش، توانا، فرهیخته و بسیار علاقه‏‌مند به انتشار منابع فرهنگی. برای تدوین و انتشار چند اثر به سراغ استاد افشار رفتیم و همکاری او را با آن مرکز و نیز نظر مشورت‌ی‏اش را خواستار شدیم. این بار از سوی مرکز اسناد فرهنگی آسیا با او در تماس رسمی قرار گرفته بودم. استاد افشار متوجه بود که هیئت ناظر بر فعالیت‌های مرکز اسناد فرهنگی آسیا، فارغ از دسته‌‏بندی‌ها و موضع‏‌گیری‌ها می‌اندیشد. او کتابداران تحصیل‏‌کرده‏ای را که از رویارویی جناح‌ها دوری می‌کردند و به زمینه‌های مورد علاقۀ وی توجه نشان می‌دادند، در جرگۀ دوستان و همکاران خود قرار می‌داد. به گمانم پس از همین تماس رسمی و همکاری جدید بود که استاد افشار مرا در سلک دوستانش قرار داد و اندک‏‌اندک از مسائل مختلف با من بی‏‌پرده سخن گفت، و به این ترتیب توانستم از تحلیل‌ها و دیدگاه‌های او بی‏‌واسطه آگاه شوم.

از استاد افشار خواستم طی گفت‌‏وگوهایی نظرش را دربارۀ مسائل کتابداری و کتاب‌‏شناسی در ایران به‌‏صراحت بیان کند. پس از قدری گفت‌‏وگو، او سرانجام با برگزاری سلسله گفت‏‌وگویی با «کتاب‏‌شناسان بزرگ» موافقت کرد، با کسانی که کتابداران جدید و متخصص، آن‌ها را «کتابدار یا کتاب‏‌شناس سنتی» می‌نامیدند. نخستین گفت‏‌وگو با استاد محمدتقی دانش‏‌پژوه در کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران برگزار شد. متن این گفت‏‌وگو منتشر شده است (راهنمای کتاب، سال ۲۱، ش ۳-۴، خرداد و تیر ۱۳۵۷، ص ۲۴۰-۲۸۱). گفت‏‌وگوی بعد با خود استاد افشار بود که بعداً به آن اشاره می‌کنم. به نشست گفت‏‌وگو با استاد دانش‌‏پژوه، این دو تن را دعوت کردم: دکتر محمدحسین دانشی، که پیش‏تر معرفی شد، و فرخ امیرفریار، از جوانان تحصیل‏‌کردۀ کتابداری که از دیدگاه نسل جوان این حوزه به مسائل نگاه می‌کرد، و چند سال بعد به یکی از کتاب‏‌شناسان فعال تبدیل شد. هدفم از دعوت این دو این بود که میان دیدگاه‌های مختلف، به‌‏ویژه از دو منظر سنت و تجدد، بحث دربگیرد. استاد افشار هم سه تن را به آن نشست دعوت کرد: استاد عباس زریاب خوئی، تاریخدان و کتاب‏‌شناس و از کتابداران سابق کتابخانۀ مجلس سنا؛ استاد علی‌نقی منزوی، پژوهش‏گر و کتاب‌‏شناس؛ استاد عبدالله نورانی، روحانی نواندیش، کتاب‏‌شناس و مؤلف. جمعاً هفت تن در نشست حضور یافتیم و بحث داغی در میان حضّار درگرفت که متن خلاصه‏‌شدۀ آن در بیش از ۴۰ صفحه چاپ شده است.

در صفحۀ ۲۵۲ متن گفت‌‏وگو در همان نشریه و چند صفحۀ بعد، بحث دربارۀ روش رده‏‌بندی در کتابخانه‌ها آمده است. استاد افشار روش‌های جدید رده‏‌بندی را برای کتابخانه‌های ایران اجتناب‏‌ناپذیر دانست. اما به‏‌رغم او، دوست دیرین و همکارش استاد دانش‌‏پژوه سامانۀ رده‏‌بندی دیوئی را «هشلهفت» و سامانۀ رده‏‌بندی کنگرۀ امریکا را برای رده‌‏بندی منابع ایرانی و اسلامی ناکارآمد خواند (ص ۲۵۴-۲۵۶) و در این داوری‌اش حتی از کاربرد الفاظ تند هم فروگذار نکرد. استاد افشار با اشاره به تحولات و اقتضای زمان، با نظر استاد دانش‏‌پژوه به مخالفت برخاست، سامانه‌های بسته را که به مراجعان اجازۀ دسترسی مستقیم به کتاب نمی‌دهد و استاد دانش‏‌پژوه مدافع آن بود، غیرقابل قبول دانست (ص ۲۵۶-۲۵۷). پس از آن، بحث حاضران به سمت مسائل فهرست‌‏نگاری و کتاب‏‌شناسی و سپس به مسائل اطلاع‌‏رسانی و فناوری‌های جدید اطلاعاتی و آشتی‏‌دادن سنت‌های قدیم با روش‌های جدید در عرصۀ کتاب و اطلاعات پیش آمد. در اینجا هم استاد افشار در برابر دیدگاه‌های سنت‏‌گرایانۀ استاد دانش‌‏پژوه، از ضرورت روش‌های جدید برای گردآوری و سازمان‏دهی اطلاعات دفاع کرد (ص ۲۶۷-۲۶۸). نگاه مدرن در همین گفته‌های او آشکار است، نگاه مسئولانۀ مدیر کتابخانه‏‌ای که متوجه تحولات و فناوری‌های جهانی است، اما دستگاه‌ها و سامانه‌های دولتی وقت را به باد انتقاد می‌گیرد و آن‌ها را ناآشنا با تحولات و بی‏‌علاقه و ناکارآمد می‌خواند (ص ۲۶۸-۲۶۹). او از بیداری عمومی سخن می‌گوید، از آگاهی و هشیاری به فرهنگ بومی و ملی که در برابر هجوم کرگدن‏‌وار تکنیک غرب پایمال نشود؛ ضمن اینکه آنچه لازم و اجتناب‏‌ناپذیر است، از غرب اخذ و اقتباس کند، مانند فنون جدید ادارۀ کتابخانه‌ها (ص ۲۷۱-۲۷۳). استاد افشار صراحتاً می‌گوید که تکنیک غرب را باید در خدمت سنت گرفت (ص ۲۷۶)، آنچه از سنت‌های ایرانی و اسلامی لازم است، باید محفوظ بماند (ص ۲۸۰) و راهی پیدا شود که سامانه‌های قدیم و سنتی ایرانی را به کسانی بشناساند که تکنیک‌های جدید غرب را می‌شناسند، به تکنیسین تبدیل شده‌‏اند، اما با سنت و فرهنگ خود بیگانه‏‌اند (ص ۲۸۰-۲۸۱). استاد افشار، تسلط این‏گونه افراد را بر کتابخانه‌ها خطرناک می‌دانست، و همین دیدگاه او بود که میان او و کتابداران تحصیل‏کردۀ جدید فاصله می‌انداخت و تقابل ایجاد می‌کرد. نشست گفت‌‏وگو با استاد دانش‏‌پژوه با همین نکته‌ها پایان یافت.

از این گفت‏‌وگو چند ماهی نگذشته بود که انقلاب ۱۳۵۷ در ایران روی داد، اوضاع‌‏واحوال به‌‏کلی تغییر کرد، و برای ادامۀ نشست‌هایی که برنامه‌ریزی شده بود، آمادگی دیده نمی‌شد. سرانجام پس از دیدارها و گفت‏‌وگوهایی، استاد افشار موافقت کرد تا دومین نشست گفت‌‏وگو با خود او برگزار شود. این نشست در آبان‏ ماه ۱۳۵۸، تقریباً نُه ماه پس از انقلاب، در دفتر کار او در موقوفات پدرش دکتر محمود افشار یزدی برگزار شد. استاد افشار از مدیریت کتابخانۀ مرکزی دانشگاه استعفا داده و از دانشگاه بازنشسته شده بود. چند تن را، و هر کدام را به دلیل خاصی، به این نشست دعوت کردم: دکتر ناصر پاکدامن، استاد اقتصاد، کتاب‏‌شناسِ کتاب‏‌دوست و از منتقدان جدی سامانه‌های کتابخانه‌ها در ایران. او در عین حال از استادان من به‏‌شمار می‌رفت و از چند جهت بر من حق استادی داشت. خانم نوش‌‏آفرین انصاری، استاد دیگرم، از برجسته‌‏ترین و تأثیرگذارترین استادان کتابداری ایران که به فعالیت‌های استاد افشار با نظر مساعد می‌نگریست، به او احترام می‌گذاشت، اما در عین حال، با برخی دیدگاه‌ها و روش‌های او موافق نبود. کامران فانی، از برجسته‌‏ترین کتاب‏‌شناسان ایران، تحصیل‏‌کردۀ رشتۀ کتابداری، آگاه به مسائل، و از علاقه‏‌مندان عمیق به فرهنگ ملی، و فرخ امیرفریار که در گفت‏‌وگوی پیش هم حضور داشت و قبلاً او را معرفی کرده‌‏ام. استاد افشار هم دکتر علی‌نقی منزوی را دعوت کرده بود که در نشست قبلی حضور داشت، و او را هم معرفی کرده‌‏ام. دکتر محمدحسین دانشی از ایران رفته بود و متأسفانه در آن نشست حضور نداشت.

گفت‏‌وگو با هفت تن در فضای پرتنش انقلاب و با صحبت‌های بی‏‌پرده برگزار شد. استاد افشار دیدگاه‌هایش را در باب سنت و تجدد در کتابداری و کتاب‏‌شناسی ایران صریح‌‏تر از پیش بیان کرد که به نکات عمده‌‏تر آن اشاره می‌کنم. متن ویرایش‌‏شده و نهایی گفت‏‌وگو را در اختیار استاد افشار گذاشتم. او متن را به دقت خواند، اما از انتشار آن، به دلایلی که هنوز هم برای من روشن نیست، طفره می‌رفت. چند سال بعد، سیدفرید قاسمی، تاریخ‌‏نگار مطبوعات و از نزدیکان استاد افشار، را از این گفت‌وگو باخبر کردم. او متن گفت‏‌وگو را به ‏طریقی که نمی‌دانم، از استاد افشار گرفت، با مقدمه‌‏ای کوتاه به قلم او، و سرانجام پس از گذشت حدود ۱۵ سال، در مجله‏‌ای به نام کرانه (سال اول، ش ۳-۴، پائیز و زمستان ۱۳۷۳، ص ۶۷-۹۸) به چاپ رساند. سیدفرید قاسمی همین متن گفت‏‌وگو را در کتابی که دربارۀ استاد افشار تدوین کرده است (ایران‌شناس مجله‌‏نگار: زندگی‌نامه و کارنامۀ مطبوعاتی ایرج افشار. تهران: خانۀ فرهنگ و هنر گویا، نشر امرود، ۱۳۸۹، ص ۹۴۹-۹۹۱) بازچاپ کرده است.

در این نشست، باز هم بحث از همان آغاز به تقابل دو دیدگاه و دو جناح در عرصۀ کتابداری ایران کشیده شد: «سنت‏‌گرایان» و «تحصیل‏‌کرده‌های کتابداری / متجددان». استاد افشار از چند تن از حاضران که تحصیلاتشان در رشتۀ کتابداری بود، پرسید: «برای من لازم است روشن شود که کتابداران جدید تحصیل‏‌کرده تا چه حد، بودنِ دستۀ دیگری را مفید می‌دانند، یا حتی وجود آن‌ها را در گذشته و نقش‏شان را در پیشرفت کتابداری، مؤثر می‌شناسند. لطفاً این نکته را برای من روشن کنید…» (کرانه، ص ۷۰). کامران فانی به این پرسش استاد افشار پاسخی داد که در پی آن بحث داغی درگرفت و برداشت استاد افشار را از سنت و تجدد نمایان‏‌تر ساخت. فانی گفت: «… ما که طبقۀ تازه، تحصیل‏‌کرده، یا به قول شما، غیرسنتی کتابدار هستیم، پیش خود، شما را همچون پل و پیوندی بین کتابداری سنتی و جدید می‌دیدیم. از یک طرف با کار کتابداری قدیمی و اشخاصی که در این راه قدم می‌زدند آشنا بودید و از طرف دیگر، به کتابداری جدید آگاه هستید…، ولی به نظر من، در کار شما هم حُسن است و هم عیب. حسنش این است که رابطه را ایجاد کرده‌‏اید، و عیبش این است که به‏‌رغم کوششی که می‌کردید، ما شما را موفق نمی‌دیدیم…، چرا با این همه شناختی که از کتابداری جدید دارید، با کتابداران جدید همدل و هم‌سخن نیستید؟ چرا موفق به جذب کتابداران جدید خوب به کتابخانۀ مرکزی دانشگاه نشده‌‏اید؟…» (ص ۷۰). استاد افشار در پاسخ به کامران فانی، این پرسش را طرح کرد: «سؤال من این است که آیا کتابداران جدید با وجود مراکزی مانند مرکز خدمات…، که به نظر من کارهایشان تقلیدی و بی‏‌حاصل بوده، بیشتر توانسته‌‏اند موجبات پیشرفت علمی و تحقیقی را فراهم کنند یا همان کتابداران سنتی؟» (ص ۷۰). استاد افشار در ادامۀ بحث پای مقایسه را به میان کشید و گفت کتابداری جدید در ایران در هدف‌هایش ناموفق بوده است و علت آن نبودن رابطه میان آن با فرهنگ ملی است. به نظر او، کتابداران جدید سنت را با ارتجاع برابر می‌دانند. به همین دلیل میان نسل قدیم و جدید کتابداران ارتباط برقرار نشده است. استاد افشار گفت که من از همکاری با کتابداران جدید روی‏گردان نبودم، کوشش زیادی در جذب آن‌ها به همکاری کردم اما آن‌ها از همکاری با من اعراض داشتند، «شاید پیش خود می‌گفتند فلانی [استاد افشار] می‌خواهد از علم ما بکاهد و یک مقدار سنت به‏ جایش بگذارد.» (ص ۷۱).

انتقاد صریح استاد افشار متوجه مراکز کتابداری دولتی و جدید بود، مراکزی که در گفت‏‌وگو نام برد، و آن‌ها و کتابداران متخصص در خدمت آن‌ها را ناموفق خواند و کوشش‌های فردی کتابداران سنتی را مثمرتر دانست. استاد نوش‌‏آفرین انصاری در پاسخ به این انتقادهای استاد افشار، در عین آنکه او را ترکیبی از قدیم و جدید خواند، از وی پرسید: «خود شما هنگامی که تصدی یکی از بزرگ‌ترین کتابخانه‌های این کشور را به عهده داشتید، آیا توانسته‏‌اید موافق آنچه سنت می‌گویید عمل کنید؟» (ص ۷۲).

