باورها و معتقدات خرافی در ترجمه

باورها و معتقدات خرافی در ترجمه

| حسن هاشمی مینابادمنتشرشده در: جهان کتاب، سال بیست و ششم، شمارۀ 1 ـ 3، فروردین ـ خرداد 1400|

آشنایی با فرهنگ و آداب‌ورسوم زبان مبدأ و اعتقادات و باورهای اهل آن زبان از ضروریات ترجمه است. زبان و فرهنگ ارتباط تنگاتنگی با هم دارند و بر هم اثر می‌گذارند و از همدیگر متأثّر می‌شوند، و این دو مقوله درواقع جدایی‌ناپذیرند. «ترجمه کردن» در مقام یک عمل و فعالیت، و «متن ترجمه‌شده» در مقام محصول این کار را نمی‌توان از مفهوم فرهنگ تجزیه کرد.

عناصر و مفاهیم فرهنگی در زبان به‌صورت واژه و کلمه تجلّی پیدا می‌کنند و به‌اصطلاح «کلامی» (verbalized) می‌شوند. واژه‌های فرهنگی اقلامی هستند که به مفاهیم، روابط، پدیده‌ها، ابزارها، باورها، و به‌طورکلی جنبه‌های مادی و معنوی جامعه‌ای خاص مربوط می‌شوند و مقیّد به آن فرهنگ (culture-bound) هستند.

اعتقادات، باورها، خرافات، خواب‌گزاری‌ها، چیستان‌ها و جز آن طبعاً در زبان متبلور می‌شوند و مترجم برای درک پیام متن، و غرض و مقصد و نیّت گوینده و نویسنده باید با این عناصر فرهنگی آشنایی داشته باشد. هر قدر میزان اطلاع مترجم از این اقلامْ بیشتر باشد، موفقیت بیشتری در برگردان متن به دست می‌آوَرَد.

توانش ترجمه مجموعه‌ای است از دانش‌ها، اطلاعات، مهارت‌ها، استعدادها، قابلیت‌ها، روش‌ها، رفتارها و نگرش‌هایی که مترجم حرفه‌ای در خود دارد و ترجمه‌آموز نیز باید از آن‌ها برخوردار باشد. مدل‌های مختلفی از توانش ترجمه ساخته‌وپرداخته شده که جنبه‌های آکادمیک و آموزشی و کاربردی دارند. یکی از مؤلفه‌های مهم توانش ترجمه تسلّط بر فرهنگ و مبدأ و فرهنگ مقصد است که آشنایی با آداب‌ورسوم، باورها و معتقدات خرافی را نیز در بر دارد. مترجم باید از سنت‌ها و ارزش‌ها و اعتقادات و رفتارهای جامعۀ مبدأ و جامعۀ مقصد آگاه باشد تا بتواند در این فرایند ارتباط بینازبانی به نحو احسن توفیق یابد (هاشمی میناباد، 1399: 8، 32).

فرهنگ‌ها شباهت‌ها و تفاوت‌هایی با هم دارند. این امر در مورد آداب‌ورسوم و باورها و معتقدات خرافی هم صدق می‌کند. این شباهت‌ها یا تمام و کمال و مطلق‌اند یا نسبی. گربۀ غربی‌ها نُه جان دارد و سگ ما هفت جان؛ در ایران اگر کسی ته‌دیگ زیاد خورده باشد، روز عروسی‌اش باران می‌آید؛ اما در جوامع انگلیسی‌زبان، باران در روز عروسی برای عروس شگون ندارد؛ غربی‌ها برای خلاص شدن از شرّ مهمانِ مزاحم زیر صندلی‌اش فلفل می‌ریزند و در ایران توی کفشش نمک می‌ریزند.

کار دیو در ایران و کار ارواح خبیث در دنیای غربْ وارونه است؛ شکستن آینه در هر دو فرهنگ شگون ندارد، به‌ویژه آینۀ عقد یا آیین بخت در میان ما؛ در هر دو فرهنگ برای درمان کسی که دچار سکسکه شده ترساندن او توصیه می‌شود؛ در هر دو فرهنگ کشیدن تک‌موی سفید باعث بیشتر شدن موهای سفید می‌شود؛ اعتقاد به چشم‌زخم در هر دو فرهنگ وجود دارد.

آن‌ها گُل‌مژه را با مالیدن انگشتر عروسی و حلقۀ ازدواج درمان می‌کنند و ما با گفتن «سنده، سلامت می‌کنم، خودم رو غلامت می‌کنم. اگه چشمم‌و خوب نکنی،…»

در کرمانشاه اگر کسی خواب ببیند، چه خوب چه بد، می‌رود سرِ آب و سه بار می‌گوید: «خواب دیدم، خواب دیدم، یا الله، یا محمد، یا علی، خوبه» (درویشیان 1356: 26). در جوامع انگلیسی‌زبان اگر کسی خواب بد ببیند، بلافاصله بعد از بیدار شدن سه بار تف می‌کند.

کسی که در طول روز کج‌خلق و بداخلاق است در نظر ما از دندۀ چپ بلند شده و در نظر آن‌ها با پای چپ و از طرفِ عوضی تخت‌خواب بلند شده (got up on the wrong side of the bed).

دیدن کلاغ برای ما چندان شگون ندارد، اما برای آن‌ها دیدن یک کلاغ نشان غم و اندوه، دو کلاغ نشان شادی و سرور، سه کلاغ نشان عروسی و چهار کلاغ نشان تولّد است. در ترجمۀ این‌گونه مطالب طبعاً سبکی برابر یا مشابه را انتخاب می‌کنیم. ساختار این تفأل کلاغ شباهت دارد به ترانۀ عامیانۀ فارسی زیر:

هر که دارد خالِ رو؛ آن نشان آبِرو

هر که دارد خال پا؛ آن نشان کربلا

هر که دارد خال دست؛ آن نشان دولت است

هر که دارد خال سر؛ بر خلایق تاجِ سر

هر که دارد خال گُرده؛ آن نشان عمه‌گرگه

حال تفأل کلاغ را در الگوی خالۀ فارسی می‌ریزیم:

یک کلاغ، و آن (باشد) نشان غم و اندوه

دو کلاغ، و آن (باشد) نشان شادی و سرور

سه کلاغ، و آن (باشد) نشان عروسی و سور

چار کلاغ، و آن (باشد) نشان زاد و رود.

گربۀ سیاه برای ایرانیان شگون ندارد، اما برای عروس فرنگی خیلی خوش‌یمن است. برای ما تالشی‌ها دیدن روباه مخصوصاً در آغاز روزْ سعد است و دیدن خرگوشْ نحس.

اگر دختر ازدواج‌نکرده‌ای در ایران انگشتر عروسی و حلقۀ ازدواج کسی را دستش کند، اتفاق بدی نمی‌افتد؛ اما اگر دختر فرنگی این کار را بکند، در خانه می‌ماند و می‌تُرشد.

معتقدات و باورهای عامیانه و امثال آن‌ها را می‌توان در کتاب‌های فرهنگ مردم و فولکلور، و تک‌نگاری‌های شهرها و روستاهای ایران یافت. اثر ارزشمند کتاب کوچه از احمد شاملو بخش‌های ویژه‌ای را به باورهای توده، آداب‌ورسوم، آیین‌ها، خواب‌گزاری، و… اختصاص داده. با خرافات و باورهای عامیانه، سعد و نحس و شگون‌های جوامع انگلیسی‌زبان می‌توانید در منابع انگلیسی کتاب‌نامۀ این مقاله آشنا شوید.

در این بخش متن‌هایی را می‌آورم که درک آن‌ها مستلزم آشنایی مترجم با آداب‌ورسوم و باورهای خرافی انگلیسی‌زبانان است. بهتر است ابتدا متن‌ها را و سپس توضیحات آن‌ها را بخوانید تا دریابید آشنایی عمیق با فرهنگ زبان مبدأ چقدر برای مترجم اهمیت دارد.

1) A: I’ve never had such a big part in a play before. Wish me luck.

2) B: Go out there and break a leg.

3) A: I’ll see you later.

4) B: Where are you going? You just got here.

5) A: Yea, and in the five minutes I’ve been here, you’ve scratched your nose a dozen times. I’m in no mood for a quarrel.

6) Pam and Jill were walking home from school together, just as they did every day. As they came to the mailbox on the corner, Pam moved to the left and Jill to the right. Both girls laughed and said, “Bread and butter.”

7) A: Hi, Al. Heard you had a visit from the stork the other day?

8) B: Sure did! A bouncing baby boy!

9) A: Are you ready for the big test in math today?

10) B: Yes. I didn’t study much, but I’ve got my rabbit’s foot right here.

11) A: Why do you keep opening and closing your umbrella? Do you think it’s going to rain inside the house?

12) B: No. I couldn’t get it to open the last time it rained. I’m trying to fix it.

13) A: Well, to protect us all, fix it outdoors.

14) (Collins 2004)

 

توضیحات

  1. هنرمندی دلواپس است و نگران، که مبادا نقش بسیار مهمی را بد بازی کند؛ و از دوستش می‌خواهد برایش دعا کند. دوستش هم در جوابش می‌گوید: «برو روی صحنه؛ ان‌شاءالله پایت بشکند.» این دیگر چه‌جور رفیق شفیقی است؟ اما نکته در این است:

گاهی می‌توان ارواح خبیثی را که دور و بر انسان‌ها پرسه می‌زنند و حرف‌های آدم‌ها را می‌شنوند، گول زد. غربیان معتقدند که کارِ ارواح پلیدْ وارونه است. اگر کسی قبل از این‌که هنرمندی روی صحنه برود برایش دعا و آرزوی موفقیت بکند، ارواح خبیث برعکسِ آن را می‌کنند. دعای خیر برای هنرمند درواقع برایش در این لحظه بدشانسی می‌آوَرَد؛ اما اگر کسی بگوید «پایت بشکند»، ارواح پلید برعکسِ آن عمل می‌کنند و ناخواسته موجبات موفقیت هنرمند را فراهم می‌سازند.

  1. اگر کسی مدام دماغش را بخاراند، با دیگران دعوایش می‌شود.
  2. وقتی کره به نان مالیده می‌شود، کره به خوردِ نان می‌رود و دیگر هرگز نمی‌توان آن دو را از هم جدا کرد. وقتی دو دوست صمیمی که دارند با هم راه می‌روند از هم جدا می‌شوند به همدیگر می‌گویند (bread and butter) تا هیچ‌چیز آن‌ها را از هم جدا نکند.
  3. غربی‌ها به بچه‌هایشان می‌گویند که لک‌لک برای آن‌ها نوزاد می‌آوَرَد.
  4. پنجۀ خرگوش برای آدمْ خوشبختی، ثروت و موفقیت می‌آورد.
  5. چتر در اروپا ابتدا برای محافظت از گرمای خورشید به کار رفت. به این دلیل، اگر کسی داخل خانه چتر را باز کند، به خورشید بی‌احترامی کرده. باز کردن چتر داخل خانه برای اهل خانه شگون ندارد و برای آن‌ها بدیمنی می‌آوَرَد.

مترجم هرقدر هم به زبان و فرهنگ مبدأ و مقصد مسلّط باشد، باز هم خلأ اطلاعاتی دارد و به منظور شناخت باورهای عامیانه به مراجعه به منابع مرجع نیازمند است. از طرف دیگر چه‌بسا در مواردی با خلأ زبانی و فرهنگی روبه‌رو شویم (که به ترجمه‌ناپذیری می‌انجامد). برای این وِرد زودخوابی و سحرخیزی کرمانشاهی (درویشیان 1356: 40، 52) نتوانستم معادل یا مشابهی در منابع انگلیسی دم دستم پیدا کنم.

مادربزرگ رو کرده بود به متّکا و گفته بود: «ای متّکا، دِین و گناه سه راهدار و سه جاهدار و سه گمرک‌چی به گردنت، اگر زود به خوابمان نکنی.» (راهدار یعنی دزد و جاهْدار یعنی ثروتمند.)

مادربزرگ سرش را می‌گذاشت روی متّکا، ولی بعد از چند لحظه سرش را برمی‌داشت و به متّکا می‌گفت: «ای متّکا، دِین سه راهدار و سه جاهدار و سه گمرک‌چی به گردنت، اگر فردا با خورشید بیدارم نکنی.»

امکان دارد باور خرافی یا رسم خاصی در فرهنگ دیگر نباشد. در آن صورت، مترجم خلاقیت خود را به کار می‌اندازد تا پیام مورد نظر را به شکلی مطلوب و تأثیرگذار انتقال دهد تا عنصری از پیام متن اصلی ناگفته نماند. درویشیان (همان 42) برای طلب باد خنک هم وِردی دارد که برگردان آن خلاقیت مترجم را می‌طلبد.

شب‌های تابستان… مادربزرگ برای این‌که باد بیاید و خنکمان بشود، هفت‌تا آبادی می‌شمرد: «بادْ باد، هارون‌آباد؛ بادْ باد، حسن‌آباد؛ بادْ باد، اسدآباد…» بعد هفت‌تا کچل آشنا می‌شمرد: «کچلْ کچل، حاجی کچل؛ کچل کچل، برا خاص کچل…»

دقّت کنید که امکان دارد پدیده‌ای در هر دو زبان وجود داشته باشد، اما نقش و طرز کار و کاربرد آن متفاوت باشد. غربی‌ها هم مثل ما جِناغ (wishbone؛ لفظاً به معنای استخوان آرزو) می‌شکنند، ولی روشِ کار آن‌ها متفاوت است: وقتی دو نفر جناغ را می‌کشند تا بشکند، برنده کسی است که بزرگ‌ترین قطعۀ جناغ در دستش باقی می‌ماند. حالا او می‌تواند یک آرزو بکند. (در ضمن برای تحقّق آرزو نباید آن را با کسی در میان گذاشت.) در شمال انگلستان دختری که در جشن کریسمس تکۀ بزرگ جناغ نصیبش می‌شود، اگر آن را در روز سال نو بالای درِ خانه‌اش آویزان کند، اولین مردی که از زیر آن رد شود، شوهر آیندۀ اوست.

