وقتی سخن از آموختن باشد، بیشک یاد آموزگارانمان خواهیم افتاد، خصوصاً اگر آن آموزگارْ یگانه و بیهمتا باشد، و خصوصاً اگر ژاله آموزگار باشد.
ژاله آموزگار یگانه زادهٔ ۱۲ آذر ۱۳۱۸ در خوی، دانشآموختۀ فرهنگ و زبانهای باستانی از سوربن و استاد بازنشستۀ دانشگاه تهران است، اما هنوز آموزگاری را رها نکرده است. کلاسهای اسطوره و ادیان وی همیشه پرشور برگزار میشود و کمتر دانشجویی است که از این درس فراری باشد. اهمیت کلاسهایش فقط بهسببِ تدریس مطالب علمی نیست، چهبسا همان مطالب را در کتابها هم بتوان خواند. اهمیت کلاس درس او در پرورش تفکر انتقادی دانشجوست. همیشه برای امتحان پایانترم یک سؤال را به تحلیلهای دانشجو اختصاص میدهد. هنوز به یاد دارم که یکی از سؤالات امتحانی ایشان برای درس «فرهنگ ایران باستان» این بود که نظرتان را دربارۀ شخصیت اسکندر بنویسید. درواقع، بهدنبال پاسخِ درست نبود، میخواست مطمئن شود که آیا دانشجو میتواند چیزی را تجزیهوتحلیل و نقد کند و در دام بدگویی و پرگویی نیفتد.
او، برخلاف روش معمول امروزی، بهدنبال تربیتِ دانشجوی مقالهنویس نبود و نیست. بلکه دانشجو را موظف میکند که همان اولِ ترم کتابِ درخورِ مطالعهای را انتخاب کند، بهدقت بخواند و در پایانِ ترم خلاصهای از آن را در کلاس ارائه کند. این شیوه شاید خیلی پیشپاافتاده به نظر برسد، اما فایدهاش این است که دانشجو دستکم یک کتاب مفید را در حیطۀ تخصصش کامل و با جزئیات خوانده و توانایی تحلیل آن را خواهد داشت، ضمن اینکه با ارائۀ آن در کلاس همکلاسیهایش را هم بینصیب نگذاشته است.
در کلاسهای پهلوی وقتی بالای سرمان میایستاد و میگفت «بخوان»، تهِ دلمان خالی میشد. اجازه نمیداد از روی کتابِ خودمان بخوانیم، مبادا یادداشتی بر آن باشد و ما برای خواندنِ حروف دشوارِ پهلوی تقلب کنیم، ازاینرو، کتابِ خودش را به دستمان میداد. هیچوقت پهلوی را از روی آوانویسی درس نمیداد و در همان جلسۀ اول تأکید میکرد که «کاری میکنم که خط پهلوی را مثل روزنامه بخوانید.» میگفتیم «سخت است»، میگفت «اولش سخت است، اما بعداً خودبهخود مشکلتان رفع میشود. مگر وقتی رانندگی میکنید به کلاچ و دنده و ترمز فکر میکنید؟» و این شد که سرانجام توانستیم نسخههای خطی پهلوی را هم بخوانیم و بعدها فهمیدیم که خواندن خط پهلوی چه اهمیتی دارد.
از اولین باری که ایشان را دیدم تابهامروز سالهای بسیاری گذشته، اما دفترِ جلدمخملِ قهوهایاش هنوز همراهش است. نام تمام شاگردانش از ابتدا تا کنون در آن ثبت است، حتی میداند کدامشان در کدام روز غایب و کدامشان در چه سالی و کجا دانشجویش بودهاند. بهندرت چیزی را فراموش میکند. او به اوضاع و حالوروز دانشجویانش بیاعتنا نیست و همواره جویای حالشان است. بارها دیدهام که دانشجویان او را در مقام مشاور قرار دادهاند و او هم ذرهای از محبتش را دریغ نکرده است.
همیشه با مداد یادداشت میکند و برای همۀ سخنرانیهایش از قبل متنی مینویسد و به پاکیزگیِ نوشتار مقید است. قلم او در نوشتههای علمی رسا و شفاف، و از هرگونه مداحی و پرگویی بهدور است، اما در نوشتههای احساسی چنان شور و حرارتی دارد که سنگ را همچون موم نرم میکند. سخنرانیهای او، در مناسبتها، اعم از سوگ دوستان یا بزرگداشت بزرگان چنان از دل برآمده که ناخودآگاه همه را تحت تأثیر قرار میدهد.
او ناملایمات بسیاری دیده، اما هیچگاه خم به ابرو نیاورده. دیدار او دلت را قرص میکند. او از معدود استادانی است که میتواند خارج از کشور زندگی کند، اما ایران را رها نمیکند. همیشه به دانشجویانش توصیه میکند که «بمانید، اگر نمانید کسی هست که جایتان را بگیرد و آب هم از آب تکان نخورَد، اما شما کجا و دیگران کجا.»
دربارۀ او بسیار میتوان نوشت، ولی بنابر درسی که از او فراگرفتهام، از پرگویی میپرهیزم که مبادا در دام چاپلوسی بیفتم.
انجمن صنفی ویراستاران زادروز او را پاس میدارد و برایش طول عمر و سلامتی و شادمانی آرزو میکند.
نازنین خلیلیپور