در اینجا دکتر ناصر پاکدامن ریشۀ اصلی مشکل را در «بریدگی فرهنگی» (= گسیختگی / انقطاع فرهنگی) و در مقلّد بودن دانست. به نظر او، وقتی کتابداران به کتاب به صورت شیء نگاه کنند، فارغ از محتوا و مسائل مربوط به استفاده از محتوای آن، آنگاه پدیدۀ بریدگی فرهنگی روی می‌دهد. دکتر ناصر پاکدامن در این باره نسبتاً به تفصیل توضیح داد و استاد افشار، همسو و هم‌سخن با او، و با تأکید بر همین عبارتی که به‏‌کار رفت (بریدگی فرهنگی) نهادهای کتابداری جدید را در ایران به سبب ناآشنایی یا بیگانگی با فرهنگ و مواریث ملی، به سبب غربی‏‌مأبی شدن، ناموفق دانست (ص ۷۴-۷۶).

تنی چند از حاضران با نظر استاد افشار مخالفت کردند، و یادآور شدند که در دنیای امروز، وظیفۀ اصلی‌تر کتابدار پاسخ‏‌گفتن به نیاز (احتیاج)، و به‏‌ویژه نیازهای مبرم‌‏تر جامعه است، نه حفظ میراث‌های کهن. در ضمن، تعریف استاد افشار را از «سنت» و «تجدد» مبهم دانستند (ص ۷۷-۷۸). استاد افشار در پاسخ، گفت که نیاز امروز از گذشته و سنت جدا نیست، و نیاز، چه کلاً و چه جزئاً، حاصل سنت است. حتی در سامانه‌های جدید، سنت هم هست، و آنچه در کتابداری جدید ایران نیست، تفکر است. چون تفکر نیست، لاجرم هدف و برنامه هم در کار نیست. عادی‏‌ترین، ساده‌‏ترین و ابتدایی‏‌ترین مرحلۀ تفکر این است که بنشینیم دربارۀ چیزی فکر کنیم و سپس در آن باره چیزی بنویسیم. به کتاب راهنمای دانش‌‏آموختگان کتابداری (گردآورندۀ بجان واسیلیان، ویراستۀ شیرین تعاونی، مرکز خدمات کتابداری، ۱۳۵۷ش) نگاه کنید تا معلوم شود چند تن از ۶۰۰ تحصیل‏‌کردۀ کتابداری که در این کتاب معرفی شده‌‏اند، مطلبی نوشته‌‏اند (ص ۷۹). او به اهتمام کسانی چون خان‌بابا مشار اشاره کرد که یک‏‌تنه فهرست گذشته‌‏نگر کتاب‌های فارسی را تدوین کرده است، حال آنکه این اهتمام نه در کتابداران جدید دیده می‌شود و نه در نهادهای جدید کتابداری ایران (ص ۸۰-۸۱).

بحث‌‏وجدل‌ها در آن نشست به موضوعات دیگری کشیده شد که اشاره به آن‌ها در این نوشته لازم نیست. سلسله نشست‌هایی که امید می‌رفت با حضور و همکاری استاد افشار تداوم بیابد، به دلایلی ادامه نیافت، اما مراوداتم با او طی سال‌ها و تا حدود یک‏ ماه پیش از مرگش ادامه داشت. از ۱۳۸۱ که همکاریم با مرکز دائره‌‏المعارف بزرگ اسلامی آغاز شد، استاد افشار را یکی دو روز در هفته در آن مرکز می‌دیدم و امکان و فرصت گفت‏‌وگو دربارۀ برخی مسائل، از جمله همین سنت و تجدد، زیاد پیش می‌آمد. در نهایت از گفت‌‏وگوها با او به نتیجه‌‏ای رسیدم که با خوانندگان در میان می‌گذارم:

استاد افشار تا پایان عمر به کتابدارانی که خود را تحصیل‌‏کردۀ این رشته و مدّعی کتابداری می‌دانستند، هیچ‌گاه نظر مساعدی نداشت، و در هیچ‌‏یک از مؤسساتی که کتابخانه‌های آن‌ها با نظر مشورتی وی تأسیس شده یا شکل گرفته بودند، تحصیل‏‌کردگان رشتۀ کتابداری به همکاری دعوت نمی‌شدند؛ حتی پس از تحولات سال‌های اخیر در حوزه‌های اطلاعات، ارتباطات و الکترونیک، که سامانه‌های همۀ کتابخانه‌ها، آرشیوها، مراکز اسناد و اطلاع‌‏رسانی را به‏‌کلی دگرگون کرده است، یک متخصص اطلاع‌‏رسانی هم به کتابخانه‌های شکل‏‌گرفته زیر نظر او راه نیافته است. استاد افشار فقط با عده‌‏ای اندک‏‌شمار از متخصصان کتابداری دوستی داشت، کسانی که او را درک می‌کردند، با وی تعارض نداشتند، و با فرهنگ ایران و پیشینۀ تاریخی و فرهنگی و ادبی آن آشنا بودند. جامعۀ کتابداران جدید با خط‏‌کشی ناسنجیده و دور از حزم و دوراندیشی و بدون توجه به مقتضیات بومی و ساختار اجتماعی ایران، با برچسب «غیرمتخصص / سنتی» افراد دانشمند و نیروهای متبحری را از جرگۀ خود بیرون می‌گذاشت که با انگیزه‌های شخصی نیرومند یا در سنتی خانوادگی در زمینۀ کتاب و کتابخانه و کتابداری و کتاب‌‏شناسی فعالیت می‌کردند. کتابداری ایران با این عمل از دانسته‌ها و تجربه‌های بسیاری محروم شد. همین خط‏‌کشی‌های دور از خرد بود که استاد افشار را به واکنش‌های تندی واداشت، کسی که با فرهنگ ایرانی عجین شده بود و «سنت» و «میراث فرهنگی و گذشته» را (البته به تعبیر او و جدا از دقت‌های اصطلاحی) با اهانت یا قدرناشناسی یا بی‏‌خبری و بی‌‏اطلاعی روبه‌‏رو می‌دید. در جامعۀ کتابداران متشکل و جدید، از اواخر دهۀ ۱۳۴۰ تا یکی دو سال پس از انقلاب که انجمن کتابداران ایران فعالیت داشت، کوششی برای گفت‏‌وگو با استاد افشار و دست‏‌یافتن به تفاهمی برای همکاری او به عمل نیامد. کشاکش میان آنچه «سنت» و «تجدد» تصور می‌شد، میان دو جبهۀ جدا از هم، ادامه داشت، کشاکشی که سرانجام آن زیان به کتابداری ایران، و زیان جدی‏تر به نسلی بود که بسیاری چیزها باید به او منتقل می‌شد.

استاد افشار چند سال پیش از مرگش روزی مرا خواست و مطلبی را در میان گذاشت که مضمون آن را برای نخستین بار اعلام و خلاصه می‌کنم. او گفت: می‌خواهم سه تن را برای ادامۀ کارهایم در سه شاخه پس از مرگم تعیین کنم:

۱) ایران‏‌شناسی؛

۲) کتاب‏‌شناسی و فهرست‌ها؛

۳) تصحیح‌ها و کارهای مربوط به نسخه‌های خطی و غیره.

از من خواست که مسئولیت شاخۀ دوم را بپذیرم. از او چند روز وقت خواستم که موضوع را بیشتر بررسی کنم. پس از چند روز از او عذر خواستم. دلیلم هم این بود که هم علاقه و هم فعالیت‌هایم تغییر کرده است، و کسان دیگری از تحصیل‏‌کردگان حوزۀ کتابداری بودند که می‌توانستند این مسئولیت را به عهده بگیرند و به مراتب بهتر از من به ثمر برسانند. از تصمیم او دربارۀ دو شاخۀ دیگر اجمالاً اطلاع دارم، نه به‌‏طور دقیق. با این حال، استاد افشار مرا و چند تن دیگر از کسانی را که او «متخصصان جدید» می‌دانست، در بسیاری از فعالیت‌ها شرکت می‌داد. او «گروه راهبردی» را برای تداوم تدوین و انتشار فهرست مقالات فارسی، در اواخر حیات و پس از مرگش تعیین کرد. من هم یکی از اعضای پنج‏گانۀ آن گروه هستم، و این اعضای هیچ‏کدام در جبهۀ «سنت‏‌گرایان» قرار نمی‌گیرند. تا جایی که خبر دارم، نیز کسانی که او برای تداوم بخشیدن به فعالیت‌هایش تعیین کرده است، هیچ‏کدام از جبهۀ «سنت‏‌گرایان» نیستند.

استاد افشار در واپسین روزهایی که با عصا و به سختی راه می‌رفت و از شدت بیماری تکیده شده بود، در دیداری دربارۀ تداوم کارهایش مدتی با من صحبت کرد؛ گویی که به آینده‏ای کاملاً مطمئن و امیدوارانه می‌اندیشید. او به دقت و به خوبی می‌دانست که من به مدرن کردن همان فعالیت‌های مدّ نظرش معتقد هستم. بر اساس شناخت مستقیم و دست اولم می‌توانم داوری کنم که مراد استاد افشار از حفظ «سنت» هیچ‏گاه مخالفت با روندی نبود که همۀ فعالیت‌های مربوط به کتاب و فرهنگ را سرعت و سهولت می‌بخشد. او به واقع این روند را می‌ستود و برای پیشرفت فرهنگ ایرانی ضروری می‌دانست، اگرچه تعبیرهای خاص خودش را در این باره داشت. دلبستگی عمیق او به چیزی بود که او آن را «میراث فرهنگی ـ معرفتی ایران»، چه ایران پیش از اسلام و چه ایران پس از اسلام، یا در یک کلام، «سنت» می‌نامید، و نیز دلبستگی به کسانی که این میراث فرهنگی ـ معرفتی را حفظ می‌کنند و تداوم می‌بخشند. او اگر تهدیدی را متوجه این میراث و حافظان آن می‌دید، واکنش، و عنداللزوم واکنش‌های بسیار تند، نشان می‌داد. او، نه کتابداری جدید، و نه فن‏اوری‌های جدید کتابداری و اطلاع‏‌رسانی، بلکه مدّعیان متشکل‌‏شدۀ این رشته‌ها را در انجمن یا نهادهای دولتی بخصوصی، به‏ سان تهدیدی متوجه آن میراث می‌دید و تا پایان عمرش بر این نظرش باقی ماند.

دریغا پلی که می‌توانست در کتابداری ایران میان «سنت» و «تجدد» پیوند برقرار سازد و به همکاری خوشایند و ثمربخشی میان دو نسل بیانجامد، بر اثر سوءتفاهم، یا عدم تفاهم، یا به‌‏کاربسته نشدن تلاش کافی برای برقراری ارتباط از هر دو سو، یا شاید به سبب تلقی‌های متفاوت از گفتمان قدرت، یا عامل‌های دیگر، برقرار نشد. در نتیجه فضایی پرچالش، پرتنش و تلخ به بار آمد. نیروی بسیاری هم در این میان تباه شد. نسل جدیدی از متخصصان جوان، علاقه‏‌مند و بی‏‌طرف کتابداری و اطلاع‌‏رسانی، که چالش‌های گذشته را بی‏‌ثمر یافته است، اکنون شاهد جایی خالی است که معلوم نیست چند دهه باید بگذرد تا فرهنگ ایران، استاد افشار دیگری به بار آورد تا آن جای خالی را پر کند.

 

* این مقاله نخستین بار در مجموعۀ زیر در لندن به چاپ رسید و اکنون به مناسبت دهمین سال درگذشت استاد ایرج افشار، با تغییراتی جزئی در عبارت‏‌ها، نه در محتوا، بازنشر می‏‌شود.
Research Articles and Studies in Honour of Iraj Afshar. Eds. By Ibrahim Chabbouh & François Déroche. London: Al-Furgan Islamic Heritage Foundation Centre for the Study of Islamic Manuscripts, 2018 CE / 1439 A.H., ),pp. 569- 585.

فرخنده زادروز استاد احمد سمیعی (گیلانی)

کاروان‌سالار ویرایش

دومین ویژه‌نامۀ انجمن صنفی ویراستاران به مناسبت زادروز استاد احمد سمیعی منتشر شد. در مراسم جشن تولد استاد سمیعی در فرهنگستان زبان و ادب فارسی، آقای هومن عباسپور، نایب‌رئیس انجمن، پیام تبریک خانم گلی امامی، رئیس هیئت‌مدیرۀ انجمن، را قرائت کرد و نسخه‌ای از ویژه‌نامه را به استاد سمیعی تقدیم کرد.
در این ویژه‌نامه، که برای این مراسم تهیه شده، یادداشت‌هایی از استادان و پژوهشگران: عبدالحسین آذرنگ، سیدعلی آل داوود، گلی امامی، فتح‌الله مجتبایی، اصغر مهرپرور، حسن میرعابدینی، امید طبیب‌زاده، ناصر فکوهی، بهاءالدین خرمشاهی، سعید رضوانی، مهشید نونهالی، سعید رفیعی خضری، هومن عباسپور، مهناز مقدسی، پیمانه صالحی درج شده است.

جشن‌نامۀ فرخنده‌زادروز استاد احمد سمیعی (گیلانی) را از فضاهای مجازی انجمن صنفی ویراستاران دریافت کنید.

 

جشن‌نامه را از اینجا دانلود کنید:  

جشن‌نامۀ استاد سمیعی

 

 

#انجمن_ویراستاران #انجمن_صنفی_ویراستاران #احمد_سمیعی_گیلانی #احمد_سمیعی #زادروز #صدسالگی #صد_سالگی_استاد_سمیعی_گیلانی #هومن_عباسپور #مهناز_مقدسی #عبدالحسین_آذرنگ #روز_ملی_ویراستار #روز_ویراستار #گلی_امامی #اصغر_مهرپرور #مهدی_قنواتی #فتح‌الله_مجتبایی #بهاءالدین_خرمشاهی #سیدعلی_آل‌داوود #ناصر_فکوهی #مهشید_نونهالی #حسن_میرعابدینی #سعید_رضوانی #امید_طبیب_‌زاده #سعید_رفیعی_خضری #پیمانه_صالحی #پند_استاد

 

 

 

 

 

 

 

 

یادی از هرمز وحید

 

هرمز وحید، سومین و آخرین فرزند خانواده، در ۱۷ آبان ۱۳۰۷ از خانواده‌ای با تبار مازندرانی در تهران به دنیا آمد. پدرش، محمد وحید تنکابنی، نامبردار به «میرزامحمدخان وحید، معلم و ممتحن ریاضیات»، از رجال سرشناس فرهنگی و سیاسی کشور و جزو مدرسان شاخص مراکز علمی تهران در سال‌های ۱۳۰۰ تا ۱۳۳۰ بود. هرمز وحید تحصیلات مقدماتی را در تهران گذراند و از دبیرستان البرز، معتبرترین مرکز آموزشی تحصیلات مقدماتی پایتخت کشور، فارغ‌التحصیل شد.

سال‌های کودکی و نوجوانی وحید، چه در خانواده، به‌ویژه نزد پدر، و چه در مدرسه، متأثر از آموزه‌های فرهنگی سپری شد تا اینکه برای ادامۀ تحصیل رشتۀ نقاشی را برگزید و به دانشکدۀ هنرهای زیبای دانشگاه تهران راه یافت. در آن سال‌ها، وحید را جوانی شیک‌پوش با کلاه شاپوی همفری بوگارت و سیگار بر لب وصف کرده‌اند که دل در گرو عشق پروین‌دخت صدر، هم‌دانشکده‌ای خود، داشت. آن دو خودخواسته تحصیل دانشگاهی را نیمه‌کاره رها کردند، اما رهاورد آن دوره آشنایی و ازدواجشان با هم بود که تا پایان عمرشان پایدار ماند.