علاوه بر خلاقیت مترجم، راهکارها و فنون گوناگونی برای ترجمه باورها و معتقدات خرافی هست که بسته به نوع باور و ویژگی‌های زبانی و فرهنگی آن و بسته به متن و موقعیت و مخاطب و دیگر عوامل دخیل در ترجمه می‌توان یک یا ترکیبی از آن‌ها را به کار گرفت. برخی از این راهبردها و استراتژی‌ها عبارت‌اند از تغییر شیوۀ بیان یا زاویه دید، معادل فرهنگی، همانندسازی، جایگزینی فرهنگی، پیوند یا کاشت فرهنگی، و گرته‌برداری (هاشمی میناباد 1396: 255-263).

اکنون برای حسن ختام برخی از باورهای جوامع انگلیسی‌زبان را می‌آوریم.

  • با یک کبریت هرگز نباید سه سیگار را روشن کرد.
  • عدد 13 نحس است و جمعه شگون ندارد. نحس‌تر از همه، روز جمعه‌ای است که سیزدهمِ ماه باشد.
  • اسکناس دو دلاری یادآور ورقِ دولو (deuce) است و آن هم یادآور شیطان (devil). برای رفع نحوستِ اسکناس دو دلاری باید یک گوشۀ آن را پاره کرد و دور انداخت.
  • اگر کسی دکمه‌های لباسش را بالا و پایین ببندد، دچار بدبیاری می‌شود. برای رفع آن باید لباس را کاملاً از تنش دربیاورد و دوباره بپوشد.
  • اگر صبح ساعت 7 آواز بخوانی، ساعت 11 گریه می‌کنی.
  • پوستۀ تخم‌مرغ را کاملاً باید له کرد، وگرنه ممکن است جادوگری از پوستۀ خالی قایقی بسازد و کشتی‌ها را در دریا غرق کند.
  • آخرین تکۀ غذا در ظرف را نباید خورد، وگرنه خورندۀ آن یا یالقوز می‌ماند یا ازدواجش خیلی زود از هم می‌پاشد.
  • اگر کسی شیر را روی زمین بریزد، یک هفته تمام دچار بداقبالی می‌شود.
  • خوردن ماهی از کلّه تا دُمش خوشبختی می‌آوَرَد.
  • دختر در سال کبیسه می‌تواند از پسر خواستگاری کند. اگر مردی پیشنهاد ازدواج زنی را در این سال رد کند، سرتاسر آن سال بدبیاری می‌آورد.
  • بچه باید دندان شیری‌اش را که افتاده زیر بالشش بگذارد تا «پَری دندان» بیاید و پولی زیر بالشش بگذارد.
  • اگر چنگال و قاشق روی میز غذا به‌صورت ضربدر قرار بگیرند، دعوا می‌شود.
  • در انتهای رنگین‌کمان یک خُمرۀ پر از طلا و جواهر چال شده.

 

کتابنامه

انجوی شیرازی، سیدابوالقاسم (1371). گذر و نظری در فرهنگ مردم، تهران: اسپرک.

شاملو، احمد (87-1357). کتاب کوچه، تهران: مازیار.

شکورزاده بلوری، ابراهیم (1393). عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران: مازیار.

درویشیان، علی‌اشرف (1356). از این ولایت، تهران: شبگیر.

هاشمی میناباد، حسن (1396) « ابزارهای مفهومی نقد ترجمه (2( : فنون و راهبردها، تکنیک‌ها و تاکتیک‌ها»، فصلنامۀ نقد کتاب ادبیات، س 3، ش 12، ص 247-268.

ـــــــــــ (1399). «توانش ترجمه، نگاهی نو به صلاحیت‌های مترجم». نشر دانش، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.

هدایت، صادق (1356). نیرنگستان، تهران: جاویدان.

ـــــــــــ (1395). فرهنگ عامیانۀ مردم ایران، تهران: نشر چشمه.

Collins, Harry (2000) 101 American Customs, Illinois: Passport Books

ـــــــــ (2004) 101 American Superstition, Illiniois: Passport Books

Bonnerjea, D. (1972) A Dictionary of Superstitions and Mythology, London: Folk Press

Radford, Edwin and Mona A. Radford (1946) Encyclopedia of Superstition, New York: Phylosophical Library

Platt, Charles (1973) Popular Supersititions, London: Herbert Jenkins

Rodes, C. (2012) Black Cats and Evil Eyes: A Book of Old Fashioned Supersititions, London: Michael O Mara Books

Waring, Philippa (1978) Dictionary of Omens and Supersititions, London: Treasure Books

مترجمی که در میانه نیست!

مترجمی که در میانه نیست!

گفت‌وگویی با استاد ابوالحسن نجفی

| زهرا بخشی، محمدنوید بازرگانمنتشرشده در: جهان کتاب، سال بیست و پنجم، شمارۀ 4 ـ 6، تیر ـ شهریور ۱۳۹۹|

پیش‌درآمد

یک صبح آفتابی است در روز بیست و پنجم تیرماه 1392 و ما به‌شتاب از پله‌های ورودی فرهنگستان زبان و ادب فارسی به بالا می‌رویم تا مبادا در مصاحبه‌ای که با استاد نجفی داریم، تأخیر کنیم*. گفتگو با مردی که در آستانۀ هشتادوپنج‌سالگی همچنان سرزنده و پویا، گرم کار ترجمه، ویرایش و نگارش است. او را در اتاقی در طبقۀ دوم ساختمان که روشن و ساده است می‌یابیم، با پیراهنی لیمویی‌رنگ که چهرۀ باز و چشمان صمیمی‌اش را روشن‌تر کرده است. پشت سر، قفسه‌های کتاب است و روی میز تمیز و آراسته.

مرد می‌نشیند و با ته‌لهجۀ کمرنگ اصفهانی به ایجاز خوش‌آمد می‌گوید. میانه‌قامت و لاغرمیان است با پیشانی فراخ و موهایی سپید و کم‌پشت که به عقب شانه شده است. به انگشتان ظریفش نگاه می‌کنم و سپس به کتاب‌های قفسه و با خود می‌گویم این دست‌ها همانند که هزاران هزار واژه را از سارتر تا کامو، از مالرو تا مارتن دوگار، از اشتراوس تا آدامف، از سرزمین‌های دور به تور کشیده و جامه‌ای از پرنیان فارسی پوشانده‌اند. همان دست‌ها که درهایی از جهان زیبا و اسرارآمیز ادبیات را بر ما گشوده‌اند؛ و فکر می‌کنم چه خوب که این ذهن و ضمیر هنوز نیرومند است و در میان این کتاب‌ها که جهان اوست، به خرّمی می‌زید.

زود بر سر اصل مطلب می‌رویم و استاد با تأنّی و دقت پاسخ می‌گوید. هرچه پیش‌تر می‌رویم، بیشتر می‌شکفد و صندوقچۀ خاطرات را می‌گشاید؛ امّا سخن همواره با فروتنی و انصاف می‌گوید. نیک پیداست که او خویشکاری خود را در این عالم به‌روشنی یافته است و به قول نیما یوشیج به‌ حقّ‌الیقینِ دانشِ خود رسیده است.

گفت‌وگوی ما با استاد چندان درازدامن نیست؛ اما سخنانی مفید و راهگشا را از او می‌نیوشیم و یادداشت می‌کنیم. امروز که شما به این متن می‌نگرید، شش سال از زمان این گفت‌وگو می‌گذرد و متأسفانه تاکنون بخت و همت یاریگر انتشار آن نبوده‌اند. دریغ که استاد دیری است که از این اقلیم به فراسو پر کشیده‌اند اما همچنان روشن است که میراث علمی و فرهنگی این دانشی‌مرد، از زبان‌شناسی و ویرایش تا ترجمه و تألیف، دستاوردی مانا و مستدام است.

                                                                                              ***

استاد از چندسالگی متوجه این موضوع شُدید که به نگارش علاقه‌مندید و یا استعداد نوشتن دارید؟

هنوز هم نمی‌دانم استعداد نویسندگی دارم یا خیر! ولی علاقۀ من به زبان فارسی در دورۀ دوم دبیرستان با مطالعۀ نثر نویسندگان معاصر آغاز شد، به‌خصوص نویسندگان دورۀ قاجاریه و قاجار به بعد. من علاقهٔ واقعاً شدیدی به زبان فارسی پیدا کردم و همچنان دارم.

با مطالعات آثار به این نتیجه رسیدم که زبان فارسی امکاناتی دارد که درست از آن استفاده نشده است و به همین دلیل، این انگیزه در من ایجاد شد که بتوانم از این امکانات زبان فارسی بهره ببرم. امکاناتم کم بود و سوادم هم اندک. شروع به خواندن کردم. اصلاً لازم نبود که به یادداشت برداشتن عادت کنم، چون من به‌طور فطری و طبیعی همیشه یادداشت‌هایی برمی‌داشتم، اولاً برای اینکه در ذهنم بماند بعد هم اینکه این یادداشت‌ها را به کار ببرم.

همین یادداشت‌ها مقدمه‌ای شد برای کارهای بعدی‌ام. و همین‌طور نوشتن این یادداشت‌ها بود که موجب شد نگاه من به زبان دقیق‌تر شود. در همان زمان به زبان فرانسه هم علاقه‌مند شده بودم، به‌علاوه در آن زمان در شهرستان امکان اینکه بتوانی یک زبان خارجۀ دیگر بخوانی نبود. به‌خصوص که اواخر جنگ جهانی هم بود و اصلاً مدت‌ها بود که کتابی هم برای مطالعه پیدا نمی‌شد. امکانات و کتاب نداشتیم، معلمان خوبی هم نداشتیم.

بعد از مدتی به دلیل علاقه‌ای که به یادگیری زبان فرانسه داشتم، به این موضوع اندیشیدم که شخصاً خودم باید آن را بخوانم و یاد بگیرم. شروع به خواندن یک‌یک قواعد کردم، البته گرامرها را هم می‌خواندم ولی درواقع، من بسیاری از ریزه‌کاری‌های زبان را با خواندن آثار فراگرفتم. تا برای خودم مطالب را استنباط بکنم. سپس شروع به یادداشت‌برداری کردم. همین کار را هم برای زبان فارسی کردم.

یادم می‌آید که کتابخانه‌ای در اصفهان بود به نام «فرهنگ». نامش کتابخانۀ شهرداری بود؛ ولی به کتابخانۀ فرهنگ شهره بود. مقدار محدودی کتاب داشت. من تقریباً همهٔ کتاب‌هایش را خواندم، تعداد کتاب‌هایش بین هفت تا هشت هزار کتاب بود. من‌جمله کتاب‌های دوران متأخر و همین‌طور کتاب‌های دوران معاصر را خواندم. آن‌هایی را که به زبان فارسی بود، خواندم. تا اینکه یک روز، کتابی به دستم رسید که در حدود چهل، پنجاه صفحه بیشتر نبود، جزوه‌مانند بود، با خط نستعلیق هم چاپ شده بود و شاید چاپ سنگی هم شده بود. به‌هرحال؛ کتابی بود شامل یادداشت‌های نویسنده «محمدعلی داعی‌الاسلام». این کتاب یک فرهنگ بود به نام فرهنگ نظام. یک مقدار هم آشفته نوشته بود.[i]

در همان حال در میان خواندن کتاب بودم که به‌طور ناخودآگاه انگیزه‌ای در من ایجاد شد که خودم هم فرهنگی بنویسم. شروع به نوشتن فرهنگ کردم، از یادداشت‌هایی که داشتم بسیار بهره بردم. لغت را می‌نوشتم و تمامی استعمالات و معانی مختلف را برایش قرار می‌دادم. این‌گونه به فرهنگ‌نویسی علاقه‌مند شدم. بیشتر در این قسمت، می‌خواهم این را بگویم که علاقه‌مندی فوق‌العاده‌ام به زبان فارسی، موجب شد که به ‌تمامی این مباحث گرایش پیدا کنم و همین‌طور به ترجمه هم علاقه‌مند شوم. در میان کار ترجمه، ترجمه‌هایم را با اصلش مقایسه می‌کردم و پی می‌بردم که اشتباهاتی دارم و یا اینکه آن طور که فکر می‌کردم ترجمه نکرده‌ام. در کل، تمام این مسائل باعث شد این احساس در من ایجاد شود که بنده از همهٔ امکانات فارسی استفاده نمی‌کنم.

 

اجازه می‌دهید یک‌راست سراغ ترجمه‌هایتان برویم؟

بله، خواهش می‌کنم.

 

به نظر می‌رسد شما توجه خاصی به موسیقی نثر در ترجمه‌ها دارید؛ برای مثال، قسمت‌هایی از رمان خانوادۀ تیبو سطح موسیقیایی بالایی دارد، آیا این صرفاً در نتیجۀ تأثیر از متن اصلی است؟

خیر، این یک دلیل دیگری دارد، پدری باسواد داشتم، ایشان مجتهد بودند و زبان فارسی و عربی هم خوب می‌دانستند، ولی فرصتی نداشتند که به من برسند. در دوران دبستان، روزی مشغول خواندن شعر بودم که ایشان متوجه شدند که تکلیف کلاسی من گلستان سعدی است. یادم می‌آید اشتباهی در خواندن داشتم. ایشان من را نشاندند و با من شروع به خواندن کردند، هر روز عصر که می‌شد، به من می‌گفتند: از روی گلستان با صدای بلند بخوان، پدرم خیلی به سعدی علاقه داشتند هم به شعر و هم به نثرش. ایشان، آن تابستان آن‌قدر با من به خواندن گلستان مشغول شدند که خود بسیاری از آن را حفظ شدند. یادم می‌آید که پدر با صدای بلند حکایات را می‌خواندند.