پس از آن، دو سه سالی هم در وزارت فرهنگ آن دوران مزۀ کارمندی دولت را چشید که گویا چندان به مذاقش خوش نیامد. پس از ترک دانشکده و روی‌گردانی از کارمندی، به دعوت همایون صنعتی‌زاده، دوست سال‌های کودکی و نوجوانی‌اش، هم‌زمان با آغاز کار مؤسسۀ انتشارات فرانکلین به آنجا پیوست و، به این ترتیب، در بیست‌وپنج سالگی، راهی را در نشر کتاب آغازید که تا واپسین روز حیات، زنده‌ترین تصویر را از او چنین ترسیم کرده‌اند: دونده‌ای که فاصلۀ فرانکلین را از قلب پرهیاهوی شهر تا چاپخانۀ افست در سرخه‌حصار می‌دوید: دونده‌ای که تا پایان عمرش دوید.

از نخستین تجربه‌های وحید می‌توان به کتاب‌آرایی کتاب‌های اطلس تاریخ اسلامی، علم و زندگی، و تخت جمشید اشاره کرد. در این میان، تخت جمشید کتابی بود که وحید با آن خود را در کتاب‌آرایی پیدا کرد و گرچه از نخستین کارهای اوست، اما تا پایان سال‌های کاری به آن افتخار می‌کرد. نسخۀ اصل این کتاب در امریکا منتشر شده بود و برای انتشار در ایران می‌بایست به طرز ویژه‌ای کتاب‌آرایی می‌شد که ارزش هنری آن حفظ شود. در این کتاب، تصاویر کامل و مستندی از همۀ بناها و حجاری‌ها و سنگ‌نبشته‌های محوطۀ تخت جمشید آمده است و کار اساسیْ قراردادن شرح هر تصویر در جای معین آن بود، کاری که کوچک‌ترین خطا در آن بهای سنگینی داشت و به‌هیچ‌رو جایز نبود، زیرا شرح تصویرها برای چاپ به امریکا فرستاده می‌شد و در آنجا، به سبب ناآشنایی با زبان فارسی، راهی برای اصلاح خطاهای احتمالی نبود. در نهایت، تخت جمشید هفت‌خان چاپ و صحافی را زیر نظر وحید در چاپخانۀ افست گذراند و پس از سال‌ها منتشر شد.

پس از تجربه‌های آغازین، با توسعۀ کارهای انتشاراتی فرانکلین طی دو دهۀ بعدی و اجرای طرح‌هایی همچون دایره‌المعارف فارسی و تأسیس شرکت چاپ افست و سازمان کتاب‌های جیبی و کارخانۀ کاغذ پارس، هرمز وحید در هریک از آن‌ها، چه از جنبۀ کتاب‌آرایی و چه از جنبۀ مدیریت تولید فنی و هنری، نقشی اساسی داشت. حتی پس از افول و انحلال مؤسسۀ انتشارات فرانکلین و دست‌به‌دست‌شدن آن به سازمان آموزشی «نومرز» و سپس حلول روح فرانکلین در کالبد سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی و پسین‌تر شرکت انتشارات علمی و فرهنگی همواره میراث‌داری کرد و کوشید، فارغ از حب و بغض‌ها و جهت‌گیری‌های سیاسی و اجتماعی، هر آنچه به تولید آراسته‌تر «کتاب» منجر می‌شود به خدمت گیرد. در این میان، یکی از کارهای اساسی و مؤثر و ماندگار او مدیریت بخش تولید فنی و هنری در قالب «آتلیۀ گرافیک فرانکلین» است.

در سال‌های کاری مؤسسۀ انتشارات فرانکلین امور چاپی کارهای بزرگ و مؤثر آن حتماً به دست هرمز وحید بود. کتاب‌آرایی و چاپ کتاب‌های درسی، شمار متعددی از کتاب‌های جیبی، دایرهالمعارف فارسی، فرهنگنامه (اثر برتا موریس پارکر)، نشریه‌های کمک‌آموزشی و پرخوانندۀ پیک و صدها عنوان کتاب دیگر از کارهایی است که به نام وحید مهر خورده است.

او بر کتاب‌های نفیس یا مهم فرانکلین حتی تا صحافی نیز بر کارها نظارت می‌کرد. در این قبیل امور، گفته‌اند وحید رأساً خودش کارها را در دست می‌گرفت و کمتر کاری را به همکارانش می‌سپرد. البته، در کارهایی که نظارت کلی داشت در جزئیات وارد نمی‌شد و ادارۀ امور بر عهدۀ مجریان کار بود. در مجموع، در امور فنی و هنریِ فرانکلین وحید حرف آخر را می‌زد. در کتاب‌های تألیفی، الگوی اولیه را طراحی می‌کرد و، در کتاب‌های ترجمه، سعی وحید بر آن بود کتاب‌آرایی کتاب اصلی مدنظر قرار بگیرد و کتاب طبق آن الگو آماده شود. در طراحی جلدها نیز وحید به طراح ایده‌ می‌داد. در نهایت، به سبب شناخت دقیق وحید از دستگاه‌ها و انواع چاپ، ارتباط بین فرانکلین و چاپخانه‌ها نیز از طریق وحید برقرار می‌شد.

پس از تأسیس چاپخانۀ افست، حضور همیشگی وحید در آنجا جزئی از روال کار معمول او بود و به همکاری کارساز و ارزنده‌ای برای سالیان سال منجر شد. چنان‌که تا روزهای پایانی عمر، اگرنه روزانه، دست‌کم هفته‌ای چند نوبت به افست می‌رفت و نقشی مؤثر در استفاده از توانایی‌های فنی چاپخانۀ افست داشت. وحید با بهره‌گیری از این توانمندی‌ها سبب شد چاپخانۀ افست، از نظر فنی، همواره در مسیر ترقی باشد.

سلیقۀ خاص، دقت‌ورزی، و وسواس او نیز عامل دیگری در کسب نتیجۀ دلخواهش بود. ازاین‌رو، صفحه به صفحۀحروف‌چینی‌ها و صفحه‌بندی‌ها را از نظر می‌گذراند. در عین این نکته‌سنجی‌ها، گفته‌اند که همیشه خوشرو بود، محیط کار را با آرامش اداره می‌کرد، برای هر کاری وقت کافی می‌گذاشت و اگر کاری فوری پیش می‌آمد، بنا به اراده‌ای که داشت، پای آن کار می‌ماند. به همین سبب‌ها بود که همواره دفتر کارش در فرانکلین محل مراجعۀ خواستارانش بود. خواستاری کار با وحید البته سبب‌هایی دیگر نیز داشت. آشنایی وحید با زبان انگلیسی، هوشمندی، و نوآوری‌هایش او را چهره‌ای شاخص در تولید کتاب شناساند.

در سال‌های بعد نیز که فرانکلین به فراخور تغییرات سیاسی و اجتماعی در هیئت‌هایی جدید ظهور و بروز ‌یافت و وقفه‌های گاه و بی‌گاه در کار نشر می‌توانست رشتۀ امور را بگسلد، اصول و روش و منش کار وحید تغییر نکرد. او آتلیۀ گرافیک فرانکلین را در تشکیلات بر‌جاماندۀ فرانکلین با تجهیزات بیشتر و مناسب نشر روز برپا داشت و، تا واپسین سال‌های کاری، همواره کتاب‌ها و نشریه‌های معتبر نشر دنیا را دنبال می‌کرد و گاه ساعاتی را با تورق و تدقیق در آگهی‌ کتاب‌ها و طرح جلدها می‌گذراند.  البته مؤانست همه‌وقت وحید با کتاب و امور فنی و هنریِ مربوط به چاپ مانع از آن نبود که سررشتۀ دیگر امور هنری را رها کند یا از گردش ایام جا بماند. عکاسی و موسیقی و سفر و ورزش از اموری بودند که بخش مهمی از فراغت وحید را به خود مشغول می‌داشتند. گرچه وحید هیچ‌گاه فراغت مدام نداشت، اما در هریک از این امور به غایتی که در نظر داشت کوشید و در دهه‌های پایانی زندگانی بر غنای آن‌ها افزود.

در قابی که همکاران و دوستان وحید از زندگی او به تصویر کشیده‌اند وحید را به خلوص و سادگی و پاکی معرفی کرده‌اند که همۀ توجه و علاقه‌اش به کتاب و کتاب‌آرایی بود و، بنابر همین ویژگی، هم دوست‌داشتنی‌ بود و هم در کار زیباپسندِ سختگیر که گاه همکاری با او برای اطرافیان دشوار می‌شد. در خانواده هم به همین ویژگی‌ها موصوف بود، صمیمی و گرم، جز زمانی که  در کار فنی و هنری کسی به دنیایش پا می‌گذاشت. در یاری‌رسانی به اهل نشر کوتاهی نمی‌کرد، چنان‌که در میانۀ سال‌های ۱۳۴۰، هنگامی که کانون پروش فکری کودک و نوجوان پا می‌گرفت و از او یاری‌ طلبیدند، وحید از کسانی بود که فیروز شیرانلو را، به سبب شناختی که از توانمندی‌های او داشت، به کانون معرفی و از او حمایت کرد. در مراوده با کارمندان و همکارانش حرمت انسانی و اصول اخلاقی را در عمل رعایت می‌کرد و ارزش کار حرفه‌ای را، به مثابۀ قدر زر زرگر شناسد، پاس می‌داشت. آدمی مصلح بود که اگر گفت‌وگوی تلخی پیش می‌آمد، با لطافت اخلاق اوضاع را آرام می‌‌کرد.

وحید تا واپسین روزهای حیات، پیگیرانه در کار کتابندگی می‌کوشید و با وجود سختی و محنتی که کشیده بود، با قلبی رنجور و گاه ناساز، باغیرت و سخت‌کوشی فراوان به کار طبع کتاب‌های گران‌قدر ادامه می‌داد. او، سال‌های پیش‌تر، بر اثر نارسایی قلبی، قلبش را جراحی کرده بود. پیش‌تر از آن، در آغازین سال‌های پس از انقلاب اسلامی نیز، پس از بازگشت از سفری به امریکا، مدتی زندانی شد که پذیرفتن آن برایش سخت بود، به‌گونه‌ای که آسیب روحی این رخداد پس از آن همیشه با او بود.

در آخرین روز حیات، با آسیبی که به ریه و کلیۀ وحید بر اثر سکتۀ قلبی وارد آمد، در کمتر از یک روز اعضای بدنش از کار افتاد و در چهارم آذر ۱۳۷۸ در بیمارستان پارس تهران در آرامش درگذشت. خانواده، دوستان، همکارانِ سالیانِ سال وحید، و تعداد پرشماری از اهالی فرهنگ، به پاس سال‌ها کتابندگی او، در محل شرکت انتشارات علمی و فرهنگی بر سر پیکر او گرد آمدند، در وصف او سخن گفتند، او را ستودند، و با او وداع کردند.

بر سنگ آرامگاه او، از روی ناآگاهی، نوشته شد: «استاد کتاب‌سازی»؛ صفتی مذموم بین اهل نشر و نامناسب‌ترین و ناصواب‌ترین وصف دربارۀ کتابنده‌ای که نزد دست‌اندرکاران نشر موصوف به «استاد کتاب‌آرایی نوین»، «استاد مسلم و عاشق بیمار چاپ کتاب»، «پدر نشر نوین در صنعت چاپ»، «پایه‌گذار کتاب‌پردازی نوین در ایران»، «بزرگ‌ترین کتاب‌آرا و چاپ‌شناس امروز ایران»، «کتاب‌آفرین»، «کتابندۀ پروسواس و هنرمند»، «خادم حقیقی هنر و فرهنگ ایران»، «برجسته‌ترین صاحب هنر در کتاب‌آرایی چاپی»، «پایه‌گذار زیباسازی و کتاب‌پردازی نوین» بود. استادی که طی اقلاً چهار دهه، هر سازمان و ناشر بزرگی که قصد چاپ یک یا چند کتاب گران‌قدر و نفیس را داشت، اول به یاد استاد وحید می‌افتاد و علاقه‌مند به استفاده از خدماتش می‌شد.

 

تلخیص از: هرمز وحید (دفتر دوم از مشاهیر کتاب‌آرایی ایران)، بهنام رمضانی‌نژاد، تهران، خانۀ کتاب، ۱۳۹۸٫

بهنام رمضانی‌نژاد

آموزگاران، یادنامۀ استاد اسماعیل سعادت

 

یادنامۀ استاد اسماعیل سعادت، ضمیمۀ خبرنامۀ انجمن صنفی ویراستاران منتشر شد.
استاد اسماعیل سعادت در عمر طولانی و پربرکت خود موفق شد کارهای دشوار و سترگی را به انجام برساند. او مترجمی بی‌نظیر و ویراستاری بی‌بدیل بود. استاد سعادت از پیش از تأسیس انجمن صنفی ویراستاران همراه انجمن بودند و پس از تأسیس عضو افتخاری انجمن شدند. جای بسی خرسندی است که در دومین مراسم «تقدیر از پیش‌کسوتان ویرایش» در نمایشگاه کتاب تهران (اردیبهشت ۱۳۹۷) فرصتی فراهم شد که اعضای هیئت‌مدیرۀ انجمن از این استاد گرانمایه تقدیر کنند. استاد همیشه یاری‌رسان و راهنمای انجمن بودند و از هیچ‌گونه کمکی دریغ نمی‌کردند. بنابراین، دبیرخانۀ انجمن تصمیم گرفت به پاس‌داشت استاد، در سالروز تولدشان (ششم مهرماه)،ویژه‌نامه‌ای منتشر کند و از دوستان، نزدیکان و همکاران ایشان درخواست کرد که خاطرات و دانسته‌های خود را از استاد در مقاله‌ای کوتاه به دفتر انجمن بفرستند تا در ویژه‌نامۀ مذکور گنجانده شود.
در این یادنامه مطالب زیر را خواهید خواند:
به یاد استاد اسماعیل سعادت (اصغر مهرپرور)
در شناخت اسماعیل سعادت
سعادت تا ابد (ناصر فکوهی)
غروب آفتاب سعادت (آمنه بیدگلی)
درگذشت مترجم و ویراستار بی‌جانشین (سیدعلی آل‌داود)
کوشنده‌ای تمام وقت برای فرهنگ ایران (ایران گرگین)
به یاد استاد اسماعیل سعادت (مهشید نونهالی)
سیمای استاد سعادت در مروارید اندیشه (پیمانه صالحی)
حافظان روح زبان فارسی (انسیه جلالوند)
آموزه‌های سعادت (مهناز مقدسی)
مادح خورشید (جواد رسولی)
سعادتِ دیگران (هومن عباسپور)
سی سال یا پنجاه سال؟ (کوشا وطن‌خواه)
ویرایش و ترجمه از زبان اسماعیل سعادت
چند نمونه‌ از ترجمه‌های اسماعیل سعادت
دو مقاله از استاد سعادت:
زبان فارسی ممیِّز ذیروح از غیرذیروح
مقالۀ «را»ی بعد از «یا»ی نکره
مرور خاطرات به روایت تصویر

 

برای دریافت یادنامه اینجا کلیک کنید.

 

 

 

 

 

 

#یادنامه #اسماعیل_سعادت #سعادت #اصغر_مهرپرور #ناصر_فکوهی #آمنه_بیدگلی #سیدعلی_آل_داود  #ایران_گرگین #مهشید_نونهالی #پیمانه_صالحی #انسیه_جلالوند #مهناز_مقدسی #جواد_رسولی #هومن_عباسپور #کوشا_وطن‌خواه #انجمن_ویراستاران #انجمن_صنفی_ویراستاران #انجمن_صنفی #انجمن_صنفی_ویراستاران_ایران #آموزگاران #ویرایش #خبرنامه #ویژه_نامه_استاد_سعادت #سمیه_حسنی #شناخت_سعادت #مروارید_اندیشه #همای_سعادت #قاصد_مرکز_نشر_دانشگاهی #جشن_نامه_استاد_سعادت

 

استاد اسماعیل سعادت درگذشت

با دریغ و هزاران افسوس، استاد اسماعیل سعادت، سرپرست دانشنامۀ زبان و ادب فارسی، مترجم و ویراستار، و عضو افتخاری و مشاور انجمن صنفی ویراستاران، درگذشت.
خبر درگذشت این انسان شریف و تأثیرگذار در فرهنگ کشورمان را امروز دریافت کردیم و بی‌نهایت متأثر شدیم.
درگذشت آن بزرگوار را به همۀ اعضای انجمن و جامعۀ فرهنگی ایران تسلیت می‌گوییم. روحشان شاد و یادشان همیشه گرامی باد.
انجمن صنفی ویراستاران

تلاشگری خستگی‌ناپذیر با آثاری ماندگار

دهم شهریور ۱۳۹۷ در کالیفرنیا درگذشت. درست یک سال پیش در همین روز. ۹۸ سال زیست، بیشترش در ایران و سال‌ها خارج از ایران.

در همدان زاده شد. از دانشگاه تهران دکتری زبان و ادبیات فارسی گرفت و در دانشکدۀ مطالعات شرقی و افریقایی دانشگاه لندن تحصیلاتش را تکمیل کرد. آموزگاری، استادی، ترجمه، تألیف، سرپرستی و سرویراستاری از مسئولیت‌هایی بود که داشت و به‌خوبی از عهدۀ آن‌ها برآمد. کارنامۀ فرهنگی‌اش درخشان است و در رأس آنهاست: ترجمۀ تاریخ ایران کیمبریج، تألیف تاریخ ادبیات ایران، سرپرستی دانشنامۀ ایران و اسلام، و مهم‌تر از همه، بینان‌گذاری و سرپرستی و سرویراستاری دانشنامۀ عظیم ایرانیکا.

زندگی‌اش تماماً کار و تلاش و دل‌مشغولی‌‌اش فرهنگ و زبان فارسی بود. یاد احسان یارشاطر گرامی و روحش شاد.

دریغا، بزرگا مردا که تو بودی

ده سال از درگذشت همایون صنعتی‌زاده می‌گذرد؛ مردی کارآفرین با پشتکاری ستودنی که تدبیرها و نوآوری‌هایش در حوزۀ فرهنگی کم‌نظیر بود. تأسیس مؤسسۀ انتشاراتی فرانکلین، چاپخانۀ افست، کاغذسازی پارس، مروارید کیش، سازمان کتاب‌های جیبی، پایه‌گذاری دایره‌المعارف فارسی، تأسیس رطب زهره و گلاب‌گیری زهرا برجسته‌ترین فعالیت‌های اوست، اما صنعتی‌زاده بیش از این‌هاست.

وقتی در جلسۀ مبارزه با بی‌سوادی یونسکو در ایران شرکت می‌کند، به ذهنش می‌رسد که بهتر است طرح مبارزه با بی‌سوادی را، به جای کل کشور، در یک شهر اجرا کند و می‌گوید: «اگر می‌خواهید یک کاری بکنید، مملکت را آشوب نکنید، گوشه‌ای را بگیرید، محدودۀ معین و مشخصی را بگیرید، برویم آنجا، مردم را باسواد کنیم ببینیم مشکلات چیست. یاد بگیریم. بعد که یاد گرفتیم، آن‌وقت تعمیم بدهیم. گفتند تو می‌گویی کجا را انتخاب کنیم. گفتم مثلاً قزوین را انتخاب کنیم. برای اینکه قزوین هم نزدیک است و هم اغلب مشکلاتی که درجاهای دیگر داریم آنجا هم داریم.» (از فرانکلین تا لاله‌زار، گفت‌وگوی سیروس علی‌نژاد، ص ۱۲۵-۱۲۶).

و پس از آن خودش مسئول اجرای طرح می‌شود و در ادامه می‌گوید: «حدود یک سال و نیم، شب و روز مرا گرفت. تمام کلاس‌ها را تک‌تک سرکشی می‌کردم. منطقه را تقسیم کرده بودم، ده بیست تا آدم گرفته بودم، سرپرست گذاشته بودم، حدود هزار تا معلم تربیت کرده بودم، همۀ این کارها را کردم، خیلی هم خرج کار شد، اما نتیجه صفر…. برای من مسئله این است وقتی می‌گوییم ملت ما باسواد بشود یعنی چی؟ جواب این سؤال را باید یک روزی داد. به دو سه نتیجه رسیدم یک جزوه‌ای هم در این باره نوشته‌ام، اما باید تعریف درستی بکنیم از سواد. تعریفِ عمیق. تعریف الفبایی نه. دوروبرتان را نگاه کنید، هرچه هست یک‌جور کتاب است. این کتابی است که به اصطلاح خدا نوشته، کتاب آفرینش. اگر بخواهی سواد درست پیدا کنی، باید همین دوروبرت خودت را بفهمی. این را باید از بچگی بفهمی…. رفتم نزد …. رئیس مبارزه با بی‌سوادی ….. سعی کردم تا متقاعدشان کنم که آقا اگر می‌خواهی آدم‌ها بدل شوند به موجودات شعورمند، این یک تربیت خاصی دارد و این تربیت را هیچ‌کس نمی‌تواند به او بدهد مگر مادرش. بنابراین انرژی و پول را بی‌خودی مصرف نکنید. تمام انرژی و پول را صرف مادرها بکنید. تازه کدام مادرها، نه آن‌هایی که مادر شده‌اند، آن‌هایی که می‌خواند مادر بشوند.» (همان، ص ۱۲۹-۱۳۰).

 

همایون صنعتی زاده در چهارم شهریور ۱۳۸۸ در ۸۴ سالگی و در کرمان درگذشت. هنوز هم اندک‌اند کسانی که به جای اجرای طرح‌های بزرگ و بی‌نتیجه به کارهای زیرساختی و نتیجه‌بخش بیندیشند و در اجرای آن بکوشند. یادش گرامی و روحش شاد.

همت بلند دار که مردان روزگار/ از همت بلند به جایی رسیده‌اند

 

نجف دریابندری نود ساله شد؛ نامی آشنا در فرهنگ مکتوب ایران  که وسعت آثارش، طی ۷۰ سال اخیر، از وداع با اسلحه تا کتاب مستطاب آشپزی را در بر می‌گیرد. ویراستار و مترجم و پژوهشگری که جامعۀ فرهنگی ما بسیار مدیون خدمات ارزشمند اوست.

دریابندری در نخستین روز شهریور سال ۱۳۰۸ در آبادان متولد شد. در هفده سالگی در شرکت نفت مشغول به کار شد، اما علاقه و توانایی او به نوشتن او را به انتشارات فرانکلین کشاند. با ورودش به فرانکلین و در کنار منوچهر انور و فتح‌الله مجتبایی مثلث بخش ادیتوریال این مؤسسۀ کامل شد. در آنجا بود که آموخت هر ترجمه‌ای قابل چاپ نیست و همۀ آثار، پیش از انتشار، باید بازبینی شوند و مهر تأیید بگیرند. در فرانکلین به شکلی حرفه‌ای با ویرایش و مقابله و ترجمه آشنا شد و این درک و درایت را در ترجمه‌هایش به کار گرفت.

دریابندری در ترجمه صاحب سبک است. او در عین وفاداری به متنِ اصلی، اولویت را به مخاطب و اساس را بر زبان مقصد می‌گذارد و به هنرمندی متن را برمی‌گرداند و لذت خواندن را به مخاطبان می‌چشاند. جای حیرت است که مترجمی با این توانمند و این قابلیت، نه در کرسی دانشگاهی درس ترجمه آموخته نه در دوره‌های آموزشی، و این مترجم خودآموخته، با سعی و تلاش و نثر زیبا و صیقل‌یافته‌اش، بر کرسی بهترین مترجمان ایران نشسته است.

دانش زبانی‌اش برگرفته از تسلط او بر متون کهن فارسی و دایرۀ واژگانی‌اش غنی از واژگان دقیق و بااصالت است. در نوشته‌ها آمده که وقتی دریابندری متن اصلی رمان بازماندۀ روز  از کازوئو ایشی گورو را پیش از ترجمه می‌خواند، به این فکر افتاد که برای گفتارِ قهرمان و راوی داستان چه معادلی در فارسی بیابد. به گفتۀ خودش بعد از کمی فکرکردن به این نتیجه می‌رسد که نمونۀ مشابه بیان راوی را در برخی آثاردورۀ قاجار مثل روزنامۀ خاطرات اعتمادالسلطنه، با کارکرد زبان در فضای ارباب و رعیتی آن زمانه، را می‌تواند به‌کار گیرد و این مهم را فقط کسی درمی‌یابد که مکرر با متون کهن مأنوس شده باشد.

 

متأسفانه این استاد بزرگوار و این مترجم شیرین بیان و خوش‌نام اکنون دیگر توان نوشتن و گفتن را ندارد. افسوس می‌خوریم که قلم از دستانش افتاده، اما می‌بالیم که هنوز او را در کنارمان داریم. نود سالگی‌اش را ارج می‌نهیم و  خوشحالیم که نفسش فضای فرهنگی ما را همچنان گرم می‌کند.

ستوده به هر شهر و هر انجمن

 

یادی می‌کنیم از بنیان‌گذار نشریۀ فرهنگ ایران‌زمین و پژوهشگر حوزۀ جغرافیای تاریخی ایران که ۲۸ تیرماه ۱۲۹۲ ش زادروز اوست. استاد منوچهر ستوده را با آثاری چون از آستارا تا استرآباد، آثار تاریخی ورارود و خوارزم و چندین تصحیح از جمله حدودالعالم و عجایب‌المخلوقات و ده‌ها کتاب و صدها مقاله می‌شناسیم.

پژوهشگری که پیاده‌روی‌ها و اسب‌سواری‌های او برای سفر به جای‌جای ایران همراه یار همیشگی‌اش، ایرج افشار، زبان‌زدِ همگان بود. عشق او به طبیعت، دلبستگی‌اش به ایران و فرهنگ و ادبیات آن، ساده‌زیستی،  دوری از مقام و منصب، صبوری و پشتکار از ویژگی‌های منحصربه‌فرد او بود.

سرانجام آن استاد دانشمند در بیستم فروردین ۱۳۹۵ از پیاده‌روی بازایستاد.

پرتلاش و بی‌حاشیه

 

«ویرایش را با کلاس می‌توان آموزش داد، اما مترجمی را نه!» این گفتۀ خانم گلی امامی است؛ مترجمی که سال‌هاست می‌نویسد و ترجمه می‌کند، کلمات را می‌تراشد، صیقل می‌دهد، بازنویسی می‌کند و برای این‌که بارِ فرهنگیِ متن اصلی را به مخاطب فارسی‌زبان منتقل کند، دقت و وسواس به خرج می‌دهد. مترجمی که مشوقِ جویندگان دانش است و پژوهشگری که خوش‌فکر، صادق، و بی‌ریاست و حامی اهالیِ واقعی قلم.
هم‌زمان با هفتۀ قلم، تولد این استاد گرامی و مشاور انجمن صنفی ویراستاران را تبریک می‌گوییم. گفته‌ها و نقدهایش را به گوش جان می‌شنویم و از این‌که در کنار ماست به خود می‌بالیم.

 

ادیب سلطانی در آستانۀ نود سالگی

محل انتشار وبگاه خوابگرد

دکتر میرشمس‌الدین ادیب‌سلطانی پزشک، فیلسوف، ریاضی‌دان، منطق‌دان،‌ زبان‌شناس، موسیقی‌دان، نقاش، مترجم ایرانی است. این‌ها فقط برخی از مهارت‌ها و القاب اوست، ولی او پیش از هر چیز یک انسان والاست. در زندگی‌ام هیچ‌کس را در توانایی و درک حیرت‌انگیزتر از او ندیده‌ام. به قول استاد عبدالحسین آذرنگ، ادیب‌سلطانی استثنای آفرینش است.

اولین بار در اوایل دهه‌ی ۱۳۸۰ که میزبانش بودیم و می‌دانست که به شاهنامه علاقه‌مندم و از من پرسید آیا کلماتی هست که فردوسی، به ضرورت وزن، تغییرشان داده باشد؟ برایش از «برزفری» و «گیس‌فری» گفتم که «فریبرز» و «فریگیس» شده و از معبد «نوبهار» که اصل هندی‌اش «نَوَویهَره» بوده. با آن‌که می‌دانستم همه‌ی این‌ها و بسیاری چیزهای دیگر را هم که من نمی‌دانم می‌داند و با همه‌ی فضل و دانش و نبوغ رشک‎برانگیزش، مثل دانشجویی علاقه‌مند، به چشم و دهان من نگاه می‎کرد و با دقت گوش می‌داد و انگار واقعاً ــ که مطمئنم واقعیتی نداشت ــ‌ دارد از من می‌آموزد! با آن‌همه بزرگی، فروتنی‌اش آموختنی است.

کارهای او، فارغ از زبان خاصش که برای همه مفهوم یا آشنا نیست، همیشه آغاز یک تحول بوده است. من خود از موافقان سره‌نویسی نیستم، ولی بر این باورم که سره‌نویسان غالباً زبان فارسی را به پیش برده‌اند و بارورترش کرده‌اند و امکانات مغفول آن را نشان داده‌اند.

کتاب راهنمای آماده‌ساختن کتاب را هنگامی نوشت که هنوز شیوه‌نامه‌ی ویرایش در ایران به شکل امروزی وجود نداشت و عجبا که پایان تألیف این کتابِ سترگ هم‌زمان شده بود با انتشار ویراستِ سیزدهم شیوه‌نامه‌ی شیکاگو،‌ معتبرترین شیوه‌نامه‌ی ویرایش و آماده‌سازی کتاب و مقاله در جهان. اما ادیب‌سلطانی، که شیکاگو را هنوز ندیده بود، کتاب خود را چنان از آب درآورده بود که انگار این دو کتاب یک ساختار مشابه دارند. خودش می‌گفت که علت این تشابه آن بود که ما از دو مسیر منطقی پیش رفتیم و به یک نتیجه‌ی واحد رسیدیم.