این موسیقی نثر سعدی آرام‌آرام در ذهن من شروع به جا افتادن کرد. انشاءنویسی در مدرسه برایم کار مشکلی بود، اصلاً خوشم نمی‌آمد، زیرا کسی انشاءنویسیِ درست یادمان نمی‌داد. بچه‌ها انشاء می‌نوشتند و سر کلاس می‌خواندند. ولی من حوصلۀ نوشتن نداشتم. پدرم با کنجکاوی تمام می‌پرسیدند: برای انشاءتان چه موضوعی داده‌اند؟ من می‌گفتم: فلان چیز، می‌گفتند: بنویس؛ و من پس از کمی تعلّل از ایشان خواهش می‌کردم برایم انشایی بنویسند. ایشان هم می‌نوشتند، اما من را مجبور به خواندن مکرر انشا می‌کردند؛ طوری که کاملاً آن را حفظ می‌شدم. بعدها، همین طنین نثر پدرم که در حقیقت تقلیدی از سبک سعدی بود در ذهنم می‌پیچید و در من بسیار اثر کرد. هنوز هم آن‌قدر متن‌هایم را می‌خوانم تا طنینش را دلپذیر دریابم.

 

شما خود در میان معاصران به نثر چه کسانی علاقه‌مند بوده‌اید؟

یکی از کسانی که من شیفتهٔ نثرش بودم، مرحوم دکتر خانلری بود که در آن دوره نوشته‌های او در مجلۀ سخن به چاپ می‌رسید. آن موقع در شهرستان ما زیاد امکانات دسترسی به کتاب و مجلات نداشتیم، به‌طوری‌که مجلهٔ سخن که آن وقت‌ها درمی‌آمد، به‌ندرت به دستمان می‌رسید، هرچند وقت یک‌بار، وقتی مجلۀ سخن به دستم می‌رسید، حقیقتاً برایم خیلی ذی‌قیمت بود، مثل یک شیء قیمتی، آن را حفظ می‌کردم و بارها و بارها آن را می‌خواندم. به‌خصوص سرمقاله‌هایش را که به قلم استاد خانلری بود. آن زمان هنوز با اینکه خیلی تفاوت سبک‌ها را نمی‌فهمیدم، مجذوب سبک خانلری شدم، نثر دکتر خانلری دارای خصوصیاتی بود، حتی جملهٔ کتاب‌های علمی ایشان نیز نثر بسیار محکم و گویایی داشت. او می‌توانست خوب بیان کند و به نظرم نثر ایشان که در ظاهر برای نوشتن واقعاً ساده به نظر می‌آید، بسیار مشکل است.

بنابراین من، بیش از همه‌چیز، تحت تأثیر نثر خانلری بودم به‌طوری‌که بارها نوشته‌های ایشان را می‌خواندم، گاهی حتی آن‌ها را حفظ می‌شدم، هنوز هم من بیش از همه مدیون سبک و فارسی‌نویسی مرحوم خانلری و راه ایشان هستم.

 

به‌این‌ترتیب نثرتان به مرحوم خانلری شباهت یافته است؟

بله، سبک فارسی‌نویسی‌ام بیشتر به سبک مرحوم خانلری شباهت دارد.

 

امروزه برخی نویسندگان و مترجمان هستند که تلاش می‌کنند از لغات سَخته و سَرهٔ فارسی استفاده کنند و البته گاهی هم به‌افراط، به‌طوری‌که سنگین و دیرهضم به نظر می‌رسد. شما دربارۀ این شیوۀ نگارش چه فکر می‌کنید؟

این را بگویم که اساساً این شیوه را قبول ندارم و درست نمی‌دانم. قصدشان ایجاد سبک است؛ اما اغلب سبکی که ایجاد می‌کنند آن‌قدر مشکل است که برای مردم نامفهوم می‌شود. اساساً این را به شما بگویم، آن‌هایی که این روش را در پیش می‌گیرند، اغلب قصد قدرت‌نمایی دارند. به نظر می‌آید این‌ها کاری به نفس کارشان ندارند، به هنرشان نیز علاقه‌ای ندارند، این‌ها گویی به تظاهر هنری علاقه‌مند هستند.

 

از نظر شما کدام‌یک از ترجمه‌ها یا تألیفاتتان نسبت به دیگر آثارتان برتری دارد؟

اول اینکه نمی‌توانم ارزش خود کتاب را از نثرش جدا کنم. اگر بخواهم فقط صرف ترجمه را در نظر داشته باشم، مسائل مختلفی پیش می‌آید. در ترجمه همیشه ملزم به حفظ سبک نویسنده بودم. برای حفظ سبک نویسنده در مواقعی با مشکلی روبه‌رو نبودم، مثلاً خانوادۀ تیبو را خیلی راحت ترجمه کردم. ترجمۀ جلد اول این کتاب را که منظورم کتاب اول (دفترچۀ خاکستری) است، در حدود هفده هجده سال قبل از اقدام اصلی به ترجمه، انجام دادم.

هفده هجده سال بعد شروع به ترجمۀ تمام کتاب کردم، هفتاد هشتاد صفحۀ ابتدایی را هم از نو ترجمه کردم. تقریباً نمی‌دانم که چطور دفعۀ دوم جدّی به ترجمۀ کتاب پرداختم. کتاب مفصلی بود و در دو سال ترجمه شد. تمام همّتم و وقتم مصروف ترجمۀ این کتاب شد. به نظرم سبک روژه مارتن دوگار به من خیلی نزدیک بود. به‌اصطلاح منعکس کردن سبکش به فارسی خیلی مشکل نبود. می‌توان به‌راحتی سبک روژه مارتن دوگار را به فارسی ترجمه کرد؛ بنابراین کتاب را راحت ترجمه کردم؛ اما در مقابل، دو سال بعد در حدود سال‌های 1360-1361 ضد خاطرات آندره مالرو را ترجمه کردم.

 

چرا با اینکه خانوادۀ تیبو نسبت به ضد خاطرات حجم بیشتری دارد، ترجمۀ هر دو کتاب، دو سال به طول انجامیده است؟

البته، شاید ترجمۀ ضد خاطرات کمی بیشتر از دو سال هم طول کشید. ضد خاطرات برعکس خانوادۀ تیبو واقعاً به فارسی جا نمی‌افتاد؛ و ترجمۀ این کتاب در حقیقت یک کار گروهی بود. ابتدا کتاب را مرحوم سیّدحسینی ترجمه کردند و از ادامۀ ترجمۀ آن سرباز زدند. رئیس صداوسیما ادامۀ چاپ این کتاب را بی‌بهانه درخواست کرده بودند. آقای سیّدحسینی به سراغ من آمدند و از بنده خواستند که در این ترجمه به ایشان کمک کنم. بالاخره پس از اصرارهای مداوم بنده را مجبور به قبول این سفارش کردند. با هم ترجمه را شروع کردیم.

در قراری با دوستان، برای تمرین ترجمۀ این کتاب، خود را در یکی از اتاق‌های صداوسیما حبس کردم. پس‌ازآن هر دو شروع به ترجمه کردیم. من چند جور ترجمه می‌کردم. کارهای همدیگر را می‌خواندیم و درباره‌اش بحث می‌کردیم. سپس این ترجمه را برای دوستان می‌خواندم و آن‌ها اظهارنظر می‌کردند. یکی از ایشان که خیلی هم علاقه‌مند بودند، مرحوم گلشیری بود، اظهارنظرهایی می‌کردند که خیلی به این‌جانب کمک کرد.

درواقع درست است که بیشترین زحمتش را من کشیدم ولی کاری است که دسته‌جمعی انجام گرفت، از این لحاظ هم یک ارزش دیگری برای آن قائل هستم؛ سبک مالرو واقعاً طور دیگری بود. ترجمه‌های دیگرم آن‌قدر مشکل نبوده است و اساساً به دنبال ترجمۀ کتاب‌های مفصّلی که ترجمۀ مشکل دارند نمی‌رفتم؛ اما سعی کردم داستان‌های کوتاه را حتی اگر خیلی مشکل باشد، ترجمه کنم و از عهدۀ آن برآیم. البته به یاد دارم یکی دیگر از ترجمه‌هایی که وقت‌گیر بود، داستان «مرتد» بود، اثر آلبر کامو که در کتاب بیست‌ویک داستان از نویسندگان معاصر فرانسه [تهران: نیلوفر، 1384] به چاپ رسیده است.

 

پاراگراف ابتدایی داستان «مرتد» کاملاً پرتب‌وتاب و پرتنش است، آیا این ترجمه کاملاً از سبک آلبر کامو تبعیت کرده است؟

بله، دقیقاً همین‌طور است.

 

در ترجمۀ خانوادۀ تیبو گویی نثر فارسی آن، گاهی آرام و کم‌حرکت و گاه پویا و تیزپاست، آیا این روند ترجمۀ شما با تکیه بر متن اصلی بوده است؟

بله، در سبک مارتن دوگار، در اثر واقعه‌ای که شرح می‌دهد و ماجرایی که رُخ می‌دهد خواه ملتهب، خواه آرام، نثر به‌شدّت تغییر کرده و تحت تأثیر قرار می‌گیرد. وقتی ماجرا ملتهب می‌شود، نثر هم ملتهب می‌شود.

 

سبک نویسندگی کدام‌یک از این نویسندگانی که آثارشان را ترجمه کرده‌اید، به‌جز روژه مارتن دوگار، به سبک ترجمۀ شما نزدیک‌تر و درنتیجه انتقال آن راحت‌تر بوده است؟

نمی‌دانم سبک خاصی داشته باشم یا خیر و اینکه آیا سبک من با آن متن مطابقت داشته باشد یا خیر. ولی ظاهراً آن‌ها را که راحت‌تر ترجمه کرده‌ام، به سبک خودم نزدیک‌تر است. مثلاً همان داستان «معامله» از ژول تلیه[ii] را که در کتاب بیست‌ویک داستان از نویسندگان معاصر فرانسه به چاپ رسیده است، به‌راحتی ترجمه کردم. من به کارهای ژیل پرو هم خیلی علاقه‌مند هستم. کارهایی از او ترجمه کردم که وزارت ارشاد اجازۀ چاپ آن را هنوز نداده است. خیلی وقت است که ترجمۀ آن‌ها را به پایان رسانده‌ام. من تمامی آثار ژیل پرو را خوانده‌ام. فرصتی اگر می‌بود، رمان‌های او را نیز ترجمه می‌کردم. آثار او را نیز به‌راحتی ترجمه کرده‌ام.

علاوه‌براین، از سبک نویسندگانی که نثر آن‌ها را به‌راحتی ترجمه می‌کنم، در میان تمامی آثار دیگر بیشتر خوشم می‌آید.

 

نظرتان راجع به ترجمۀ آثار سارتر چیست؟ با مطالعۀ آثاری که شما از او ترجمه کرده‌اید، می‌شود دریافت که ترجمۀ نثر سارتر برایتان ساده بوده است، آیا این‌چنین است؟

سال‌ها پیش با نام ژان پل سارتر و بعد با نوشته‌های ایشان آشنا شدم. ترجمۀ سبک ایشان در ابتدا برایم مشکل بود. ایشان یک سبک ثابتی دارند چون روی سبک خودشان کار کرده‌اند. سبکشان خیلی تغییر نمی‌کند، چون بیشتر هدفشان بیان مقصود است. زمانی که مشغول خواندن آثار ایشان شدم، حس کردم که روی متن ایشان مسلّط شدم، البته مانند نثر روژه مارتن دوگار، آن‌چنان برایم ساده نبود. ولی پس از کمی کندوکاو و مطالعه و ترجمه، بر نثر ایشان مسلط شدم و … پس از مدتی ترجمۀ آثار ایشان برایم ساده شد و هر متنی را از ایشان به‌راحتی ترجمه می‌کردم. مثلاً در کتاب ادبیات چیست؟ ژان پل سارتر انتقال سبک ایشان و ترجمه‌اش برایم آسان بود، تنها مشکلم انتقال محتوا و روشن کردن بیان او برای خواننده بود.

 

در بعضی از ترجمه‌ها خواننده مترجم را حس می‌کند، درست مثل این که کسی به شکل یک واسطه ایستاده و چیزهایی را منتقل می‌کند؛ ولی گاهی مترجم نامرئی است، خیلی هنرمندانه است، درواقع او مثل یک هادی نامرئی است که تمام آن مطلب را با سبک و شیوه خودش عیناً منتقل می‌کند و در پایان خواننده ناگهان متوجه می‌شود که به طرز جالبی تاکنون متوجه حضور مترجم نبوده است درحالی‌که مطلب به‌طور مستوفی منتقل شده است.

در مورد شما نیز این‌چنین است، شما گویی مترجمی نامرئی هستید. نظر خودتان نسبت به این موضوع چیست؟

اولاً من خیلی خوشحالم و خیلی خوشحال شدم از اینکه شما این مطلب را گفتید. کسی تابه‌حال این مطلب را به من نگفته بود و من همیشه خیلی دلم می‌خواست ترجمه‌هایم این‌طور باشد، یعنی طوری باشد که خواننده آن نوشته را آن‌قدر راحت بخواند که متوجه بیان نشود.

 

به نظر می‌رسد دغدغه شما بیشتر مربوط به ترجمۀ آثاری بوده است که از منظر تاریخی دربردارندۀ وقایع جنگ جهانی دوم است، آیا به این دلیل است که بیشتر نویسندگان معاصر به این موضوع پرداخته‌اند و شما ناچار به آن پرداخته‌اید؟

دوران نوجوانی و جوانی من تحت تأثیر جنگ جهانی دوم بوده است و این موضوع بسیار در ایران تأثیر گذاشته بود. در آن زمان ما دوران خاص دیگری را گذراندیم که در طول عمر ما در نوع خود بی‌نظیر بود، تأثیرات جنگ جهانی دوم از هفده‌سالگی تا سی‌سالگی بر من ادامه داشت. در همین دوران بود که وقایع کودتای 28 مرداد و برکناری مصدق و تمامی آن رویدادها نیز اتفاق افتاد.