و حیرت‌آورتر این‌که وقتی می‌خواست منطق ارسطو (ارگانون) را از یونانی باستان به فارسی ترجمه کند، ایلیاد هومر را در دست گرفت و تا مدتی متنِ ایلیاد را با صدای بلند در خانه می‌خواند تا به فضای یونان باستان برگردد و سرانجام بر اساس متن یونانیِ ارسطو و به کمک سیزده ترجمه‌ی ارگانون، به روسی و انگلیسی و آلمانی و …، ترجمه را آغاز کرد. ترجمه‌ی متن عربی ارگانون که هنوز هم معتبرترین ترجمه‌ی عربیِ این کتاب است به قلم حُنَین بن اسحاق، مترجم و پزشک قرن سوم هجری، بود. و عجبا ادیب‌سلطانی بعداً جایی خوانده که حُنَین هم در خیابان‌های بغداد ایلیادِ هومر را در دست می‌گرفته و با صدای بلند می‌خوانده است. دو مترجمِ یک کتابِ واحد با هزار و صد سال فاصله‌ی زمانی یک تجربه‌ی مشترک داشته‌اند.

نمی‌خواهم هرآنچه در این سال‌ها در محضرش آموختم و از او شنیدم بنویسم. خودش کتابی خواهد شد، ولی از امانت‌داری عدول خواهم کرد. همین‌قدر کافی است.

تولدش در بیست و یکم اردیبهشت ۱۳۱۰ است و این حکیم خردمند، این پیر فرزانه در آستانه‌ی نودسالگی است. دو سه سالی است که دیگر توانِ آن پیاده‌روی‌های طولانیِ ارسطویی را ندارد. برای وجود نازنینش آرزوی تندرستی می‌کنم. سایه‌اش مستدام باد.

 

هومن عباسپور

 

یادی از درگذشتگان سال 1397

داریوش شایگان (۴ بهمن ۱۳۱۳- ۲ فروردین ۱۳۹۷)

فیلسوف و هندشناس و ایران‌شناس بود. برای بازنگری دیدگاه‌های خود، از آسیا در برابر غرب تا زیر آسمان‌های جهان راهی طولانی پیمود. به شناساندن شاعران و متفکران ایرانی و فرانسوی پرداخت و در زمرۀ روشنفکرانی بود که پا در وطن سر در آسمان جهان داشت. از آثار اوست: ادیان و مکتب‌های فلسفی هند، بت‌های ذهنی و خاطرۀ ازلی، آیین هندو و عرفان اسلامی، پنج اقلیم حضور، فانوس جادویی زمان (دربارۀ حضور)، جنون هشیاری (دربارۀ بودلر).

 

غلامحسین صدری افشار (۲۴ اسفند ۱۳۱۳- ۲۸ فروردین ۱۳۹۷)

فرهنگ‌نویس، مترجم، نویسنده، و پژوهشگر خستگی‌ناپذیر ایرانی بود. فرهنگ معاصر فارسی او از آثار درخور توجه و راهنمایی معتبر است. ترجمۀ تاریخ علم جورج سارتون هنوز مفصل‌ترین منبع تاریخ علم به زبان فارسی است. از دیگر آثار اوست: فرهنگ مترجم، زندگی‌نامۀ جغرافی‌دانان، فرهنگ اعلام.

 

محمدامین قانعی‌راد (۱۳۳۴ – ۲۴ خرداد ۱۳۹۷)

جامعه‌شناس برجستۀ ایرانی، رئیس انجمن جامعه‌شناسی ایران و استاد جامعه‌شناسی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور بود. پایان‌نامۀ دکتری او با عنوان عوامل معرفتی و اجتماعی رشد و افول علم در ایران دورۀ اسلامی بود. از دیگر آثار اوست: اجتماع علمی و تولید دانش در ایران، جامعه‌شناسی تولید و کاربرد دانش در ایران، اخلاقیات شعوبی و روحیۀ علمی.

 

احسان یارشاطر (۱۲ فروردین ۱۲۹۹ – ۱۰ شهریور ۱۳۹۷)

بنیان‌گذار و سرویراستار دانشنامهٔ ایرانیکا، بنیان‌گذار مرکز مطالعات ایران‌شناسی، سرویراستار مجموعۀ تاریخ ادبیات فارسی، و استاد مطالعات ایرانی در دانشگاه کلمبیا نیویورک بود. از تأثیرگذارترین مدیران فرهنگی  ایران بود. بنگاه ترجمه و نشر کتاب را بنیاد گذاشت که در آن بیش‌ترین آثار ادبیات کلاسیک جهان و مجموعۀ بی‌نظیری از آثار ایران‌شناسان را منتشر کرد. از آثار اوست: داستان‌های شاهنامه،  داستان‌های ایران باستان.

محمد دبیرسیاقی (۴ اسفند ۱۲۹۸-۱۶ مهر ۱۳۹۷)

لغت‌شناس، مصحح، پژوهشگر، و استاد ادبیات فارسی بود و آخرین همکار علامه علی‌اکبر دهخدا. در مؤسسۀ لغت‌نامۀ دهخدا و مرکز بین‌المللی آموزش زبان فارسی مشغول به کار بود و متون فراوانی تصحیح کرد که از میان آن‌ها می‌توان دیوان منوچهری دامغانی، دیوان فرخی سیستانی،  نزهه القلوب را نام برد. پس از درگذشت دهخدا، تا سال‌ها با مؤسسۀ لغت‌نامه همکاری کرد و تألیف لغت‌نامۀ فارسی را بنیاد گذاشت که تألیف آن همچنان ادامه دارد. از دیگر آثار اوست: پیشاهنگان شعر پارسی، دیوان دهخدا (گردآوری)، شاهنامه به نثر، کشف‌الابیات شاهنامه.

ناصر ایرانی (۷ مرداد ۱۳۱۶- ۲ آبان ۱۳۹۷)

نام اصلی‌اش ناصر نظیف‌پور بود.  داستان‌نویس، مترجم، نمایش‌نامه‌نویس و تاریخ‌پژوه بود. مدیریت مجموعۀ مفصلی از آثار کودکان و نوجوانان را در دفتر نشر فرهنگ اسلامی و کانون پرورش فکری به عهده داشت و بر انتشار آثار فراوانی نظارت داشت. وصیت کرده بود پیکرش را برای پژوهش علمی به دانشگاه تهران دهند. از آثار اوست: سختون، هنر رمان، مرا مس کنید، اعترافات گرگ تنها.

محسن ابولقاسمی (۱۳۱۵ـ ۱۸ بهمن ۱۳۹۷)

پژوهشگر، نویسنده، استاد زبان و ادبیات فارسی و فرهنگ و زبان‌های باستانی در دانشگاه‌های تهران و آزاد اسلامی. زبان‌های فارسی نو و باستان را در دانشکدۀ مطالعات مشرق‌زمین در لندن آموخت و شاگرد استادان بنامی چون هنینگ و بویس بود. رشتۀ فرهنگ و زبان‌های باستانی با پایمردی او تا امروز دوام یافته است. شاگردان بسیاری پرورد و تا بود، به تدریس مشغول بود. از آثار مهم اوست: تاریخ زبان فارسی، راهنمای زبانهای باستانی ایرانی.

یدالله ثمره (۱۳۱۱ –  ۳ اسفند ۱۳۹۷)

از برجسته‌ترین زبان‌شناسان ایرانی، استاد دانشگاه تهران، عضو پیوسته ٔفرهنگستان زبان و ادب فارسی و اولین رئیس انجمن زبانشناسی ایران بود و در حوزهٔ آواشناسی و واج‌شناسی تخصص داشت. یکی از برجسته‌ترین آثار او آواشناسی زبان فارسی بود که هنوز بهترین و آموزنده‌ترین کتاب در این زمینه است. از دیگر آثار او مقالاتی در زمینۀ زبان فارسی و زبان‌شناسی و کتاب آموزش زبان فارسی به غیرفارسی‌زبانان است.

لیلی آهی (۱۳۰۸ –  شهریور ۱۳۹۷)

پژوهشگر و مترجم و از مؤسسان شورای کتاب کودک  بود. نخستین مدرسۀ تابستانی را در تهران بنیاد گذاشت و از دانشگاه کلمبیا در رشتۀ ادبیات کودکان و تنظیم کتاب‌های درسی دکتری گرفت. از بنیان‌گذاران تربیت مدرن در ایران بود. از آثار اوست: بخوانیم و باسواد شویم، گذری در ادبیات کودکان، مقدمه بر آموزش مداوم (ترجمه)، هرکس خانه‌ای دارد (ترجمه).

نگاه ویراستارانه به هر نوشته‌ای

انجمن صنفی ویراستاران زادروز عضو افتخاری و گرانقدر خود، خانم ایران گرگین، را تبریک می‌گوید.

استاد عزیز، در روزهای پایانی اسفند قدرشناسی خود را از تلاش‌های شما در ارتقای نوشته‌ها با تبریک زادروزتان همراه می‌کنیم؛ پاینده و سلامت باشید.

 

ایران گرگین ویراستار و نویسنده و پژوهشگرِی توانمند و مهربان و صبور است. دقتش در کار ستودنی و  مسئولیت‌پذیری‌اش تحسین‌برانگیز است. دربارۀ زندگی و آثار او، از میان یادداشت‎هایش، مطالبی می‌آوریم.

در ۲۷ اسفند ۱۳۱۱ در اصفهان به‌دنیا آمد. در ۱۳۳۴ به شغل آموزگاری مشغول شد و تدریس در کلاس اول دبستان را به عهده گرفت. سال بعد، در آزمون دانشگاه پذیرفته شد و رشتۀ فلسفه را برگزید.

پس از پایان تحصیل، در دبیرستان‌های تهران، دروس ادبیات فارسی و فلسفه را تدریس‌کرد. در ۱۳۴۰، با دکتر حسن مرندی، روان‌پزشک و مترجم، ازدواج کرد. گرگین در ۱۳۵۲، با انتشار مقالۀ «گذشتن سیاوش از آتش» در پیک جوانان، همکاری خود را با مجله‌های پیک آغاز کرد. در طول سال‌ها همکاری، به عضویت شورای نویسندگان مجله‌های پیک درآمد و مقالات متعددی از او در پیک جوانان منتشر شد، ازجمله «کلیله‌ودمنه کتابی در ستایش خرد و تدبیر»، «کشف‌المحجوب فرهنگ و خودآموزِ تصوف»، «سیاست سیاستنامه یا سیری در سیرالملوک»، «پژوهشی در تاریخ بیهقی»، «روان‌شناسی و آموزش در قابوسنامه»، «خوارزمی و زبان عدد». گرگین مدتی نیز دستیارِ سردبیر پیک جوانان بود. از سال ۱۳۵۵، پس از اسماعیل سعادت، سردبیر پیک دانش‌آموز شد.

مقالات او در این مجلات مخاطبان بسیاری در میان نوجوانان یافت، مانند داستان‌هایی از شاهنامه: «زال پروردۀ سیمرغ، رخش و رستم و تهمینه، زاده شدن رستم، سهراب در جستجوی عظمت و بهار غمگین (دربارۀ داستان رستم و اسفندیار).

در ۱۳۶۰، به دعوت ایرج جهانشاهی و توران میرهادی، به جمع همکاران فرهنگنامۀ کودکان و نوجوانان پیوست. این همکاری متعاقب نوشتن مقالۀ «ابوریحان بیرونی» در کتاب راهنمای نویسنده و ویراستار بود.

گرگین، به خواست توران میرهادی و محمود محمودی، از ویراستاران مجموعه، و پس از رفتن ایرج جهانشاهی به بخش ویرایش فرهنگنامه پیوست. تفویض این مسئولیت بهسبب دقت نظر و تجربه او در نگارش و ویرایش محتوایی مقالات بود و چندی بعد به سرویراستاری فرهنگنامه منصوب شد. او علاوه بر ویراستاری مقالات، همچنان در تألیف نیز همکاری داشته است. برخی مقالات منتشرشدۀ او در فرهنگنامه در زمینه‌های فلسفه، تاریخ و ایران‌شناسی به قرار زیر است:

«ابن‌سینا»، «ابوریحان بیرونی»، «ارسطو»، «اشراق»، «امپراتوری»، «بودا»، «بودایی»، «بیت‌الحکمه»، «بیزانس»، «بیکن»، «بیهقی»، «پارسیان»، «پاستور»، «حی‌بن یقظان»، «خیام»، «زُروان»، «سقراط» و «سهروردی».

 

ایران گرگین دربارۀ پیوستن به حوزۀ ویراستاری چنین می‌گوید: «دعوت آقای ایرج جهانشاهی و خانم توران میرهادی از من برای نوشتن مقاله در فرهنگنامه بود نه برای ویراستاری. من با کار ویراستاری در مجله‌های پیک آشنا شده بودم. نوشته‌های پیک‌ها به‌جز پیک جوانان را در شورای سردبیران ویرایش می‌کردیم که شیوۀ خاصی داشت. من از همسرم دکتر مرندی که قلمی توانا، ذوقی سرشار و دانشی گسترده داشت، و خود ویراستاری همه فن حریف بود بسیار آموخته‌ام، از جمله نگاه ویراستارانه به هر نوشته‌ای را.»

انجمن صنفی ویراستاران در دومین نشست «تقدیر از پیشکسوتان ویرایش» (۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷) از این بانوی پرتلاش قدردانی کرد و با عضویت افتخاری ایشان مشاور دیگری را به جمع مشاوران خود افزود.

فتح‌الله مجتبایی؛ از ابتدا در نوشتن وسواس داشتم

نویسنده، مترجم، پژوهشگر و مصاحبی خوش‌بیان و شیرین‌سخن. از مصاحبتش سیر نمی‌شوید. هر پرسشی که در ادبیات و اسطوره و فلسفه و ایران‌شناسی مطرح کنید با گشاده‌رویی پاسختان را می‌دهد و چنان موضوع را با جزئیات توضیح می‌دهد که نیازی به پرسش دیگری ندارید.

قدرشناس اوییم که می‌نویسد و به ما می‌آموزد که دانسته‌هایمان مایۀ تفاخر ما نیست، مایۀ فروتنی ماست.

استاد مجتبایی عضو افتخاری انجمن صنفی ویراستاران است. از این بابت بر خود می‌بالیم. استاد عزیز تولدتان را تبریک می‌گوییم. سایه‌تان بر عرصۀ فرهنگ پایدار بماند.

دکتر فتح‌الله مجتبایی در ۱۸ آذر ۱۳۰۶ در تهران به دنیا آمد. روایت تحصیلات و ورودش به حوزۀ ویرایش را با بیان خودش بخوانید:

دروان کودکی و نوجوانی‌ام را در یکی از روستاهای فراهان گذراندم و در سال ۱۳۲۰ و ۱۳۲۱ که اثرات جنگ جهانی دوم به ایران کشیده شده بود به اراک رفتم و آنجا مشغول تحصیل شدم و دیپلم پنجم متوسطه را از دبیرستان پهلوی گرفتم. به تهران آمدم و به دارالفنون رفتم. در آنجا بهترین دبیران تهران، مثل مرحومان حداد، بدیع‌الزمانی، تربتی، نظام وفا، نبهی درس می‌دادند. در ۱۳۲۸-۱۳۲۹ برای امتحان کنکور به تهران آمدم و هم در رشتۀ حقوق و هم در ادبیات قبول شدم. در دانشکدۀ ادبیات نفر اول شدم.

در آغاز سال تحصیلی ۱۳۲۹ به دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران و دانشسرای عالی وارد شدم. از آن روزگار رشتۀ معلمی بر گردن من افتاد. تا ۱۳۳۸ به معلمی در دبیرستان‌ها مشغول بود. در همین سال‌ها مؤسسۀ انتشارات فرانکلین تأسیس شده بود و من قراردادی برای ترجمۀ گزیده‌ای از اشعار رابرت فراست، شاعر معروف امریکایی، با آن مؤسسه بسته بودم که از من دعوت به همکاری شد. مدیریت مؤسسه، شادروان همایون صنعتی‌زاده، که شخصی بسیار فعال و کاردان و فرهنگ‌دوست بود و یکی از مهم‌ترین و مؤثرترین مراکز فرهنگی را در این کشور تأسیس کرده بود، طرحی برای ترجمۀ دورۀ تاریخ جهان تألیف ویل دورانت در نظر گرفته بود و ترجمه و ویراستاری قسمت‌هایی از مجلدات این دوره را بر عهدۀ من گذارد. من از ۱۳۳۷ تا سال ۱۳۴۲ با این مؤسسه همکاری داشتم و در برنامه‌ها و طرح‌های دیگری که داشت شرکت می‌کردم. در تألیف کتاب‌‌های درسی با همکاری مرحومان دکتر پرویز ناتل خانلری و دکتر مصطفی مقربی و خانم دکتر زهرا خانلری، و در دایره‌المعارف فارسی با مرحوم احمد آرام و محمود مصاحب و رضا اقصی و گروهی دیگر به سرپرستی مرحوم دکتر غلامحسین مصاحب، در فرهنگ تاریخی زبان فارسی با همکاری مرحومان دکتر زرین‌کوب، دکتر مقربی، محتبی مینوی همکار داشتم.

از کارهای مهم دیگری که مؤسسۀ فرانکلین در ایران بنیاد نهاد ویراستاری کتاب بود. پیش از آن اصلاً ویراستاری به مفهوم علمی و فنی آن در میان ناشران و نویسندگان ایرانی مرسوم و شناخته‌شده نبود. کتاب‌ها به همان صورتی که مؤلف یا مترجم به ناشر می‌داد چاپ و نشر می‌شد. این رسم مهم را مؤسسۀ فرانکلین در ایران بنیاد نهاد.

من از ابتدا در نوشتن وسواس داشتم و هر چه می‌نوشتم چندین بار بازخوانی و بازنویسی می‌کردم، ولی همان‌طور که گفتم در مؤسسۀ فرانکلین بود که قواعد ویراستاری و اِعمال این قواعد به طور گسترده و به‌عنوان یک رسم در ایران معمول و مرسوم شد. گاهی کتابی ترجمه می‌شد و برای ویراستاری (که آن روزها لفظ «ادیت» به کار می‌رفت) می‌آمد. می‌گفتیم که این را شخص معروفی ترجمه کرده احتیاج به ادیت ندارد، ولی وقتی که به اصطلاح امروزی شروع به ویراستاری می‌کردیم می‌دیدیم که چه اتفاقاتی روی داده است! و در مواردی ناچار می‌شدیم که کتاب را از نو ترجمه کنیم. چنان‌که مثلاً کتاب تاریخ عرب فیلیپ حِتی را مجبور شدیم از نو، از روی متن اصل انگلیسی، ترجمه کنیم. با مترجم آن درگیری شدید پیدا شد. البته مترجم شخصی بود خوش‌قلم و خوش‌عبارت و اگر شما کتاب را می‌خواندید متوجه عیب و نقص ترجمه‌ای آن نمی‌شدید، اما وقتی که آن را با متن اصلی مقابله و مقایسه می‌کردید می‌دیدید که اصلاً با هم نمی‌خواند.

باری، ویراستاری کتاب در حقیقت از اینجا باب شد و به جاهای دیگر راه یافت. ولی سنگ اول این روش را در ایران مؤسسۀ فرانکلین گذاشت. بعد هم عده‌ای از سوی این مؤسسه برای مطالعه در روش‌های ویراستاری به اروپا و امریکا فرستاده شدند که من هم جزو آنها بودم.

 

 

روایت شیرین زندگی فرهنگی استاد مجتبایی را در کتاب جشن‌نامۀ او بخوانید که در واقع، تاریخ شفاهی نشر و ویرایش و پژوهش است.

(تلخیص از گفت‌وگویی با عنوان «در جستجوی آفاقی دیگر»، جشن‌نامۀ دکتر فتح‌الله مجتبایی، به کوشش علی‌اشرف صادقی و ابوالفضل خطیبی، تهران، هرمس، ۱۳۹۳)

عبدالحسین آذرنگ، دریای شرافت و وارستگی

هرگز توفیق نداشته‌ام سر کلاسش بنشینم، ولی حق مسلّم استادی بر گردنم دارد. در آن دو سالی که در مؤسسۀ دانش‌گستر بود، از هیچ‌کس به اندازۀ او نیاموختم. آنجا بود که مقاله‌های دانشنامه‌ای را نقد می‌کرد و ما جوان‌ترها‌ پای نقدهایش می‌نشستیم که خود کلاس درسی بود برای یک‌یکمان. شیوه‌نامۀ هرگزمنتشرنشدۀ دانشنامۀ دانش‌گستر را که می‌نوشتم، اولین کسی بود که تحریر دومش را فصل‌به‌فصل با دقت می‌خواند و با صراحت نظر می‌داد و دقیق‌ترش می‌کرد و من از او می‌آموختم. در عین استادی، اگر حتی نکتۀ کوچک تازه‌ای از کسی می‌شنید، هرگز وانمود نمی‌کرد قبلاً ‌آن را می‌دانسته یا به آن فکر کرده و برایش جوابی دارد. برعکس، با تحسین می‌شنید و از گوینده تشکر می‌کرد. از آن طرف، خود نیز دانشِ خود را صمیمانه در میان می‌نهاد و چون شمعی به‌خاطر آرمان‌های والای فرهنگی‌اش برای دیگران می‌سوخت.

اینکه او بهترین نظریه‌پردازِ نشر در ایران است و یگانه نظریه‌پردازِ ویرایش در ایران نزدِ آنان که آثارش را خوانده‌اند حرف تازه‌ای نیست. آشنایی با ویراستاری و نشر اولین کتابی است که هر ویراستاری باید بخواند و استادان و نااستادانم جزو کتاب‌هایی که هر کسی باید بخواند.

عبدالحسین آذرنگ وجوه گوناگونی دارد و سخن‌گفتن از او آسان نیست. هرآن‌چه بدان اعتقاد دارد به زبان می‌آورَد و هرآنچه می‌گوید بدان رفتار می‌کند. دیرآشناست و دیرپا، پُرکار است و درست‌کار. در تمام عمرم، کم‌تر آدمی به شرافت عبدالحسین آذرنگ دیده‌ام. افسوس که شاید بسیاری از شاگردان و همکارانش ندانند، پشت این صخرۀ سترگ معرفت، دریایی از شرافت و وارستگی موج می‌زند.

این یادداشت را برای اینکه خودش بخواند ننوشته‌ام ــ هرچند پانزدهم آذر تولد اوست ــ ؛ برای نسل تازه‌نفسی نوشته‌ام که شاگردان امروز او و خوانندگان آثار اویند و می‌خواهم آنان بدانند، در این روزگار نامردمی، هنوز مردانی هستند که معنای حرمت مردانگی‌اند.

تولدش مبارک باد.    عمرش دراز و سایه‌اش برقرار.

 

هومن عباسپور

 

 

 

 

 

 

خاطراتی از یگانگی آموزگار

وقتی سخن از آموختن باشد، بی‌شک یاد آموزگارانمان خواهیم افتاد، خصوصاً اگر آن آموزگارْ یگانه و بی‌همتا باشد، و خصوصاً اگر ژاله آموزگار باشد.

ژاله آموزگار یگانه زادهٔ ۱۲ آذر ۱۳۱۸ در خوی، دانش‌آموختۀ فرهنگ و زبان‌های باستانی از سوربن و استاد بازنشستۀ دانشگاه تهران است، اما هنوز آموزگاری را رها نکرده است. کلاس‌های اسطوره و ادیان وی همیشه پرشور برگزار می‌شود و کمتر دانشجویی ا‌ست که از این درس فراری باشد. اهمیت کلاس‌هایش فقط به‌سببِ تدریس مطالب علمی نیست، چه‌بسا همان مطالب را در کتاب‌ها هم بتوان خواند. اهمیت کلاس درس او در پرورش تفکر انتقادی دانشجوست. همیشه برای امتحان پایان‌ترم یک سؤال را به تحلیل‌های دانشجو اختصاص می‌دهد. هنوز به یاد دارم که یکی از سؤالات امتحانی ایشان برای درس «فرهنگ ایران باستان» این بود که نظرتان را دربارۀ شخصیت اسکندر بنویسید. درواقع، به‌دنبال پاسخِ درست نبود، می‌خواست مطمئن شود که آیا دانشجو می‌تواند چیزی را تجزیه‌وتحلیل و نقد کند و در دام بدگویی و پرگویی نیفتد.

او، برخلاف روش معمول امروزی، به‌دنبال تربیتِ دانشجوی مقاله‌نویس نبود و نیست. بلکه دانشجو را موظف می‌کند که همان اولِ ترم کتابِ درخورِ مطالعه‌ای را انتخاب کند، به‌دقت بخواند و در پایانِ ترم خلاصه‌ای از آن را در کلاس ارائه کند. این شیوه شاید خیلی پیش‌پاافتاده به نظر برسد، اما فایده‌اش این است که دانشجو دست‌کم یک کتاب مفید را در حیطۀ تخصصش کامل و با جزئیات خوانده و توانایی تحلیل آن را خواهد داشت، ضمن اینکه با ارائۀ آن در کلاس هم‌کلاسی‌هایش را هم بی‌نصیب نگذاشته است.

در کلاس‌های پهلوی وقتی بالای سرمان می‌ایستاد و می‌گفت «بخوان»، تهِ دلمان خالی می‌شد. اجازه نمی‌داد از روی کتابِ خودمان بخوانیم، مبادا یادداشتی بر آن باشد و ما برای خواندنِ حروف دشوارِ پهلوی تقلب کنیم، ازاین‌رو، کتابِ خودش را به دستمان می‌داد. هیچ‌وقت پهلوی را از روی آوانویسی درس نمی‌داد و در همان جلسۀ اول تأکید می‌کرد که «کاری می‌کنم که خط پهلوی را مثل روزنامه بخوانید.» می‌گفتیم «سخت است»، می‌گفت «اولش سخت است، اما بعداً خودبه‌خود مشکلتان رفع می‌شود. مگر وقتی رانندگی می‌کنید به کلاچ و دنده و ترمز فکر می‌کنید؟» و این شد که سرانجام توانستیم نسخه‌های خطی پهلوی را هم بخوانیم و بعدها فهمیدیم که خواندن خط پهلوی چه اهمیتی دارد.

از اولین باری که ایشان را دیدم تابه‌امروز سال‌های بسیاری گذشته، اما دفترِ جلدمخملِ قهوه‌ایاش هنوز همراهش است. نام تمام شاگردانش از ابتدا تا کنون در آن ثبت است، حتی می‌داند کدامشان در کدام روز غایب و کدامشان در چه سالی و کجا دانشجویش بوده‌اند. به‌ندرت چیزی را فراموش می‌کند. او به اوضاع و حال‌وروز دانشجویانش بی‌اعتنا نیست و همواره جویای حالشان است. بارها دیده‌ام که دانشجویان او را در مقام مشاور قرار داده‌اند و او هم ذره‌ای از محبتش را دریغ نکرده است.

همیشه با مداد یادداشت‌ می‌کند و برای همۀ سخنرانی‌هایش از قبل متنی می‌نویسد و به پاکیزگیِ نوشتار مقید است. قلم او در نوشته‌های علمی رسا و شفاف، و از هرگونه مداحی و پرگویی به‌دور است، اما در نوشته‌های احساسی چنان شور و حرارتی دارد که سنگ را همچون موم نرم می‌کند. سخنرانی‌های او، در مناسبت‌ها، اعم از سوگ دوستان یا بزرگداشت بزرگان چنان از دل برآمده که ناخودآگاه همه را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

او ناملایمات بسیاری دیده، اما هیچ‌گاه خم به ابرو نیاورده. دیدار او دلت را قرص می‌کند. او از معدود استادانی ا‌ست که می‌تواند خارج از کشور زندگی کند، اما ایران را رها نمی‌کند. همیشه به دانشجویانش توصیه می‌کند که «بمانید، اگر نمانید کسی هست که جایتان را بگیرد و آب هم از آب تکان نخورَد، اما شما کجا و دیگران کجا.»

دربارۀ او بسیار می‌توان نوشت، ولی بنابر درسی که از او فراگرفته‌ام، از پرگویی می‌پرهیزم که مبادا در دام چاپلوسی بیفتم.

انجمن صنفی ویراستاران زادروز او را پاس می‌دارد و برایش طول عمر و سلامتی و شادمانی آرزو می‌کند.

 

نازنین خلیلی‌پور

ویراستار متون علمی و پژوهشگر تاریخ علم، حسین معصومی همدانی

 

 

دوم آذر زادروزِ پژوهشگر و مدرس تاریخ علم، مترجم، ویراستاری است که قلم و زبانش پاکیزه و شفاف و بی‌ابهام است. کمتر اهل فرهنگی است که او را نشناسد و سخنانش را نشنیده و نوشته‌ای یا ترجمه‌ای از او نخوانده باشد. شوخ‌طبع و خوش‌بیان است و مصاحبتش لذتی بی‌وصف در مخاطب می‌آفریند.

حسین معصومی همدانی در ۱۳۲۷ در همدان به‌دنیا آمد. در ۱۳۵۱ در رشتۀ مهندسی برق از دانشگاه صنعتی شریف (کنونی) فارغ‌التحصیل شد. بعدازآن، در دانشگاه آزاد ایران به ویرایش کتب علمی پرداخت. در ۱۳۵۸ به‌عنوان مدرس تاریخ و فلسفه علم به دانشگاه شریف بازگشت و در سال ۱۳۷۲ به قصد ادامۀ تحصیل به فرانسه سفر کرد. تحصیلاتش را در رشتۀ تاریخ و فلسفۀ علم در دانشگاه پاریس تا مقطع دکتری ادامه داد و به ایران بازگشت و پژوهش و تدریس را ادامه داد.

در ۱۳۷۹ به عضویت پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی درآمد و با برخی مراکز فرهنگی و ناشران در کسوت ویراستاران ارشد یا سرپرست مجموعه همکاری کرد که این همکاری همچنان ادامه دارد.

سال‌ها پیش، در مجموعه گفت‌وگوهایی که با ویراستاران داشتیم از ایشان نیز بسیار پرسیدیم و بسیار شنیدیم. متأسفانه امکان انتشار این مجموعه تاکنون میسر نشده، اما به مناسبت زادروز ایشان دو پرسش و پاسخ که با گذشت سال‌ها همچنان تازه و خواندنی است، در اینجا می‌آوریم.