مسائل مربوط به جنگ جهانی دوم آن زمان بسیار در ایران تأثیر کرده بود، آنچه که من از دوران کودکی‌ام می‌دانم این است که ایران قبل از جنگ جهانی دوم کمتر توجهی به جهان داشت. بعد از آن تأثیرات رویدادهای جهانی بر ما بیشتر شد و هم ما بیشتر نسبت وقایع آن روزهای جهان مطلع می‌شدیم. جنگ جهانی دوم واقعه‌ای بود که ما مدام آن را دنبال می‌کردیم، چنانکه می‌دانید رادیو آن زمان، در شهرستان، تازه جایگاهی به دست آورده بود. ما لحظه‌به‌لحظه تمامی اتفاقات را دنبال می‌کردیم. خیلی جوان بودم و علاقه‌مند به دانستن مسائل جهان؛ هرچند نمی‌توانستم آن را درک بکنم که چه هست ولی درهرحال حتماً آن وقایع تأثیراتی بر من گذاشته است.

 

آیا وضعیت ترجمه و نثر ترجمه‌ای را در حال حاضر روبه‌پیشرفت می‌بینید یا پس‌رفت؟

البته بارقه‌هایی می‌بینیم. برای این مجلۀ ادبیات تطبیقی مقاله‌های متعددی به دستمان می‌رسد. نویسندگان معدودی را می‌شناسیم و عدۀ کثیری را هم نمی‌شناسیم، گاهی اوقات ترجمه‌ها یا مقالات خوبی به دستمان می‌رسد و من کنجکاو می‌شوم که نویسندگانشان که هستند؟ اتفاقاً بعضی از آن‌ها نیز جوان هستند. پیگیر آن‌ها می‌شویم و با آن‌ها ملاقات می‌کنیم و حتی برای همکاری از آن‌ها دعوت می‌کنیم. مثلاً یکی از نویسندگان خوب به نام بهنام بابازاده است که مشخص شد بسیار علاقه‌مند به زبان فارسی و امکانات آن بوده و به‌غیراز پیش بردن درس و مدرسه، بسیار مطالعه می‌کرده است و به علاقه‌های شخصی خود در زمینۀ نویسندگی نیز می‌پرداخته و فقط به کتب درسی اکتفا نمی‌کرده است. یک روشنفکر نمی‌تواند به مطالعات محدود خود در طول تحصیل اکتفا کند، بلکه باید کنجکاو باشد.

گاهی نویسندگانی هم هستند که اگر حرفی هم برای گفتن دارند، متأسفانه نمی‌توانند منظور خود را روشن‌بیان کنند و همین موضوع مرا رنج می‌دهد. مقاله‌هایی برای ما ارسال می‌شود که واقعاً حرفی هم برای گفتن دارند ولی بیان خوبی ندارند، این چه بیانی است که خودشان می‌فهمند که چه می‌گویند ولی مخاطب نه، این چه مخلوطی از انتخاب کلمات و نحوهٔ بیان است؟! تنها ترجمهٔ تحت لفظ است و کلام کاملاً نامفهوم است. اگر این نثرها مفهوم بودند، این‌قدر رنجم نمی‌دادند، ولی من گاهی اصلاً نمی‌فهمم که مترجم چه می‌خواهد بگوید؟!

 

 

 

* این گفتگو درحقیقت به انگیزۀ تدوین رساله‌ای در دورۀ کارشناسی ارشد رشتۀ زبان و ادبیات فارسی توسط خانم زهرا بخشی، به راهنمایی آقای محمدنوید بازرگان دربارۀ آثار و آرای سه نثرنویس برجستۀ معاصر (استاد ابوالحسن نجفی، استاد احمد سمیعی گیلانی و استاد اسماعیل سعادت) صورت گرفته است.

[i]. م‍ح‍م‍دع‍ل‍ی ‌داع‍ی‌الاس‍لام‌ (‏۱۲۵۶ – ‏۱۳۳۰)، ف‍ره‍ن‍گ‌ ن‍ظام، ح‍ی‍درآب‍اد دک‍ن‌: دولت علیهٔ دکن‏، [1351-1358]؛ حيدرآباد: [بی‌نا]، 1346ق، 5ج. در کتابخانۀ مرکزی و مرکز اطلاع‌رسانی شهرداری اصفهان نیز نسخه‌ای با این مشخصات موجود است: افست از روی چاپ سنگی حیدرآباد دکن 1344ق، [1366]- جهان کتاب.

[ii]. Jules Tellier

خريد رايگان از طاقچه

خريد رايگان از طاقچه

| ويژۀ اعضای انجمن صنفی ويراستاران |

 

? با حمايت طاقچه خريد رايگان از اين برنامه برای اعضای انجمن صنفی ويراستاران (در سطح كشور) فراهم شد.

? اعضای اين انجمن می‌توانند، بدون محدوديت در ميزان خريد، تا پايان مهرماه از اين امتياز برخوردار شوند.

♦️با ارسال نام و نام خانوادگی خود و كلمۀ طاقچه به واتسپ شمارۀ 09925991761 می‌توانيد كُد شخصی ويژۀ خود را دريافت كنید.

▫️دبيرخانه و كميسيون امور صنفی و حقوقی انجمن صنفی ويراستاران◻️

آشنايي با طاقچه ?
ww.taaghche.com

افسونِ معنایِ اول

افسونِ معنایِ اول

| سیروس پرهام | منتشر شده در: نشردانش، سال چهاردهم، شماره‌های اول و دوم، آذر-اسفند 1372 | 

فن و هنر ترجمه هزار خم و چم دارد و هزاران مشکل و بلا و آفت. مترجم به قدر دانش و تجربۀ خود، این مشکل‌ها و آفت‌ها و بلاها را از سر می‌گذراند (یا از کنار آن‌ها می‌گذرد) و به‌گونه‌ای و تمهیدی از این «مهلکۀ» هزارچم «جان به در می‌برد»، خواه تندرست و سرفراز، خواه پژمرده و شرمسار، خواه نیمه‌جان و روسیاه! در این مهلکه بلاهایی هست که کم یا بیش جنبۀ عام دارد و بسا که دامنگیر همۀ مترجمان شود، از بزرگان قوی‌پنجه تا نورسیدگانی که هر واژه آنان را بسانِ مگسی آزرده و رنجه می‌دارد. در این مصاف بلاخیز، آنان که دانش و آزمودگی بیشتر دارند، البته، کمتر دستخوشِ لغزش می‌شوند. ولی، نکته اینجا است که این «بلای عام» را خاصیتی است که کمتر مترجمی در برابر آن به «مصونیت تام» دست یافته است. درجات و مراتب مصونیت هست، لیکن مصونیت و ایمنیِ تمام نیست.

نگارنده از نخستین روزی که دست به کار آزمون سنجش انتقادی ترجمه‌های فارسی (از انگلیسی) شد، یعنی در آغاز سال 1336[i]، روز به‌روز براین عقیده استوارتر گشته که بلای اول همان معنای اول است. توجیه این عقیده بدین شرح است:

در هر زبانی هر واژه‌ای دارای چندین معنا و تعریف و مفهوم است که چه بسا در تضاد کامل با یکدیگرند. مثال ساده، معنای سه‌گانۀ «شیر» در زبان فارسی است. بی آن که توجیه علمی داشته باشد، اغلب چنین می‌نماید که تقدم تعریف هر واژه در فرهنگ‌ها ملازم با نوعی اولویت و تقدم معنایی و کاربردی است. در اولین تعریف و معنای هر واژه افسونی نهفته است که جوینده را (خواه جست‌وجو در فرهنگ چاپی باشد خواه در فرهنگ ذهنی و بصری) سحر می‌کند. به گفتۀ دیگر، معنای اول نیرو و جاذبه و جادویی دارد که معانی و مفاهیم دیگر را کم‌جاذبه و کمرنگ می سازد. اولین تعریف را هیبت و صلابتی است طلسم‌گونه که معانی دیگر را به عقب می‌راند و در همان حال جوینده را، افسون‌شده و بی‌اختیار، به سوی خود می‌کشاند.

این که اعتبار و ارجحیت معنای اول جاذبه‌ای افسونی و کم‌و‌بیش مقاومت‌ناپذیر دارد شاید بیش از هر چیز بدین جهت باشد که اولین معنا در ذهن ما، و در مقایسه با تعاریف بعدی، حیطۀ معنایی گسترده‌تر و آشکارتری را دربر می‌گیرد. اختصاص یافتن اولین تعریف به یک واژۀ چندمعنایی نشانه‌ای تلقی می‌شود از امتیاز و برتری و تقدم بی چون‌وچرا بر تعاریف دیگر. «مکانیسم» و سازوکار ذهنی و روانی هرچه باشد، معنای اول همیشه کامل‌تر و دقیق‌تر و لاجرم درست‌تر و گویاتر می‌نماید.

این نیز هست که چسبیدن مترجم به مفهوم و تعریف اول و بی‌اعتنایی به معانی دیگر ممکن است، به اعتباری، از عارضه‌های سهل‌انگاری و تنبلی مترجم باشد و یا نتیجۀ کبر و غرور و خاطرجمعی کاذب او نسبت به حافظه و معلوماتش. به هر حال، آسان‌گیری و کاهلی و دل‌آسودگی نیز خالی از جاذبه‌ای نیست و افسون کبر و غرور هم آشکارتر از آن است که حاجت به شرح و بسط داشته باشد. این نیز از نتایج سحر و افسون معنای اول است که مترجم اغلب ملتفت نمی‌شود که برگزیدن اولین مفهومی که به ذهن نزدیک‌تر است چه بسا در حکم دور شدن از متن باشد. آیا این اثر سحر و افسون کلام نیست که مترجمی که پیش از این بسی عبارت‌های دشوار را به شیوایی و پاکیزگی به فارسی برگردانده است متوجه نمی‌شود که ترجمه‌اش (در آن جایگاه خاص) مغایر و متضاد با مفهوم موردنظر نویسنده، و گاه حتی خلاف مبتدا و خبر سخن او است؟

بیش از پرداختن به چگونگی کارکرد افسون معنای اول، توضیح این نکته ضرور است که موضوع این نوشته و به اصطلاح «لبۀ تیز» تیغ آن، معطوف به برگرداندن و برابر نهادن واژه‌ها و تعابیر و اصطلاحات دشوار و پیچیدۀ علمی و ادبی و فلسفی نیست. نیز تأکید باید کرد که دشواری‌های ترجمۀ متن‌های به اصطلاح «ثقیل» و ادیبانه، و به‌تبع آن، میزان امانت‌داری و وفادار ماندن مترجم به سبک خاص نگارش نویسنده هم، خارج از حوصله و مقصود این گفتار است. ناگفته پیداست که بدفهمی‌هایی چون برگرداندن «مُهر هفتم» به «سگ‌ماهی هفتم» نیز منظور نیست. کارکشته‌ترین مترجمان هم اگر این فیلم اینگمار برگمن را ندیده و چیزی دربارۀ آن نخوانده یا نشنیده باشد ممکن است مرتکب همین اشتباه شود (هرچه باشد «سگ‌ماهی» شمردنی‌تر از «مُهر» است، ولو اینکه این جانور دریایی تعریف دوم لفظ seal باشد). حتی ترجمه‌هایی چون «هفت گناه کشنده» به جای «هفت گناه کبیر» (Seven Deadly Sins) در نظر نیست. این که گناهی چون رشک و حسد چگونه می‌تواند گناهکار را محکوم به فنا یا یک‌باره سربه‌نیست کند، پرسشی است که جایگاه دیگر دارد. درست است که همین عبارت سه کلمه‌ای اشکال زیاد دارد و نشان می‌دهد که مترجم نه بر زبان انگلیسی مسلط است نه بر زبان فارسی، ولی اشکال‌هایی از این سنخ مشکل فعلی ما نیست.

آنچه در نظر است ساده‌ترین و متداول‌ترین و پیش‌پا افتاده‌ترین واژه‌هاست: مانند «out» و«back» در زبان انگلیسی. همچنین باید گفت که چون کمتر مترجمی از این لغزش همگانی بری بوده است، مثال‌هایی که آورده می‌شود ربطی به نامداری یا گمنامی و توانایی یا ناتوانی مترجمان ندارد. در این راه پرپیچ‌و‌خم هم گروهی از اکابر عالم ترجمه بر خاک افتاده‌اند و هم خیل عظیم مترجمانِ «از گرد راه رسیده.» این تیری است که بر نامی و گمنام یکسان نشیند. بر این قرار، لزومی ندارد که نام مترجم و مأخذ هر مثال ذکر شود. در کار کالبدشکافی کاری به نام و نشان کالبد ندارند!

چنان‌که گذشت، از نخستین برخورد نگارنده با بلای معنای اول تا امروز (پس از تقریباً چهل سال) هنوز نه‌تنها از شدت گیرایی این آفت افسونی ذرّه‌ای کاسته نشده، بلکه حتی بر آن افزوده هم شده است. به همین سبب است که نخستین مثال‌ها را از همان آزمون نخستین می‌آوریم و در پایان خواهیم دید که میان روز اول و آخر هیچ تفاوتی نیست. این بدان معنا است که بسیاری از مترجمان چهل سال پیش ممکن است امروز هم همچنان گرفتار همان «بلای نخستین» باشند.

  • «دور از» یا «از درونِ». والت ویتمن شعری دارد با این مطلع و به همین نام:

»Out of the cradle endlessly rocking«

چون تعریف اولِ واژۀ out خارج و بیرون و دور… است، مترجم چنین آغاز می‌کند: «دور از گهواره که…»، حال آنکه out of درست مفهوم مخالف خارج و بیرون و دور… را می‌رساند و به معنای «از» و «از درون» است. از همین دست است ترجمۀ (مترجمی دیگر) از عبارت: «He was out for fame» که به جای «جویای نام بود» چنین از آب درآمده است: در طلب شهرت به خارج رفت.» به همین حالت است ترجمۀ «born out by…» به‌صورت «گرفته‌شده از…» یا «زاده‌شده از…» (و این از مترجمی دیگر و نام‌دارتر)، حال آنکه «bear out» به معنای موافقت و تصدیق و تأیید است.

به همین قیاس، چون در همۀ فرهنگ‌ها «پشت» و «عقب» معنای اول «back» است، این مصراع شاعر دیگر امریکایی، لانگ فلو:«…my youth comes back to me» چنین ترجمه شده است: «جوانی خود را می‌بینم که همه جا پشت سرم در حرکت است» (به جای «جوانی من به نزدم باز می‌گردد».)

بدین ترتیب، نباید از تعجب شاخ درآوریم وقتی که می‌بینیم همین مترجم مصراع «They are blowing horns» را چنین ترجمه کرده است: «کلاه‌های شاخ‌دار بر سر می‌گذارند.» آخر «شاخ» اولین تعریف «horn» است و شیپور و بوق و… معنای دوم یا سوم.

  • «ملاقات» اندیشه‌ها و ستارگان. نخستین تعریف فرهنگ‌ها از واژۀ «|to| meet» ملاقات کردن است. ولی آیا آن‌گاه که سخن از تلاقی و برخورد اندیشه‌ها در میان است («the ideas meet…») می‌توان گفت که «اندیشه‌ها با هم ملاقات می‌کنند»؟ (خدایش بیامرزاد استادی که ضمن تدریس دانشگاهی روزی گفت «ستاره‌ها در آسمان با هم ملاقات می‌کنند» و یاد آن دانشجو به خیر که بی‌درنگ گفت «لابد کلاه از سر برمی‌دارند و احوال‌پرسی هم می‌کنند!»)

همچنین است برابر نهادنِ «[to] lead» و «رهبری» وقتی که، مثلاً، ماجرایی به ماجرایی دیگر منجر می‌شود («این ماجرا… به ماجرای اخیر رهبری می‌کند»… «سنگی که از بام می‌افتد ممکن است به شکستن سر یا حتی مرگ رهبری شود.»)

از همین سنخ است گذاشتن «بخت» به جای «chance» آنجا که «بخت باعث شد که کوه ریزش کند» (به جای «اتفاق» یا «تصادف»). اتفاقاً و تصادفاً، در این مورد خاص معانی «تصادف و اتفاق» یا «اتفاقی و تصادفی» در اکثر فرهنگ‌ها (از آن جمله است فرهنگ انگلیسی-فارسی حییم) اولین تعریف است از واژۀ chance.

«ثروتمندی باورنکردنی راه‌حل‌ها» (در ترجمۀ این عبارت: «incredible wealth of solutions») نیز از همین قماش است. هم‌چنین است ترجمۀ عبارتِ زیر:

«They changed it beyond recognition» به صورتِ «آن را، در آن سوی اعتراف به حقی برای آن، تغییر دادند»، که به ظاهر خیلی هم ادیبانه است ولی مراد چیزی جز «از بیخ و بن تغییر دادن» نیست.

  • معنی واژۀ «some». واژۀ «some» به نخستین و متداول‌ترین تعریف به معنای «قدری- اندکی- برخی…» است، ولی عبارت «with some justice» را نمی‌توان معادل با «با داوری اندک» (از یک مترجم بسیار مشهور) قرار داد، چرا که منظور نویسنده «تا حدودی عادلانه» بوده است و لاغیر. (بگذریم از آن که در این عبارت برگرداندن «justice» به «داوری» نیز درست نیست. منتها، چون قرار ما منحصر به واژه‌های ساده و پیش‌پاافتاده است چشم‌پوشی می‌کنیم).
  • «دیر» یا «زود». چون تعریف واژۀ «late» با «دیر» شروع می‌شود و «متأخر» تعریف بعدی است، اندک نیست مواردی که مترجمان بدون توجه به سیاق کلام، این واژه را به صورت «دیر» و «دیرینه» و «قدیم» به کار می‌گیرند. به مثل، نویسنده‌ای استدلال کرده است که قطعه شعری که از سدۀ هشتم پیش از میلاد مسیح به شمار رفته، به حکم کاوش‌های باستان‌شناختی مدت‌ها بعد و چه بسا در سدۀ پنجم پیش از مسیح سروده شده است.

(»…spectacularly late, perhaps as late as the fifth century B.C.«)

ولی ما در ترجمه می‌خوانیم که «…بسیار بسیار قدیم است و شاید به قرن پنجم پیش از میلاد برسد…» گفتن ندارد که «قرن پنجم پیش از میلاد» نه تنها «بسیار بسیار» قدیم‌تر از قرن هشتم پیش از مسیح نیست، بلکه سه قرن بعد از آن است!

لیکن، وقتی که می‌بینیم همین مترجم دربارۀ ادبیات امریکا هم بر همین نهج رفته است، یقین می‌آوریم که افسون معنای اول در کار بوده است:

«in comparison with later American literature…» («…در مقایسه با ادبیات دیرتر امریکا… [به جای متأخر یا جدیدتر].

  • «جمع کردن توپ». بلای معنای اول در برخی موارد چندان فراگیر بوده که تقریباً بر همگان کارگر افتاده و، لاجرم، در زبان ما متداول و مصطلح شده است. مثال بارز، رایج شدن اصطلاح «جمع کردن توپ [فوتبال] است به جای «[to] collect the ball»، صرفاً به این علت که گردآوردن و جمع کردن ابتدا معادل collect قرار گرفته و تعریف سوم برداشتن و همراه بردن (کسی یا چیزی از جایی) بوده است.
  • پایان سخن. هر چند که در آغاز مترجمان نامدار و تازه‌کار با هم موضوع این گفتار قرار گرفتند، در پایان باید گفت که تقریباً همۀ مثال‌ها از آثار نامداران است. علت، شاید این باشد که خطاها و لغزش‌های تازه‌کاران چندان زیاد است که این نکته‌های کوچک در کار آنان به چشم نمی‌آید. شاید هم، برعکس، توانایی مترجمان نامی در برگرداندن متون دشوار و مردافکن سبب شده است که این ناتوانی‌های خرد و ناچیز درشت‌نما و چشمگیر شود. اگر حالت دوم درست باشد، فرض و گمان وجود قدرت افسونگری معنای اول واژه‌ها به یقین نزدیک‌تر می‌آید.

آسان می‌توان پذیرفت که مترجمان «از گرد راه رسیده» و «یکی دو کتابی» دستخوش چنین لغزش‌هایی شوند. اما، چگونه می‌شود متحمل این معما شد که کسی که به‌مثل، ده دوازده کتاب ادبی و فلسفی و علمی طراز اول را به فارسی برگردانده پس از این‌همه سال و این‌همه کار هنوز درنیافته است که معنای دوم و سوم و چهارمی… نیز هست و ای بسا که تنها همان معنای آخرین، که ممکن است در مرتبۀ دهم و دوازدهم و… باشد، کارساز تواند بود.

[i] «بهترین اشعار امریکایی، ترجمه و نگارش شجاع‌الدین شفا»، مجلۀ سخن، شمارۀ دوم، سال هشتم، اردیبهشت 1336.

 

* رسم‌الخط این مقاله با رسم‌الخط فرهنگستان زبان و ادب فارسی منطبق شده است.

پیشنهاد تعیین زادروز احمد سمیعی گیلانی به‌عنوان روز ملی ویراستار

نایب‌رئیس انجمن صنفی ویراستاران در گفت‌وگو با ایبنا خبر داد:

پیشنهاد تعیین زادروز احمد سمیعی گیلانی به‌عنوان روز ملی ویراستار

 

هومن عباسپور، نایب‌رئیس انجمن صنفی ویراستاران در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران‌ (ایبنا)، از بررسی پیشنهاد تعیین «روز ملی ویراستار» در شورای فرهنگ عمومی کشور خبر داد و گفت: انجمن صنفی ویراستاران در بهمن ۱۳۹۹، به‌مناسبت صدسالگی استاد احمد سمیعی‌ گیلانی، ویژه‌نامه «فرخنده‌زادروز استاد سمیعی گیلانی، کاروان‌سالار ویرایش» را در فضای مجازی منتشر کرد. نسخه‌ کاغذی این ویژه‌نامه نیز یازدهم بهمن‌ماه، در جشن تولد ایشان، در فرهنگستان زبان و ادب فارسی، به ایشان تقدیم شد.

وی افزود: در این جشن‌نامه، مطالبی در بیان خدمات و شخصیت سمیعی و خاطراتی از همکاری با او به قلم شماری از استادان و پژوهشگران منتشر شد؛‌ ازجمله عبدالحسین آذرنگ، سیدعلی آل‌داود، گلی امامی، بهاءالدین خرمشاهی، سعید رضوانی، سعید رفیعی خضری، پیمانه صالحی، امید طبیب‌زاده، ناصر فکوهی، فتح‌الله مجتبایی، مهناز مقدسی، اصغر مهرپرور، حسن میرعابدینی، مهشید نونهالی.

عباسپور ادامه داد: در یادداشت‌های خانم گلی امامی و اینجانب، به‌ترتیب رئیس و نایب‌رئیس‌ هیات‌مدیره، تعیین یازدهم بهمن‌ماه زادروز استاد احمد سمیعی به‌عنوان «روز ملی ویراستار» پیشنهاد شد و در اختیار فرهنگستان زبان و ادب فارسی قرار گرفت.

وی با بیان اینکه درباره تعیین روز ویراستار با فرهنگستان و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مکاتباتی انجام شده، عنوان کرد: خوشبختانه، با حمایت فرهنگستان، موضوع پیشنهاد روز ملی ویراستار، در شورای انقلاب فرهنگی مطرح شد و با ارسال نامه‌ای از این شورا مطلع شدیم، درخواست انجمن در دستور کار شورای فرهنگ عمومی کشور قرار گرفته است.

عباسپور گفت: امیدواریم با حسن نظری که این شورا به امور فرهنگی دارد، نتیجه نهایی، تصویبِ این پیشنهاد و درج این روز در تقویم کشور باشد.

پیش‌بینی نرخ‌‌نامه برای ویراستاران
نایب‌رئیس انجمن صنفی ویراستاران در ادامه با اشاره به تهیه نرخ‌نامه‌ (تعرفه) ویرایش خبر داد و عنوان کرد: سال‌هاست که دستمزد ویراستار بر مبنای توافق با ناشر یا پدید‌آورنده پرداخت می‌شود و انواع تعرفه‌هایی که برخی نهادها و ناشران تعیین کرده‌اند گاهی فقط در مذاکرات اولیه مطرح می‌شود و در نهایت، مبلغ تعیین‌ شده چیزی است که دو طرف بر سر آن توافق می‌کنند.

عباسپور درباره دلایل تغییرات قابل‌توجه در قیمت ویرایش  ادامه داد: علت این موضوع وجود متغیرهایی است که قیمت‌‌ها را دچار تغییرات فاحشی می‌کند. متغیرهایی مانند محتوا، زبان، مخاطب، کاربرد، رسانه از یک‌سو و جایگاه ناشر و پدیدآورنده شامل مؤلف یا مترجم و توانمندی ویراستار از سوی دیگر.

وی با بیان اینکه این متغیرها تعیین دستمزد دقیق و یکسان برای کار ویرایش را ناممکن می‌کند، بیان کرد: بسیار پیش آمده که ویراستاران حتی پس از بالاترین دستمزدِ دریافتی‌شان اظهار می‌کنند که زحمتی که کشیده‌اند بیش از مبلغی بوده که دریافت کرده‌اند.

به‌گفته عباسپور، این امر نشان می‌دهد میزان ویرایش کتاب‌ها، حتی با بررسی‌های دقیق اولیه، چندان پیش‌بینی‌پذیر نیست و در طول کار مشکلاتی دیده می‌شود که اول کار، انتظارش نمی‌رفته است همچنین علاوه بر آن در محاسبه دستمزد ویراستار، تورم به‌ندرت در نظر گرفته می‌شود.

وی با بیان اینکه لزوم تعیین نرخ‌نامه برای انواع ویرایش از همان ماه‌های آغاز کار انجمن صنفی ویراستاران مطرح شد، گفت: گام اول برای این کار رتبه‌بندی ویراستاران بود که در سال گذشته به انجام رسید و در این رتبه‌بندی تلاش کردیم توانمندی ویراستاران را در چند سطح دسته‌بندی و سپس بر همان اساس بتوانیم نرخ‌نامه‌ای تهیه کنیم.

عباسپور تاکید کرد: البته پیوستگی این دو موضوع و احیاناً موضوع رتبه شغلی موجب شده که فعلاً از انتشار دستاوردهایمان پرهیز کنیم تا بتوانیم در تبادل‌نظرها درباره نرخ‌نامه ارتباط این موضوعات را کاملاً در نظر داشته باشیم.

وی با بیان اینکه مدتی است در انجمن کارگروهی برای تعیین قیمت ویرایش تشکیل شده است،‌ گفت: اولین وظیفه این کارگروه تعیینِ دقیق انواع ویرایش و مسئولیت‌های ویراستار در نشر امروز ایران است، یعنی ویرایش صوری، زبانی، مقابله‌ای، استنادی و ساختاری ـ محتوایی.

عباسپور با طرح این موضوع که تلاش می‌کنیم، با تفکیک مسئولیت هر یک از این گروه ویراستاران، بتوانیم نوع کارها و دستمزد مناسب ویراستار را با هم مطابقت بدهیم، یادآور شد: جلسات این کارگروه یکشنبه‌ها در فضای مجازی برگزار می‌شود و مستندات آن، بعد از گذراندن مراحل کارشناسی و اداری، در فضاهای مجازی انجمن و خبرنامه انجمن منتشر خواهد شد.

وی همچنین درباره اعضای این کارگروه گفت: این اعضا ترکیبی است از اعضای هیات‌مدیره و اعضای پیوسته انجمن‌،‌ شامل لیلا‌ اثناعشری، زهرا فرهادی‌مهر، مهناز مقدسی، حمید حیدری‌ثانی، جواد رسولی، پیام شمس‌الدینی و سیاوش صفری.