*************************************

قسمتی از گفت‌وگوی هومن عباسپور و مهناز مقدسی با استاد حسین معصومی همدانی (چاپ‌نشده)

 

  • شما کلاس‌های ویرایش را در ویراستار‌کردن شرکت‌کنندگانش چقدر مؤثر می‌دانید؟

پیش‌کسوتانِ ویرایش در ایران مجموعه ویژگی‌هایی دارند که مهم‌ترینِ آن‌ها آشنایی با زبان فارسی و تسلط بر این زبان و آشنایی با ادبیات این زبان و یکی دو زبان خارجی و تخصص در رشته‌های معینّی است. در فرانکلین، که دامنۀ کار محدود بود، سعی می‌شد آدم‌هایی با این ملاک انتخاب شوند و مثلاً آدمی که کتاب نمی‌خواند اصلاً آن‌‌جا پیدایش نمی‌شد، یعنی همۀ ما که آن‌جا بودیم، علاوه بر آن‌که ویراستار بودیم، کتاب‌خوانِ حرفه‌ای هم بودیم؛ چه به زبان فارسی و چه به زبان‌های دیگر. در دانشگاه آزاد، کمی وضع عوض شد، چون کار تخصصی‌تر شد و ملاکِ آشنایی با موضوع اهمیت بیش‌تری پیدا کرد. بعد‌ها که کار ویرایش وسعت پیدا کرد، به نظر من، ماهیت آن هم عوض شد.

الآن کسانی هستند که خیال می‌کنند، بدون داشتن زمینۀ قبلی و به‌طورکلی بدون علاقه به کتاب و کار نشر، می‌توانند ویراستار بشوند، درحالی‌که اشتباه می‌کنند. کار نشر کاری حرفه‌ای است و شما نمی‌توانید به کار ویرایش علاقه داشته باشید و از کتاب خوشتان نیاید. اگر کلاس‌هایی که تشکیل می‌شود فرضشان بر این است که می‌شود هر آدمی را به این کار آورد و یا با آموزش و دادن مقدمات، شرایط کمینۀ ویرایش را در آن‌ها ایجاد کرد، به نظر من این سوءتفاهم است یعنی بدون آن زمینۀ قبلی، بدون عشق به کتاب نمی‌توان ویراستار شد. بی‌مایه فطیر است.

  • ویراستاری علمی چه فرقی با ویراستاری زبانی دارد و در واقع، ویراستار علمی چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد؟

به نظر من، ویرایش زبانیِ مطلق ممکن نیست. کسی که متنی را ویرایش می‌کند، آن متن، در هر زمینه‌ای که باشد، اگر موضوع را نشناسد، به‌جز اشتباه کار دیگری نمی‌تواند بکند. تفکیک ویرایش زبانی از ویرایش علمی کاری است که بعضی ناشران در ایران می‌کردند. بعضی ناشران که امکانات مادی هم داشتند، آدمی را می‌آوردند و خیال می‌کردند که مثلاً این آقا که حتماً فیزیک‌دان است می‌تواند کتاب فیزیک را ترجمه کند. کتاب را به او می‌دادند و کسی را هم می‌آوردند و می‌گفتند که او فارسی‌دان است و کتاب را می‌دادند که او فارسی‌اش‌ را درست کند و او هم می‌آمد ابرویش را درست کند، چشمش را هم کور می‌کرد. تا کسی موضوع را حداقل در حد کلیات نشناسد، نمی‌تواند متون علمی را ویرایش بکند، یا حتی ویرایش زبانی کند. لازم نیست همۀ موضوع را بداند، اما باید حساسیتی داشته باشد که اگر مطلبی در جایی خارج از منطقِ کار بود، از مؤلف یا مترجم بپرسد که چرا این عبارت این‌طوری آمده است. کسی که موضوع را به کلی نشناسد ممکن است از اول اصلاً غلط بفهمد، درنتیجه متن فارسی قشنگی درآورد که ربطی به موضوع نداشته باشد. این مشکلی است که برای مترجمان آثار علمی هم پیش می‌آید.

این حداقلِ نیاز برای ویراستار علمی است، یعنی تفاوت عمدۀ ویرایش متون علمی است با سایر متون. اگر کلی‌تر نگاه کنیم، هر متنی به یک اعتبار تخصصی است، یعنی هر متنی مخاطب معینی دارد و زبان معینی و اگر کسی آن زبان و مخاطب را نشناسد اشتباه خواهد کرد. اگر شما کتاب کودکان را بدهید به کسی که زبان کودکان را نمی‌شناسد، حال چه مترجم باشد چه ویراستار، حاصل کارش خوب نخواهد بود. بنابراین شاید بهتر باشد این سؤال را این‌طور مطرح کنیم: ویراستار باید چه ویژگی‌های تخصصی‌ای داشته باشد؟ پاسخ این است که این ویژگی‌های تخصصی بستگی به موضوع کار دارد در مورد کتاب‌های علمی، حداقل نوعی آشنایی اجمالی با موضوع بحث ضرورت دارد. لازم نیست که ویراستار دانشمند بزرگی باشد، چون اتفاقاً بعضی وقت‌ها متخصصان، هوش و حواسشان به زمینه‌ای خاص جمع می‌شود و کلیات موضوع یادشان می‌رود. اما ویراستار باید به‌طورکلی، موضوع را بشناسد و شم تشخیص خطا داشته باشد. خطا ممکن از اشتباهات پیش‌پا‌افتاده شروع شود و تا نکات اساسی و بنیادی پیش برود. ولی به نظر من یکی از نکات مهم در متن تخصصی آن است که ویراستار، آن‌جا که احساس می‌کند توان تخصصی‌‌اش دیگر یاری نمی‌دهد، تصرف نکند و مسئله را با مترجم یا مؤلف در میان بگذارد.

*************************************************

 انجمن صنفی ویراستاران زادروز این استاد بزرگوار را صمیمانه تبریک می‌گوید. عمرشان طولانی و قلمشان سبز باد.

 

برخی از ترجمه‌های اوست:

جزء و کل‌، نوشته ورنر هایزنبرگ، ۱۳۶۸؛ فلسفۀ علوم طبیعی‌، نوشتۀ کارل همپل‌، ۱۳۶۹؛ مردم‌شناسی و هنر، نوشتۀ کلود لوی استروس، ۱۳۷۳؛ ترمودینامیک تعادل‌، نوشتۀ ادکینز، ۱۳۷۵؛ نسبیت خاص و عام و کیهان‌شناختی‌، نوشتۀ ولفگانگ ریندلر، ۱۳۷۵.

 

خشایار دیهیمی: ویرایش دانشِ عملی است نه دانشِ نظری

خشایار دیهیمی مترجم، پژوهشگر، منتقد ادبی، ویراستار. در ۲۰ آبان ۱۳۳۴ در تبریز به‌دنیا آمد. تحصیلاتش را در رشتۀ مهندسی شیمی گذراند، زبان انگلیسی آموخت و از ۱۳۶۴ وارد حوزۀ ترجمه و نشر شد. نخستین ترجمه‌اش گفت‌وگو با مرگ نوشتۀ آرتور کستلر را در همان سال منتشر کرد. در ۱۳۶۵ مسئولیت ویرایش و نمایه‌سازی کتاب تاریخ تمدن اثر ویل‌ دورانت، در سازمان آموزش و انقلاب اسلامی (بعدها: انتشارات علمی و فرهنگی)، به او سپرده شد و به‌خوبی از عهدۀ آن برآمد. در دهۀ ۱۳۷۰ انتشارات نسل قلم را تأسیس کرد و با انتشار حدود ۱۱۴ عنوان کتاب در معرفی نویسندگان معروف جهان، فصلی تازه در نشر ایران رقم زد. قلم توانا، ترجمه‌های دقیق و پاکیزه و وسواس درست‌نویسی او بر هیچ کس پوشیده نیست. امروز تولد این مترجم و ویراستار گرانقدر است، اگرچه این روزها با غم از دست دادن دخترش، نازنین دیهیمی، مصادف شده، برایش آرزوی طول عمر و سلامتی می‌کنیم و قدرشناس زحماتش در حوزۀ نشر و فرهنگ هستیم.

سال‌ها پیش ما (مهناز مقدسی و هومن عباسپور) گفت‌وگویی با خشایار دیهیمی کرده‌ایم که هنوز منتشر نشده است، بخش کوچکی از آن را، که دربارۀ ویرایش و آموزش ویرایش است، در اینجا می‌آوریم.

دیهیمی در پاسخ به این پرسش که ویرایش را چگونه آموختید و آیا شیوه‌نامه یا دست‌نامه‌ای داشتید یا خیر، چنین پاسخ داد.

به نظر من این فن و این رشته و این حرفه، از ترجمه بگیرید تا چاپ و انتشار کتاب، نوعی تجربه یا دانش عملی است نه نوعی دانش نظری. در انگلیسی به آن می‌گویند: Practical Knowledge. دو مثال می‌زنم برای دو گروه از آدم‌ها: آشپزی که از روی کتاب آشپزی می‌کند نمی‌تواند آشپز خوبی از کار دربیاید. آشپزهای خوب معمولاً آنانی هستند که در حین آشپزی همراه آشپز بوده‌اند، با آشپزی حرفه‌ای بزرگ شده‌اند و یاد گرفته‌اند که لِم‌هایی در این کار وجود دارد که هر چقدر بنویسی که نصف قاشق زردچوبه، نصف قاشق نمک، باز هم این غذا مثل آن غذایی که آن آشپز خُبره پخته درنمی‌آید. علتش این است که آشپزی دانشِ عملی است و نمی‌شود از آن طریق آن را انتقال داد. مثال دیگرش مکانیک‌ها هستند. همۀ ما ماشین‌هایمان را پیش مکانیک‌ها می‌بریم و دیده‌ایم که بچه‌هایی که از بچگی آنجا بوده‌اند و یاد گرفته‌اند و وردست مکانیک کار کرده‌اند، خیلی خوب می‌دانند که آچار را کجا بیندازند یا پیچ را چطور بازکنند، ولی مهندس مکانیکی که در دانشگاه این کار را به‌شکل علمی و نظری خوانده نمی‌تواند آن آچار را آن‌طور به‌دست بگیرد. برای اینکه این کار دانش عملی می‌خواهد. ترجمه، ویرایش، نسخه‌پردازی و کل مراحل فنی کار کتاب همگی به نظر من دانش عملی‌اند و برای همین هم است که نمی‌شود با تئوری یا نظریه سراغ ترجمه رفت و نمی‌شود این‌ها را در کلاس درس داد. شکست چنین نگاهی به این مقوله را می‌توانید در دانشگاه‌هایمان ببینید. بعد از انقلاب، در بسیاری از دانشگاه‌های ما، در رشته‌های زبان، رشته‌ای گذاشته‌اند به اسم «مترجمی». واقعاً خوب است که یک نفر برود و آمار بگیرد که چند نفر در این رشته‌ها تحصیل کرده‌اند و چند مترجم از آن‌جا بیرون آمده؟ یا چند مترجم خوب بیرون آمده است؟ تقریباً به صفر می‌رسیم. این نکته‌ای است که راجع به تجربۀ خودم می‌خواهم بگویم. من هم این را به‌شکل عملی در فضا انتشاراتی اخذ کردم. آیین‌نامه و شیوه‌نامه‌ای نبود. دائماً در حال تحصیل بودم. دائماً در حال یادگیری بودم و مثل شاگرد مکانیک، در واقع شاگرد ویراستار بودم که کم‌کم فوت و فن ویراستاری را در حین کار و ضمن مواجه با مشکلات یاد گرفت.

انجمن صنفی ویراستاران بر خود می‌بالد که استاد خشایار دیهیمی از نخستین اعضای آن است. یادمان باشد که خشایار دیهیمی با انتشار مجموعه‌های مفید، در زمینه‌ی علوم انسانی و فلسفه، بر دانش فارسی‌زبانان افزوده است. امید است از تجارب ایشان بیش‌تر بهره‌مند شویم.

مهناز مقدسی

#خشایار_دیهیمی #مهناز_مقدسی #انجمن_ویراستاران #انجمن_صنفی_ویراستاران

دکتر غلامحسین مصاحب، پدر دانشنامه‌نگاری در ایران

غلامحسین مصاحب در ۱۲۸۹ خورشیدی در تهران زاده شد. پدربزرگش، میرزاغلامعلی خوشنویس، زبان‌های فارسی و عربی را به حد کمال می‌دانست؛ پدرش نیز طبیب و مادرش شاعر باذوقی بود. غلامحسین مصاحب در شانزده سالگی دورۀ دبیرستان را به پایان برد و در تهران شاگرد اول شد. پس از پایان تحصیل، در ۱۳۰۶، به استخدام وزارت معارف درآمد و مدتی رئیس کل تعلیمات عالیه بود. در همین سال‌ها، مجلۀ ریاضیات عالی و مقدماتی را در سال‌های ۱۳۰۹-۱۳۱۰ برای دانش‌آموزان و دانشجویان منتشرکرد. چند سال بعد، در ۱۳۱۷، جبر و مقابلۀ خیام را از عربی به فارسی برگرداند و برای نخستین بار مقام علمی خیام را به مردم شناساند.

در سال‌های بعد، همگام با تحولات سیاسی، فراز دیگری از زندگی را تجربه کرد و، در ۱۳۲۲، روزنامۀ برق را با مقالات سیاسی و اجتماعی و انتقادی انتشار داد. گرچه زود از روزنامه‌نگاری دست کشید، اما تجربۀ گران‌بهایی اندوخت که سال‌های بعد به کارش آمد.

در این دوران، تحصیل خویش را در ایران و فرانسه و انگلستان پی ‌گرفت و، سال ۱۳۲۷، با درجۀ دکتری ریاضیات از دانشگاه کیمبریج فارغ‌التحصیل شد. مصاحب در انگلستان شاگرد خاص برتراند راسل، ریاضیدان و فیلسوف نامدارانگلیسی، بود. پس از بازگشت به ایران، با توشه‌ای که اندوخت، منشأ کارهای اساسی شد. مدخل منطق صورت کتاب معظمی از مصاحب است که نمونه‌ای مانند آن در فارسی سابقه نداشت و آن را در ۱۳۳۴ منتشر کرد.