عباسپور با بیان اینکه در این کارگروه حضور دارم، عنوان کرد: طبیعتاً برای رسیدن به نرخ مناسب و مقبول باید مراحلی را طی کنیم و مسائل و تبعات حقوقی احتمالی نرخ‌نامه را هم در نظر بگیریم، سپس با چند ناشر و سازمان دولتی و خصوصی مشورت می‌کنیم و در نهایت، آن را منتشر خواهیم کرد. امیدواریم دستارودهای این پژوهش مشکلی از مشکلات ویراستاران را برطرف کند.

این نوشته عیناً از وبگاه خبرگزاری ایبنا گرفته شده است.

 

نهمین خبرنامۀ انجمن صنفی ویراستاران

نهمین خبرنامۀ انجمن صنفی ویراستاران

 

نهمین شمارۀ خبرنامۀ انجمن صنفی ویراستاران منتشر شد. در این شماره مطالبی درج شده از مصاحبۀ خبرگزاری ایبنا و ایرنا با دبیر انجمن صنفی ویراستاران، اخبار کمیسیون‌ها، گفت‌وگو با ناشران؛ و نرم‌افزارهای کتاب‌خوان. در صفحۀ پایانی نیز مقالاتی معرفی شده است که خواندن آن به ویراستاران و مترجمان توصیه می‌شود.

برای دریافت خبرنامه روی پیوند زیر کلیک کنید.

نهمین شمارۀ خبرنامۀ انجمن صنفی ویراستاران

دغدغۀ درست‌‏نویسی یا سودای سئو؟!

دغدغۀ درست‌‏نویسی یا سودای سئو؟!

پیام شمس‌‏الدینی

نزدیک به سه سالی می‏‌شود که در یک خبرگزاری دانشگاهی، تمام‌‏وقت، مشغول کار ویراستاری هستم. در این مدت انواع متون مثل خبر دریافتی، خبر پوششی، خبر کوتاه، خبر ترجمه‏‌شده، گزارش خبری، گفت‌‏وگو، مصاحبۀ تفصیلی و حتی رپرتاژ آگهی را خوانده‏‌ام و تا جایی که فرصت و مجال ویرایش بوده، در راه بهبود و ارتقای این متون کوشیده‌‏ام. البته باید گفت به‌‌‏اقتضای سرشت فضای رسانه، که سرعت در انتشار یکی از اساسی‏‌ترین اصول آن است، گاه برای ویرایش متنی دو تا سه‏‌هزارکلمه‌‏ای فرصتی بیش از ده دوازده دقیقه در اختیار نبوده و می‏‌دانیم که خبری که روی خروجی خبرگزاری رفت همچون تیری است که از چلۀ کمان رها شده باشد. پس از این زمان حساس، در بسیاری از پایگاه‌‏های مجازی و دیجیتالی بایگانی خواهد شد و ویرایش بر روی آن موضوع دیگری خواهد بود (نسخۀ ویرایش‏‌شده نسخۀ دوم خبر تلقی می‏‌شود؛ همۀ کلمات و تعابیر و اجزای متن اول خبر روی گوگل ثبت می‌‏شود و دومی اعتبار کمتری دارد).

یکی از بخت‏‌یاری‌‏های من در این مدت حمایت تمام‌‏‏قد مجموعۀ مدیریتی اعمّ از مدیرعامل، معاون خبر، سردبیر، دبیر تحریریه و گروه دبیران سرویس‌‏های مختلف این خبرگزاری از استقرار گروه ویراستاری در کنار هیئت‏‌تحریریه و تأیید شیوه‏‌ها و استانداردها و سبک‏‌وسیاق ویراستاران بوده است. بدون اغراق می‌‏توان گفت در این سه سال و به‏‌رغمِ تغییر دو گروه مدیریتی، ثبات در نگاه به ضرورت حضور ویراستار در کنار تحریریه و بسط ید ویراستاران در اِعمال ضوابط مختلف ویرایش، از تصویب شیوۀ دستورخط مورد نظر فرهنگستان زبان و ادب فارسی در دو کتاب دستور خط و فرهنگ املایی خط فارسی تا برگزاری چندین دورۀ آموزش ضمن‏‌خدمت و …، باعث پدید آمدن نوعی حساسیت به جایگاه زبان فارسی، وسواس زبان‏‌شناختی و دغدغۀ درست‏‌نویسی در میان اعضای هیئت‌‏تحریریۀ این خبرگزاری شده است.

باید پدید آمدن این حساسیت، وسواس و نگرانی را به فال نیک گرفت و به آیندۀ گسترش این روحیه در میان خبرنگاران و جامعۀ رسانه‏‌ای ایران امیدوار بود؛ اما نمی‌‏توان از دشواری کار رویارویی با حجم عظیم شلختگی و بی‏‌سروسامانی بیرون از این گلخانۀ کوچک نیز سخنی نگفت. در برهوت بی‏‌دروپیکری که فضای رسانه‌‏های فارسی‏‌زبان دیجیتال در آن گرفتارند، هر نوع نوشتۀ بی‏‌قاعده و قانونی با ذکر یک اصطلاح نوآیین درست‏‌ودرمان و دل‏‌انگیز می‌‏شود! و آن اصطلاح چیزی نیست جز رعایت اصول «سئو» برای ارتقای رتبۀ هر وبگاه در رده‌‏بندی‌‏هایی که گوگل و الگوریتم‌‏های پیدا و پنهانش بر ما تحمیل می‏‌کنند.

نمونه‌‏های معدودی از تحمیل این اصول را به‏‌اختصار و در سه سرفصل می‌‏توان یادآور شد:

 رعایت اصول واژه‌‏سازی فارسی ـ ساخت‏‌واژۀ فارسی

یکی از اصطلاحاتی که همین روزها (تیر 1400) به‌‏تواتر در خروجی خبری رسانه‌‏های فارسی‏‌زبان مشاهده می‏‌شود، اصطلاح مِن‏‌عندی گفت‏‌وگوهای «بین‌‏الافغانی» است! ظاهراً این اصطلاح اولین بار در حدود سپتامبر 2020 به ترند گوگل تبدیل شده است. می‌‏دانیم هیچ ضرورتی ندارد برای ساخت یک اصطلاح یا عبارت جدید در زبان فارسی از ابزار و ساخت‏‌های عربی (و در اینجا الف و لام عربی؛ الـ) استفاده کنیم؛ پس صورت درست‏‌تر این اصطلاح باید «بین‌اافغانی» باشد. اما اگر رسانه‌‏ای از این اصطلاح در عنوان و اجزای خبر یا «لید» و متن آن استفاده کند، در رقابت برای بالا آمدن در نتایج جست‏‌وجوهای گوگل فرصتی برای دیده شدن نخواهد داشت. تفاوت میان نتایج جست‏‌وجو در گوگل بسیار چشمگیر است: یک میلیون و دویست‌‏هزار نتیجه برای «بین‏‌الافغانی» و فقط سه‏‌هزار نتیجه برای «بیناافغانی»!

رعایت دستورخط مصوب فرهنگستان

همین داستان دربارۀ رعایت دستورخط مصوّب فرهنگستان نیز صادق است؛ صورت نامرجّح «رُبات» با 31میلیون نتیجه را بسنجید با صورت مرجّح «روبات» با اندکی بیش از 6میلیون نتیجه؛ یا صورت نامرجّح «جرات» با 12میلیون نتیجه را بسنجید با صورت مرجّح «جرئت» با اندکی بیش از یک‏‌میلیون نتیجه. پس بدنۀ رسانه و فضای دیجیتال حق خواهد داشت اگر از توصیه‌‏های دستورخط فرهنگستان سر باز تابد.

درستی انتخاب ضبط اعلام

آشفتگی در شیوۀ درست ضبط نام ژرار آرو (Gérard Araud)، سفیر پیشین فرانسه در ایالات‌‏متحده، نمونه‌‏ای از بی‌‏اعتنایی فعالان فضای دیجیتال و رسانه‏‌های مختلف فارسی‌‏زبان به ساده‏‌ترین شیوه‏‌های ضبط اعلام است. درحالی‏‌که ضبط درست و مطابق با تلفظ فرانسوی این نام، «ژرار آرو» فقط 1500 نتیجه در جست‌‏وجوی گوگل را نشان می‌‏دهد، یکی از چند ضبط نادرست آن «جرارد آرور!» که نشان از رویکرد غالب مترجمان انگلیسی‌‏خواندۀ ما دارد، در جست‌‏وجوی گوگل بیش از ده‌‏میلیون نتیجه را نشان می‏‌دهد!

سرراست‏‌ترین نتیجه‏‌ای که از این چند نمونه می‌‏توان گرفت این است که، با این شیوه از کار و کوشش کنونی جامعۀ ویراستاران و دلواپسان خط و زبان و ادب فارسی، دغدغۀ درست‌‏نویسی مدت‌‏هاست که در برابر «سودای سئو» سپر انداخته است و برای بهبود اوضاع فکر دیگری باید کرد.

پی‌‏نوشت

*  لید (lead): اولین یا مهم‌‏ترین پاراگراف هر خبر

*  ترند (trend): گرایش و تمایل؛ در فضای دیجیتال به معنای محبوب شدن هر واژه یا اصطلاح

*  گوگل ترندز (google trends): یکی از امکانات تحت وب شرکت گوگل که میزان محبوبیت جست‌‏وجوی کلیدواژه در موتور جست‌‏وجوی گوگل را به نمایش می‏‌گذارد.

*  بایگانی (cashed): ذخیرۀ دائمی در فضای مجازی

 

** اين مطلب در خبرنامۀ شمارۀ 8 (تير1400) درج شده است.

ویراستاران؛ پاسداران زبان فارسی که دیده نمی‌شوند

ویراستاران؛

پاسداران زبان فارسی که دیده نمی‌شوند

 

به گزارش ایرناپلاس، در نتیجه همکاری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، انجمن‌های صنفی می‌توانند به صورت کشوری فعالیت داشته‌ باشند. نخستین انجمن صنفی که توانسته حوزه جغرافیایی فعالیت‌های خود را کشوری کند، انجمن صنفی ویراستاران است؛‌ آن هم در حالی که در سال‌های اخیر، به دلیل شرایط سخت اقتصادی که ناشران و مسئولان رسانه‌ها و مطبوعات گرفتار آن هستند، مجبور به ادامه فعالیت بدون همکاری با ویراستاران شده‌اند. در چنین شرایطی افرادی که به صورت حرفه‌ای در حوزه نشر و مطبوعات فعال‌اند، به لزوم ادامه فعالیت ویراستاران برای تولید متن‌های بی‌اشکال و در نتیجه آن، جذب مخاطب تاکید دارند.

مهناز مقدسی دبیر انجمن ویراستاری در گفت‌وگو با خبرنگار ایرناپلاس با یادآوری فعالیت‌هایی که برای درست‌ نوشتن و نقد و بررسی کتاب‌ها و نوشته‌ها در جریان است، از افزایش توانایی مخاطبان برای تشخیص کتاب‌های کم‌محتوا و ترجمه‌های تقلبی خبر داد.

ایرناپلاس: ویراستاری چه سهمی در پاس‌داشت زبان فارسی دارد و در ایران چقدر به این مهم توجه می‌شود؟
مقدسی:
 پاس‌داشت زبان، یگانه وظیفه ویراستار نیست و ویراستار خوب وظایف بسیار بیشتری برعهده دارد اما نخستین نقش اجتماعی ویراستار این است که مجموعه‌ای از کلمه‌ها، تعبیرها و ساخت‌های نحوی غلط و ناپسند را در متن اصلاح کند.
این مجموعه غالباً از راه ترجمه‌های ناشیانه و نادرست یا از طریق صداوسیما و شبکه‌های مجازی وارد زبان مردم و سپس وارد متن شده‌اند. ویراستار خوب قاعدتاً باید تلاش کند این‌ها به متن نهایی وارد نشوند و با اصلاح کردن آن‌ها به مترجم یا نویسنده کمک کند که آنان نیز به این اشتباه‌ها واقف شوند و به‌اصطلاح، بعد از این «چطور ننویسد».
البته این‌جا دست‌کم به دو نکته باید توجه کرد؛ یکی این‌که در مورد این اشتباه‌ها و ناپسندهای زبانی همه ویراستاران اتفاق‌نظر و حساسیت یکسانی ندارند اما چون در مورد بسیار از آن‌ها اتفاق‌نظر دارند، در نتیجه غالباً کار ویرایش‌شده را می‌توان از کار ویرایش‌نشده تشخیص داد.

نکته دیگر، تابع گستردگی انتشار اثر است،‌ به این معنی که اگر این غلط‌ها و ناپسندها در متنی وارد شده‌ که خواننده چندانی نداشته باشد، مثل پایان‌نامه‌های دانشگاهی یا نامه‌های اداری، معمولاً حساسیت کم‌تری لازم خواهد داشت اما اگر در کتابی وارد شده باشد که ناشری، آن هم ناشر معتبر و پرخواننده‌ای، داشته‌ باشد نیاز به حساسیت ویراستارانه بسیار بیشتری دارد. اگر بخواهم خلاصه بگویم اینکه، ویراستار هرگز نباید حساسیت زبانی را نادیده بگیرد یا کنار بگذارد بویژه وقتی پای زبان فارسی و لزوم پاس‌داشت آن در میان باشد.

ایرناپلاس: با کشوری شدن انجمن صنفی ویراستاران، چه برنامه‌هایی برای توجه بیشتر به این بخش در حوزه کتاب و رسانه دارید؟
مقدسی:
 کشوری شدن انجمن این فایده را دارد که به کمک پژوهش و اطلاع‌رسانیِ همکاران از مسائل و مشکلات نشر و ویرایش در شهرستان‌ها بیش از پیش آگاه می‌شویم. پس، با این‌که پیشتر هم در این زمینه فعالیت‌هایی داشته‌ایم،‌ یکی از نخستین کارهای ما، درست کردن گروه‌های پژوهشگر در زمینه نشر و ویرایش در سراسر ایران و شناسایی ناشران آگاه و ویراستاران خوب است که این کار به کمک نهادها و انجمن‌های فرهنگی دیگر بهتر نتیجه خواهد داشت؛ مانند انجمن‌هایی که قرار است کشوری شوند و با هم «کانون فراگیر» را تشکیل دهیم یا با کمک اتحادیه ناشران و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که زمینه‌های همکاری ما را با مراکز فرهنگی خارج از پایتخت فراهم می‌کنند.

این را باید بگویم که وظایف ویراستار از نظر ما گسترده‌تر از نظر رایج و اصلاحات ساده صوری و زبانی است. ویراستار از نگاه ما پژوهشگری است که می‌تواند در بسیاری از حوزه‌ها یاری‌گر نشر باشد و حتی خط‌مشی تعیین کند و مشاوره دهد. البته منظور ما در نشرهای کاغذی و دیجیتال و رسانه‌هاست. برنامه‌ریزی ما برای ارتباط با دیگر شهرها تا حدی تابع اعلام نیازی است که اعضا برای ما خواهند فرستاد. در حقیقت، پیش از هر اقدامی باید آسیب‌شناسی درستی انجام داد و هر قدم را مبتنی بر پژوهش پیش برد. متأسفانه پژوهش در حوزه نشر در ایران حفره‌های بسیاری دارد.

ایراناپلاس: به نظر شما آیا فعالان حوزه کتاب و رسانه آن طور که باید به پاس‌داشت زبان فارسی توجه دارند و به ترویج کتابخوانی کمک می‌کنند؟
مقدسی: این را همه می‌دانند که مطالعه کتاب در سال‌های اخیر بسیار کم شده‌است. در زمانی نه چندان دور شمارگان چاپ اول بیشتر کتاب‌ها سه‌ هزار نسخه بود اما اکنون ۳۰۰ یا ۵۰۰ نسخه است. به نظرم مطالعه مطالب و خبرهای کوتاه که در فضاهای مجازی نشر پیدا می‌کند و صحت بسیاری از آن‌ها اثبات نشده، جای مطالعه کتاب را تا حدی گرفته اما معمولاً در همه جوامع، پس از هر تحول فرهنگی، به یک تعادل رسیده‌اند. اکنون شتاب در انتشار محتوا بر توجه به صحت محتوا و فصاحت زبان پیشی گرفته‌ است اما نباید ناامید بود چون با فعالیت‌هایی که برای درست‌نوشتن و نقد و بررسی کتاب‌ها و نوشته‌ها در جریان است، مقدمات این تعادل فراهم می‌شود. به طور مثال مخاطبان برای تشخیص کتاب‌های کم‌محتوا و ترجمه‌های تقلبی و چندباره به ممیزها توجه می‌کنند و آرام‌آرام درک عمومی از متن خوب بیشتر می‌شود و فعالان حوزۀ نشر هم تلاش خواهند کرد که به این امر مهم توجه بیشتری کنند.

در چنین اوضاعی مخاطبان به ترجمه‌ای که ناشر معتبری منتشر کرده‌، بیشتر اعتماد می‌کنند،‌ تا به ترجمه‌ای که ناشرش شناخته‌ شده نیست و در فضای هم مجازی تبلیغ می‌کند؛ یعنی تأثیر فضای مجازی در ترویج ترجمه‌های تقلبی و تبلیغ کتاب‌های کم‌ارزش در دراز مدت ناچیز خواهدشد و مخاطبان به درک و درایتی می‌رسند که هر کدام را در جای خود قرار دهند و اینکه کتاب کاغذی رسالتی دارد که کتاب الکترونیکی ندارد و مخاطبان، به اعتبار نوع نیازشان، یکی را و چه بسا هر دو انتخاب می‌کنند. ناگفته نماند که امید اجتماعی هم لازم است که مردم را به مطالعه و خواندن کتاب خوب تشویق کند وگرنه تعداد کتاب‌خوان‌ها همان‌هایی خواهد بود که امروز می‌بینیم.

ایراناپلاس: آیا آموزش اصولی در این حوزه وجود و رواج دارد یا بیشتر فعالان به صورت تجربی اصول را فرا گرفته‌اند؟
مقدسی: آموزش ویرایش به شکل عمومی از اواسط دهه ۱۳۶۰ در مرکز نشر دانشگاهی شروع شد و امروز هم در بعضی مؤسسه‌ها همچنان وجود دارد اما با کیفیت‌های متفاوت. مثالی بزنم؛ حدس می‌زنید برای تربیت یک مترجم،‌ که احتمالاً باید زبان مبدأ را قبلاً فراگرفته باشد، چقدر وقت لازم است؟ فرض کنیم چهار سال،‌ به اندازه دوره کارشناسی، و اگر باز فرض کنیم که تربیت ویراستار خوب باید نصف تربیت مترجم زمان ببرد، باید دو سال درس ویرایش بخواند و تازه بعد از آن باید کنار یک ویراستار باتجربه که حوصله و توان انتقال تجاربش را دارد کار کند و مثلاً، باز هم فرض کنیم، دو سال هم نیاز چنین آموزشی به روش دستیاری دارد تا تقریباً به حدی برسد که کتابی را با خیال نسبتاً راحتی به او بسپاریم.

در میان دوره‌هایی که در مؤسسه‌ها برگزار می‌شود، جامع‌ترین دوره را مرکز نشر دانشگاهی و انجمن صنفی ویراستاران با هم و سالی یک بار برگزار می‌کنند و دانش‌آموختگان برتر هر دوره را انجمن جذب می‌کند و به کار می‌گمارد.

ممکن است بپرسید با وجود همه این دوره‌های کوتاه و میان‌مدتی که در کشور برگزار می‌شود سالی چند ویراستار خوب به بازار نشر ایران اضافه می‌شود؛ جوابم این است که مگر با وجود صدها دانشجوی دوره‌های مترجمی یا فیلم‌سازی یا معمار که هر سال فارغ‌التحصیل می‌شوند چند تا مترجم یا فیلم‌ساز یا معمار خوب می‌توان برگزید؟ همیشه تعداد نخبگان در هر رشته و مهارت بسیار اندک است اما اگر همان چند نخبه در نظام دستیاری، که پیشتر درباره‌اش گفتم وارد شوند، رفته‌رفته جای ویراستاران کم‌توانِ فراوانی که در نشر امروز ایران فعالیت دارند، خواهند گرفت و ویراستاران خوبی خواهیم داشت که ناشران و نشریات معتبر می‌توانند به آن‌ها مراجعه و اعتماد کنند.

ایراناپلاس: ویراستاران از نظر معیشتی در چه وضعیتی هستند؟
مقدسی:
 بسیار بد. معروف است که وقتی بودجه‌ای قطع می‌شود اول از همه از مشاغل فرهنگی قطع می‌شود و وقتی بودجه وصل می‌شود آخر از همه به بخش فرهنگی می‌رسد. ویراستاری هم مثل بیشترِ مشاغل فرهنگی از جمله حساس‌ترین و آسیب‌پذیرترین مشاغل است.
حالا بی‌اخلاقی معدودی صاحب‌اثر یا ناشر را هم که همان نان اندک را از ویراستار دریغ می‌کنند و حقش را نمی‌دهند به این معضل اضافه کنید. البته یکی از کارهایی که در کمیسیون حقوقی انجمن صنفی ویراستاران می‌کنیم رفع همین اختلاف‌های حقوقی میان ویراستار و طرف مقابل اوست که البته لزوماً ویراستار برحق نیست.

در سال‌های اخیر، به همت موسسه خانه کتاب و ادبیات ایران و با پیگیری این انجمن، ویراستاران می‌توانند خود را بیمه کنند. این شاید حداقل شرایط زندگی باشد اما برای دستیابی به همین حداقل نیز جلسه‌های فراوانی برگزار شده و کاغذها سیاه شده است. امیدواریم به جایی برسیم که ویراستاران به میزان زحمتی که می‌کشند، درآمد کسب کنند. گاه پیش آمده که ویراستار به اندازه صاحبِ اثر یا حتی بیش از او زحمت کشیده اما دریافتی او از حداقل حقوق ماهیانه وزارت کار هم کمتر است. علاوه بر آن‌که حق ویرایش فقط یک‌بار پرداخت می‌شود و اگر کتاب چندین چاپ شود و حتی عایدی خوبی برای صاحب اثر و ناشر داشته باشد، سهمی برای ویراستار در نظر گرفته نمی‌شود.

ایرناپلاس: مشکلات فعالان حوزه ویراستاری چیست و چه پیشنهادهایی برای بهبود شرایط دارید؟
مقدسی:
 اصلی‌ترین مشکلات ویراستاران همان مشکلاتی است که همه مشاغل فرهنگی دارند اما یکی از عمده‌ترین مشکلات ویراستاران این است که فرق ویراستار خوبی که متن اولیه را شخم زده و عملاً متن را تا حدی بازنویسی کرده با کسی که فقط رسم‌الخط متن را یکدست و غلط‌های املایی را اصلاح کرده معلوم نیست و در صفحه شناسنامه کتاب هر دو با عنوان یکسان «ویراستار» معرفی می‌شوند.

بعضی از مترجمان و نویسندگان هم ابا دارند که با وجود ذکر نام ویراستار در صفحه شناسنامه، از او در مقدمه کتاب تشکر کنند. به این صورت که پیش می‌رود فرق ویراستار خوب از یک نمونه‌خوان یا نسخه‌خوان معلوم نمی‌شود. این مشکل را شاید بتوان با رتبه‌بندی ویراستاران و یا برگزاری آزمون‌های تعیین سطح تا حدی رفع کرد.

دومین مشکل این‌که برخی از ناشران تازه‌کار یا صاحبان ‌اثر، درک درستی از مجموعه کارهای ویراستار ندارند و به همین دلیل فرصت کافی و به‌دنبال آن دستمزد مناسبی به او نمی‌دهند؛ مثل نقاش ساختمان که همه از او توقع دارند وقتی خانه را تحویل بدهد دیگر از دیوارهای ناصاف خبری نباشد،‌ در حالی که ابتدا باید دیوار صاف را تحویل نقاش می‌دادند. مترجم و نویسنده‌ای هم که کار خود را درست انجام نداده‌ نباید توقع داشته‌ باشد که در آخرِ کار آنچه از دست ویراستار بیرون می‌آید کامل و بی‌نقص باشد. برای این کار باید وظایف ویراستار و حدود و ثغور ویرایش را در قرارداد تعیین و میزان مسئولیت او را تعریف کرد.

سوم این‌که بسیار پیش می‌آید که ناشر،‌ نه هر ناشری، دستمزد ویراستار را به تعویق می‌اندازد، در حالی که توانش را ندارد که دستمزد چاپخانه‌دار یا صحاف را پرداخت نکند، چون آنان می‌توانند کتابش را نگه دارند و به اصطلاح زورشان به ناشر می‌رسد اما  ویراستار ضعیف‌تر از ناشر بوده و ناچار است سکوت کند یا ماه‌ها منتظر بماند یا حتی اگر اعتراض کند به سادگی به حق و حقوقش نمی‌رسد.

در چنین اوضاع بد بیکاری و رکود نشر، که فرق ویراستار خوب و ویراستار کاذب و کتاب خوب و کتاب ضعیف معلوم نیست، نهایتش این است که انتظار داشته باشیم ویراستاران از همان ابتدا توانمندی خود را نشان دهند و با دقت و درایت قرارداد همکاری ببندند. انجمن صنفی ویراستاران برنامه‌هایی در این زمینه دارد که معمولاً از طریق وبگاه یا خبرنامه به اعضا و مخاطبانش اعلام می‌کند. امید است این تلاش‌ها نتیجه‌بخش باشد.

این خبر عیناً از وبگاه ایرنا گرفته شده است.

فعالیت انجمن صنفی ویراستاران به صورت کشوری آغاز شد

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، مدتی است که انجمن‌های صنفی با حمایت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی می‌توانند به صورت کشوری فعالیت داشته باشند. اولین انجمن صنفی که توانسته حوزه جغرافیایی فعالیت‌های خود را کشوری کند، انجمن صنفی ویراستاران بوده است.این موضوع بهانه‌ای شد تا با دبیر انجمن، مهناز مقدسی، گفت‌وگویی داشته باشیم و درباره روند کار و جایگاه کشوری و برنامه‌هایشان بیشتر بدانیم، مقدسی در این مصاحبه با تاکید بر اینکه از این پس هر جای کشور که ویراستاری باشد، می‌تواند به این انجمن متصل شود و در برنامه‌های آموزشی و پژوهشی و یافتن کسب‌وکار حضور داشته باشد، بر ضرورت سوق دادن کسب‌وکار در این حوزه از پایتخت به شهرهای دیگر تاکید کرد.
شنیدیم که انجمن صنفی کارگری ویراستاران حوزه جغرافیایی خود را به کشوری تغییر داده و مراحل اداری آن را نیز به نتیجه رسانده است، کمی درباره این روند برایمان بگویید.
بله.. ما از سال گذشته که قرار شد انجمن‌های حوزه فرهنگ، هنر و رسانه، طبق ضوابطی دیگر و با تأیید دو وزارتخانه تعاون، کار و رفاه اجتماعی و فرهنگ و ارشاد اسلامی، کشوری بشوند، کارهای خود را آغاز کردیم. به علت محدودیت‌ها ناشی از بیماری کوید-19 و نبود امکان برگزاری مجمع حضوری تا اردیبهشت ماه امسال کارمان به تعویق افتاد تا اینکه مجوز برگزاری مجامع به صورت برخط (آنلاین) صادر شد و خوشبختانه با وجود مشکلات متعدد سامانه و اینترنت توانستیم با حضور حداکثر اعضای انجمن مجمع را برگزار کنیم. البته باز هم روند کارهای اداری به علت تعطیلی‌های ارگان‌های مرتبط با کندی پیش رفت تا اینکه مجوز کشوری ما در اواسط ماه گذشته صادر شد و با شماره ثبت جدید و عنوان مختصر شده «انجمن صنفی ویراستاران» به انجمن کشوری تغییر پیدا کردیم. بعد از سال‌ها، بالاخره ویراستاران نه تنها صاحب صنف شدند بلکه اکنون صنفی کشوری دارند.دیگر انجمن‌های زیر نظر وزارت کار هم برای این کار اقدام کرده‌اند؟
تا جایی که من اطلاع دارم چند انجمن دیگر نیز تا مرحله تصویب اساسنامه پیش رفته‌اند، اما انجمن ما اولین انجمن صنفی است که تغییر وضعیت داد و از شهر تهران به کشوری ارتقا پیدا کرد و ما اولین انجمنی بودیم که توانستیم این مجوز را بگیریم.