در این ایام، به دعوت همایون صنعتی‌زاده، رئیس انتشارات فرانکلین، تألیف دایره‌المعارفی را برای ایرانیان آغاز کرد که رخدادی یگانه و ویژه در نشر ایران شد. مصاحب طرح اولیۀ این دایره‌المعارف را، که قرار بود برمبنای دایره‌المعارف کوچک کلمبیا باشد، تغییر داد و به جای برگرداندن این دایره‌المعارف به فارسی، ازاین‌رو که تشخیص داد بسیاری از مقالات آن به کار فارسی‌زبانان نمی‌آید، طرحی دیگر پی‌افکند و با بهره‌گیری از نظام و معیارهای دایره‌المعارف‌های روز دنیا‌، فارسی‌زبانان را صاحب دایره‌المعارفی متناسب با ویژگی‌های فرهنگی و علمی و تاریخی خودشان کرد. در این راه، مصاحب کارشناسان برجستۀ هر رشته را گرد آورد. احمد آرام و محمود مصاحب را به معاونت خویش برگزید و هیئت تحریریه تشکیل داد و کار معظم دایره‌المعارف فارسی را در دفتری کوچک و با امکانات حداقل آغازید. دقت و وسواس علمی مصاحب از همان‌ سال‌ها زبان به زبان گشت و مقاله به مقالۀ دایره‌المعارف را از نظر می‌گذراند و تا آن مقاله با معیارهای دایره‌المعارف فارسی همسنگ نمی‌شد دست از کار نمی‌کشید. البته همگان تاب همکاری با مصاحب دقیق‌النظر را نداشتند و همپای او پیش نمی‌رفتند، اما او از دقت در کار نمی‌کاست و تا اطمینان حاصل نمی‌کرد قانع نمی‌شد. از جمله، حتی در مورد مطالبی که امکان پژوهش علمی در باب آن وجود داشت – مثلاً مقاله‌های جغرافیایی- به مأخذ معتبر هم بها نمی‌داد و مؤلف تا حد امکان باید به محل مراجعه و تحقیق می‌کرد. از این راه معلوم می‌شد که چه بسا موارد را که دیگران اشتباه کرده بودند. و بدین‌سان، نه تنها دایره‌المعارفی پدیدآورد که نمونه‌ای از کار استوار علمی به شمار می‌آید، بلکه پژوهندگانی را پروراند که بعدها در کار خود صاحب رأی شدند. هرچند که مدیریت ناصحیح انتشارات فرانکلین پس از همایون صنعتی‌زاده به مصاحب و دایره‌المعارف فارسی وفا نکرد و مصاحب به اجبار در نیمه‌های راه دست از کار کشید. اما، به گواه صاحب‌نظران، آنچه از دایره‌المعارف فارسی زیر نظر او تدوین شد، از نظر معیارهای دایره‌المعارف‌نویسی تا به امروز در نشر ایران همچنان بی‌نظیر است. مقدمۀ جامع دایره‌المعارف فارسی شیوه‌نامه‌ای معتبر و جامع و، در زمان خود آغازگر و پیشرو، در باب دایره‌المعارف‌نویسی است که پس از گذشت نیم‌قرن همچنان استوار و مثال‌زدنی است. تلاش او در واژه‌گزینی، که به روش او در فارسی سابقه نداشت، از جمله میراث‌های ماندگار اوست. هرچند نقدهایی بر شیوۀ کار او وارد است، اما نگاه و شیوۀ او و همکارانش مدخلی مهم بر واژه‌گزینی در فارسی است. همچنین، شیوۀ نگارش علمی و اندازۀ مقاله متناسب با موضوع از مهم‌ترین مواردی است که از دایره‌المعارف فارسی به یادگار مانده است. شیوۀ دقیق چیدن متن و استفادۀ بجا و مناسب از حروف و ارقام و تعدد آن‌ها در عنوان مدخل ها و تعریف‌ها و متن، با توجه به امکانات چاپ در آن زمان نیز مثال زدنی و هنوز آموزنده است.

مصاحب، پس از کناره‌گیری از دایره‌المعارف‌ فارسی، بر سر کار علمی خود شد و بیشتر وقت خود را صرف «مؤسسۀ ریاضیات» کرد. او این مؤسسه را در ۱۳۴۵، برای پرورش ریاضیدانان قابل در دانشسرای عالی برپا کرد. او، در این مؤسسه، به همان شیوه که نزد راسل و در نظام آموزشی انگلستان آموخته بود، تعدادی انگشت‌شمار دانشجو می‌پذیرفت و همۀ کوشش خود را برای آموزش و پرورش آنان به کار می‌بست. پس از فراغت آنان از تحصیل دنبالۀ کار ایشان را می‌گرفت، با خارج از ایران مکاتبه می‌کرد، و وسایل تحصیل آنان را در دانشگاه‌های معتبر فراهم می‌ساخت. در این‌سال‌ها، خود نیز کار تحقیق و نگارش در ریاضی فارغ نبود و پس از انتشار حکیم عمر خیام به‌عنوان عالم جبر در ۱۳۳۹، مدخل آنالیز ریاضی را در ۱۳۴۸، و تئوری مقدماتی اعداد (جلد اول) را در ۱۳۵۳ منتشر کرد.

از دیگر ویژگی‌های مهم مصاحب، که نزدیکانش بسیار به آن اشاره کرده‌اند، توجه و علاقۀ خاص او به کتاب بود. هرجا کار می‌کرد، کتابخانۀ مفصلی راه می‌انداخت؛ حتی مسافرت‌های او نیز بیشتر به منظور جمع‌آوری کتاب بود.

روزهای عمر پربار غلامحسین مصاحب، که با تحقیق و آموزش آمیخته بود، سرانجام در ۲۱ مهرماه ۱۳۵۸، که آخرین صفحۀ جلد دوم کتاب معظم تئوری مقدماتی اعداد را از چاپخانه گرفته بود تا غلط‌گیری کند، به‌ناگاه، به پایان رسید و براثر سکته از صندلی فروافتاد و دیگر بر دو پای ناایستاد، اما در تاریخ نشر و ریاضیات ایران نامی بلند یافت.

 

برای آشنایی بیشتر با غلامحسین مصاحب و آثار او، بنگرید به:

«ادای دینی و عرض ادبی به پیشگاه غلامحسین مصاحب»، عبدالحسین آذرنگ، جهان کتاب، سال اول، شمارۀ بیستم و بیست‌ویکم، صص ۱۰-۱۱٫ [بررسی جایگاه دایره‌المعارف فارسی در دانشنامه‌نگاری ایران/ چند نقد بر دایره‌المعارف فارسی.]

«دایره‌المعارف فارسی»، در: تاریخ و تحول نشر (درآمدی به بررسی نشر کتاب در ایران از آغاز تا آستانۀ انقلاب)، عبدالحسین آذرنگ، تهران، خانۀ کتاب، ۱۳۹۵، صص ۵۹۳-۶۰۵٫ [تلاش‌های همایون صنعتی‌زاده در انتشار دایره‌المعارف فارسی/ مختصری دربارۀ غلامحسین مصاحب/ تغییرات در انتشارات فرانکلین و تأثیر آن بر دایره‌المعارف فارسی/ ویژگی‌های عمدۀ دایره‌المعارف فارسی/ ویژگی‌های غلامحسین مصاحب.]

زندگی‌نامه و خدمات علمی و فرهنگی غلامحسین مصاحب، ویراستار امید قنبری، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۸۸٫ [مشتمل بر: «پیشگفتار»: نوشتۀ عباس حری دربارۀ اهمیت جایگاه دایره‌المعارف فارسی و آثار ریاضی غلامحسین مصاحب/ «تداوم تلاشی بزرگ برای انتقال علم»: گفت‌وگوی جمعیِ دربارۀ غلامحسین مصاحب از کیهان فرهنگی، با حضور احمد آرام، عباس زریاب خویی، محمود مصاحب، محمدهادی شفیعی‌ها، ضیاء موحد، حسین معصومی همدانی، ابراهیم اسرافیلیان، علیرضا حیدری، اکبر حسنی/ «دیباچۀ دایره‌المعارف فارسی» نوشتۀ غلامحسین مصاحب/ «ابوریحان بیرونی و حساب دانه‌های گندم خانه‌های شطرنج» نوشتۀ غلامحسین مصاحب/ «کشف‌اقناع یا اولین کتاب در علم مثلثات» نوشتۀ غلامحسین مصاحب؛ «پیش‌گفتار بر کتاب حکیم عمر خیام به‌عنوان عالم جبر» نوشتۀ مهدی محقق؛ «یک زندگی» نوشتۀ ایرج افشار دربارۀ تحصیلات، مشاغل و مناصب اداری، شخصیت علمی، روش تحقیق و ابتکار و نوآوری، خانواده و خصوصیات اخلاقی غلامحسین مصاحب/ «یادی از دکتر غلامحسین مصاحب» نوشتۀ نجف دریابندری، متنی کوتاه دربارۀ انتشار دایره‌المعارف فارسی/ «دکتر غلامحسین مصاحب» نوشتۀ هوشنگ دولت‌آبادی دربارۀ مشاهدات نویسنده از تجربه‌های همکاری با غلامحسین مصاحب/ «خاطراتی از دکتر غلامحسین مصاحب» نوشتۀ علی‌اشرف صادقی دربارۀ مشاهدات نویسنده از تجربه‌های همکاری با غلامحسین مصاحب/ «مروری بر یک مقدمه» نوشتۀ نوش‌آفرین انصاری دربارۀ دیباچۀ دایره‌المعارف فارسی/ «دایره‌المعارف فارسی» نوشتۀ مهناز مقدسی بررسیِ موجز دایره‌المعارف فارسی برمبنای معیارهای دایره‌المعارف‌نویسی/ «دایره‌المعارف‌نگاری در جهان اسلام» نوشتۀ نرگس نشاط دربارۀ پیشینۀ دایره‌المعارف‌نویسی در ایران/ «گفتاری دیگر دربارۀ دایره‌المعارف فارسی» نوشتۀ رضا صادقی/ «دکتر غلامحسین مصاحب و دایره‌المعارف فارسی» نوشتۀ نورالله مرادی دربارۀ سرگذشت مفصل دایره‌المعارف‌ فارسی/ «کارنامه» اثرشناسی غلامحسین مصاحب/ «اسناد و عکس‌ها».]

«ضبط اعلام امریکای مرکزی و جنوبی و سرخپوستی در دایره‌المعارف فارسی»، مهران کندری، جهان کتاب، سال سوم، شمارۀ اول و دوم، ص ۲۸٫ [نقدی بر شیوۀ ضبط اعلام برخی اسامی در دایره‌المعارف فارسی.]

غلامحسین مصاحب (مفاخر مطبوعات ایران-۱۰)، سیدفرید قاسمی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۹٫ [«از تولد تا رزنامه‌نگاری (مجلۀ ریاضیات عالی و مقدماتی؛ روزنامۀ برق)»: معرفی کوتاه زندگی خانوادگی مصاحب و اطلاعات مفصل دربارۀ دو نشریۀ مصاحب/ «سایر آثار»: معرفی کوتاه آثار ریاضی غلامحسین مصاحب/ «پس از روزنامه‌نگاری»: معرفی کوتاه آثاری دربارۀ غلامحسین مصاحب/ «در حدیث دیگران»: نقل‌قول‌هایی کوتاه از عبدالحسین آذرنگ، احمد آرام،  داریوش آشوری، ابراهیم اسرافیلیان، ایرج افشار، مهدی بهزاد، عین‌الله پاشا، اکبر حسنی، نجف دریابندری، هوشنگ دولت‌آبادی، عباس زریاب خویی، محمدهادی شفیعی‌ها، علی‌اشرف صادقی، کامران فانی، طاهر قاسمی هنری، محمدجواد لاریجانی، جواد لآلی، محمود محسنی مقدم، علیرضا مدقالچی، ترانه مصاحب، محمود مصاحب، حسین معصومی همدانی، ضیاء موحد، هرمز همایون‌پور، محمد هومن دربارۀ غلامحسین مصاحب/ «از زبان فرزند» نوشتۀ ترانه مصاحب ذکر خاطرات و مشاهدات فرزند غلامحسین مصاحب دربارۀ او.]

«غلامحسین مصاحبِ ریاضیدان»، علیرضا مدقالچی، نگاه نو، شمارۀ ۸۲، تابستان ۱۳۸۸، صص ۷۸-۸۱٫ [جایگاه علمی و آموزشی یگانۀ غلامحسین مصاحب در ریاضیات نوین در ایران/ خدمات مؤسسۀ ریاضیات به جامعۀ علمی ایران.]

«غلامحسین مصاحب: آموزگار روشمندی»، داریوش آشوری، نگاه نو، شمارۀ ۸۲، تابستان ۱۳۸۸، صص ۶۲-۶۵٫ [بررسی شیوۀ دانشنامه‌نگاری غلامحسین مصاحب در دایره‌المعارف فارسی.]

«گفتاری دیگر دربارۀ دایره‌المعارف فارسی»، رضا صادقی، نشر دانش، شمارۀ ۲۶، بهمن و اسفند ۱۳۶۳، صص ۱۲-۲۰٫ [نقدی بر جلد دوم دایره‌المعارف فارسی: پیشگفتار/ هدف و مأخذ/ ناموزونی مقاله‌های علمی/ تراز علمی مقاله‌ها/ عنوان‌های فراموش‌شده/ اصطلاحات علمی/ نگاهی کلی به دایره‌المعارف فارسی/ دایره‌المعارف فارسی به‌عنوان سرمشق طبع کتاب/ ارزش کارهای تألیفی و تحقیقی دایره‌المعارف فارسی/ خلاصه و نتیجه.]

«مرجع‌شناسی (شناخت خدمات و کتاب‌های مرجع)»، نورالله مرادی، تهران، فرهنگ معاصر، ۱۳۹۵، چاپ دوم، صفحات مربوط به دایره‌المعارف فارسی.

«مصاحب دانشنامه‌نگار»، عبدالحسین آذرنگ، نگاه نو، شمارۀ ۸۲، تابستان ۱۳۸۸، صص ۶۸-۷۱٫ [بررسی ویژگی‌های منحصربه‌فرد دایره‌المعارف فارسی/ اشاره به چراییِ یگانه‌بودن دایره‌المعارف فارسی از نظر دقت علمی.]

«مصاحبِ مدیر»، هرمز همایون‌پور، نگاه نو، شمارۀ ۸۲، تابستان ۱۳۸۸، صص ۵۸-۶۱٫ [مشاهدات و خاطرات نویسنده از غلامحسین مصاحب و شیوۀ کار او در دایره‌المعارف فارسی/ شیوۀ مدیریت غلامحسین مصاحب در دایره‌المعارف فارسی.]

«مصاحب: آموزگار عقل و منطق»، ضیاء موحد،  نگاه نو، شمارۀ ۸۲، تابستان ۱۳۸۸، صص ۸۲-۸۴٫ [تحلیل صوری و محتوایی کتاب مدخل منطق صورت.]

«مصاحب، بنیان‌گذار دایره‌المعارف‌نویسی در ایران»، کامران فانی، نگاه نو، شمارۀ ۸۲، تابستان ۱۳۸۸، صص ۶۶-۶۷٫ [بررسی کوتاه شیوۀ  غلامحسین مصاحب در انتخاب همکاران در دایره‌المعارف فارسی/ اشاره به برخی از نوآوری‌های دایره‌المعارف فارسی.]

«نظری بر معارف پزشکی در در دایره‌المعارف فارسی»، رضا صادقی، نشر دانش، شمارۀ ۲، بهمن و اسفند ۱۳۵۹، صص ۲۸-۳۴٫ [نقدی بر مقاله‌های علوم پزشکی دایره‌المعارف فارسی، مشتمل بر: پیشگفتار، کمیت اصطلاحات پزشکی در دایره‌المعارف فارسی/ تعریف در جای تشریح و توصیف/ نارسایی/ عدم شرح واژه‌های مشابه/ کمبودها (در زمینۀ اصطلاحات طب قدیم و اصطلاحات طبی در زبان مردم؛ فقدان واژه‌های پزشکی که برابر فارسی دارند/ ناهماهنگی/ پی‌گفتار.]

 

بهنام رمضانی‌نژاد

خلاصه‌شده و بازنگاری از:

«دکتر غلامحسین مصاحب»، نوشتۀ محمد هومن

(نگاه نو، شمارۀ ۸۲، تابستان ۱۳۸۸، صص ۵۴-۵۷)