کشوری شدن برای انجمن ویراستاران چه محاسنی دارد؟
کشوری شدن این انجمن چند دستاورد مهم دارد؛ نخست اینکه طبق دستورالعملی که برای انجمن‌های فرهنگ، هنر و رسانه تدوین شده است، در صورتی که پنج انجمن همگن (از نظر همسویی نوعِ فعالیت) مجوز کشوری بگیرند، می‌تواند با هم «کانون فراگیر» را تأسیس کنند که این قدم مهمی برای انجمن‌های حوزه نشر است و تاکنون چنین امکانی وجود نداشته و اگر به این مرحله برسیم، باید انتظار اتفاقات خوبی را داشته باشیم؛ اما مهم‌ترین دستاورد ما ارتباطمان با فعالان نشر و ویرایش در کل کشور است، یعنی هر جای این کشور که ویراستاری باشد، می‌تواند به این انجمن متصل شود و در برنامه‌های آموزشی و پژوهشی و یافتن کسب‌وکار حضور داشته باشد؛ البته به برکت اینترنت و فضاهای مجازی. البته به صورت تفصیلی در شماره جدید خبرنامه انجمن چگونگی کشوری شدن انجمن را بیان کرده‌ایم.

انجمن برای کسب و کار ویراستاران خارج از پایتخت چه برنامه‌ای دارد، با توجه به اینکه فعالیت‌های نشر با رکود مواجه است؟
در خبرها و گفت‌وگوهایی که از سه سال پیش درگرفت، گروهی از فعالیت‌های فرهنگی، با همکاری وزارت ارشاد و وزارت کار، در زمره مشاغل خانگی قرار گرفت، از جمله ترجمه، ویرایش، نویسندگی، کارهای گرافیکی، فعالیت‌های نرم‌افزاری و بسیاری دیگر از مشاغل که به زعم این دو وزارت‌خانه می‌‌توانند در منزل کسب‌وکاری داشته باشند. وقتی موضوع را پیگیری کردیم دریافتیم که حتی جهاد دانشگاهی نیز به این طرح پیوسته است تا با برگزاری آزمون، ویراستارانی از چندین شهر و استان را جذب کند که در ویرایش مقالات علمی و پژوهشی ترجمه شده از انگلیسی به فارسی یا بالعکس همکاری کنند و جهاد دانشگاهی درصدد است محیطی برای کسب‌وکار آنان فراهم آورد. موضوع مهم‌تر اینکه بودجه‌ای نیز برای دادن وام به ویراستاران در دو وزارت‌خانه تخصیص داده شده بود که آنان بتوانند با گرفتن این وام ابزار اولیه مثل رایانه، پرینتر و اینترنت پرسرعت برای خود تهیه کنند و در منزل خود فعالیت کنند و اشتغال آنان بلامانع باشد؛ که البته این طرح در مقطع تخصیص وام باقی ماند و نشیندم که کسی وام آن را دریافت کرده باشد.
قصد ما هم این بوده است که تمرکز کسب‌وکار را از پایتخت به شهرهای دیگر سوق دهیم. در کلاس‌هایمان دیده‌ایم که توانمندی‌های قابل تحسینی در میان جوانان شهرهای دیگر هست که در کلاس‌ها یا همکاری (عضویت) این توانایی را شناسایی کردیم و برای دادن کار ویرایش، یا معرفی آنان به ناشران و پدیدآورندگان، و نیز تشویق آنان به نوشتن انواع مقاله و معرفی کتاب برای درج در مطبوعات تهران اقدام کرده‌ایم.

اما آیا فقط این سه ابزار برای ویراستاران کافی است؟
فکر کنم با طرح جدید «صیانت از حقوق کاربران» باید بگوییم دو ابزار! انجمن صنفی ویراستاران از ابتدای تأسیس تلاش کرده که ویراستارـ پژوهشگر پرورش بدهد و آنان را برای کارهای پژوهشی آماده کند. می‌دانید که ما در سال‌های اخیر با انبوهی نوشته‌های کم محتوا، بی‌محتوا، رونویسی‌های شتاب‌زده و خطاهای اطلاعاتی مواجه‌‌ایم، موضوعی که استادان دانشگاه‌ها و اهالی قلم نیز به این امر معترف‌اند. همین مشکلات اگر از دید ناشر دور بماند، مسئولیت بر ویراستار است که هم به پدیدآورنده (مترجم و نویسنده) و هم به ناشر این مشکلات را اطلاع بدهد. تشخیص اینکه متنی خطای اطلاعاتی دارد و از منابع درست یا نادرستی رونویسی شده، ارجاعاتش اشتباه است، پانویس‌های توضیحی لازم را ندارد، نشانی منابع را درست نداده، ضبط اسامی آن خطاست، فقط از طریق پژوهش ممکن است که مهم‌ترین راه پژوهش در سال‌های اخیر، فقط از طریق اینترنت و جست‌وجو در وبگاه‌های معتبر جهانی مثل دانشگاه‌ها، مراکز فرهنگی، کتابخانه‌های معتبر ممکن بوده است. اگر موضوع محدودیت استفاده از اینترنت جدی بشود ما با پس‌رفت دیگری در حوزه پژوهش مواجه خواهیم شد. علاوه بر آن، ارتباطمان با عزیزان شهرستانی که به صورت برخط در جلسات و کلاس‌هایمان حضور پیدا می‌کنند با دشواری مواجه خواهد شد. همین امسال نیز برای داشتن سامانه‌ای بدون مشکل که قطع نشود و بتواند کلاس‌ها را ضبط کند و…. با گرفتاری مواجه بودیم. سپردن کارها به ویراستاران و گرفتن کار از آنان از طریق فضاهای گوگل و جی‌میل و یاهو بوده است و حتی فضاهای واتساپ، تلگرام، اینستاگرام، فرصتی برای ارتباطمان با صنف ویراستاران و اعضایمان در سراسر کشور بوده که اگر این امکان را از دست بدهیم شاید کشوری شدنمان کارگشا نباشد و حتی نتوانیم برای رونق کارهای این صنف کاری کنیم. متأسفانه یک دلخوشی که می‌آید در پی آن یک مانع پدیدار می‌شود که حیرت‌زده می‌شویم و امیدمان را از دست می‌دهیم. به عبارتی، حکایت از چاله به چاه افتادن را پیش خواهد کشید.

به جز مشکل ارتباط با اعضا از طریق اینترنت و فراهم کردن کسب‌و‌کار برای آنان چه مشکل دیگری در انجمن دارید؟
باید بگویم همین یک مشکل ما را بس! البته که مشکلات دیگری هم داریم. وقتی برای کشوری شدن ما تصمیم‌گرفته شد، خوشحال بودیم که راهی برایمان باز شده، اما حالا که کشوری شده‌‌ایم حس می‌کنیم در برهوتی بدون قطب‌نما رها شدیم که برای پیدا کردن راه شمال و جنوب با مشکل مواجهیم. هزینه‌های کلانی که برای همین برگزاری مجمع مجازی و تصویب مدارک و ارسال آن برای ثبت شرکت‌ها و دادن پول‌هایی که هر روز تصاعدی بالا می‌رود تا تغییرات ما را در اداره ثبت به تأیید برساند، هزینه‌های روبه افزایش آگهی‌های روزنامه‌ها و نیرویی که گزارش‌های فصلی و سالیانه را ثبت و ضبط کند همان برهوتی است که در آن افتاده‌ایم. از طرفی، مجبور به اجرای تمام وظایف قانونی هستیم و از طرف دیگر، متولیانِ دادن مجوز به ما هیچ کمکی برای روی‌ پا ماندنمان نمی‌کنند. بارها رایزنی کرده‌ایم و هنوز به نتیجه نرسیده‌‌ایم. اگر از موانعی و مشکلاتمان بخواهم بگویم باید یک مصاحبه مفصل دیگری داشته باشیم تا به تک‌تک آنها اشاره کنم. اما این درددل انجمن ما نیست بلکه درددل همه انجمن‌هاست. ما برای اینکه در همان نقطه اول خودمان را نگه داریم دچار مشکل‌ایم و هر قدم که برمی‌داریم این مشکلات بیشتر می‌شود. مسائلی هم که از آسمان و زمین حادث می‌شود، قطع شدنی نیست. نمی‌خواهم با ناامیدی این گفت‌وگو را به پایان برسانم، می‌خواهم این اطمینان را بدهم که هیئت‌مدیره انجمن صنفی ویراستاران با تمام تلاش این انجمن را حفظ خواهد کرد و اگر همراهی و همکاری اعضای خود را بیشتر ببیند برای غلبه بر مشکلات مصصم‌تر خواهد بود.

این خبر به صورت کامل از وبگاه خبرگزاری ایبنا گرفته شده است.

هفتمین شمارۀ خبرنامۀ انجمن صنفی ویراستاران

هفتمین شمارۀ خبرنامۀ انجمن صنفی ویراستاران منتشر شد. در این شماره مطالبی داریم دربارۀ شیوه‌نامۀ ویرایش صوری کتاب‌های درسی و کمک‌درسی، اخبار کمیسیون‌ها، فرانکلین‌نامه، نرم‌افزارهای کتاب‌خوان و موفقیت اعضای انجمن.

برای دریافت خبرنامه روی پیوند زیر کلیک کنید.

هفتمین شمارۀ خبرنامۀ انجمن صنفی ویراستاران

 

«شیوه‌نامۀ ویرایش کتاب‌های درسی» رونمایی شد

همکاری انجمن صنفی ویراستاران با سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی وزارت آموزش و پرورش در تدوین شیوه‌نامۀ کتاب‌های درسی

در پاییز ۱۳۹۹، دکتر حسن ملکی، رئیس سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی وزارت آموزش و پرورش، پس از رایزنی با برخی صاحب‌نظران و استادان ازجمله رؤسای فرهنگستان زبان و ادب فارسی و انجمن صنفی ویراستاران شورایی در سازمان متبوع خود با عنوان «شورای عالی نگارش و ویرایش کتاب‌های درسی» تشکیل داد. در جلسات این شورا، علاوه‌بر برخی مقامات و کارشناسان سازمان پژوهش، استاد موسی اسوار، هومن عباسپور، مهدی قنواتی و فهیمه شانه به نمایندگی از فرهنگستان زبان و ادب فارسی و انجمن صنفی ویراستاران حضور یافته‌اند. تاکنون این شورا بیش از پنج جلسه تشکیل داده و نکات مهم این شیوه‌نامه بررسی و کارشناسی شده است. ویراست نخست این شیوه‌نامه، که مباحث صوری و رسم‌الخطی در آن درج شده، در تاریخ یکشنبه 23 خرداد در دفتر تألیف کتاب‌های درسی رونمایی شد.

گزارش این جلسه در وبگاه سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی درج شده که در اینجا عیناً آمده است.

کتاب «شیوه‌نامه ویرایش صوری» به‌عنوان مرجع ویرایش کتاب‌های درسی توسط دکتر حسن ملکی معاون وزیر آموزش و پرورش رونمایی شد.

به گزارش روابط عمومی و امور بین‌الملل سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی، این کتاب اولین کتاب در حوزه شیوه‌نامه نگارش و ویرایش صوری بوده که توسط سعید فرمانی و با نظارت سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی و همکاری فرهنگستان زبان و ادب فارسی به تألیف درآمده است.

سازمان و پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی قصد دارد با تدوین کتاب دستورالعمل برای ویرایش کتاب‌های درسی، نخستین و شاید مهم‌ترین گام در انسجام‌بخشی و ساماندهی تألیف کتاب‌های درسی گام بردارد.

گفتنی است این کتاب شامل 8 بخش نشانه‌گذاری، اعداد و ارقام، فهرست‌‌ها، کوته نوشت‌‌ها، شکل‌‌ها، ارجاع‌دهی‌‌ها، علائم ویرایش کاغذی و دستور خط می‌باشد. قرار است افزون بر کتاب‌های درسی، مرجع ویرایش دیگر منشورات سازمان اعم از کتاب‌های راهنمای معلم‌ها، نشریات رشد، کتاب‌ها و مکاتبات و… بر اساس این کتاب انجام شود.

تهیه این شیوه‌نامه پس از انتصاب دکتر حسن ملکی به‌عنوان ریاست سازمان پژوهش و طی برگزاری جلسات یکسال گذشته و تعامل با فرهنگستان زبان و ادب فارسی تسریع شد و اکنون حاصل برگزاری این جلسات در قالب شیوه‌نامه‌ای در اختیار علاقمندان امر قرار می‌گیرد. در شورای بررسی و تدوین این شیوه‌نامه که با ریاست دکتر حسن ملکی تشکیل شد، دکتر علی محبی، دکتر حسین سوزنچی، موسی اسوار، فهیمه شانه، مهدی قنواتی، هومن عباسپور، ملاحت نجفی عرب، سیداکبر میرجعفری و… نیز حضور داشتند.

ششمین شمارۀ خبرنامۀ انجمن صنفی ویراستاران

ششمین شمارۀ خبرنامۀ انجمن صنفی ویراستاران منتشر شد. در این شماره خبرهایی داریم از مجمع ششم انجمن صنفی ویراستاران، تشکیل شورای عالی نگارش و ویرایش، گفت‌وگوی زندۀ اینستاگرامی آقای مهدی قنواتی با مجموعۀ ویراویراست و اخباری از فعالیت‌های کمیسیون‌ها.

برای دریافت خبرنامه روی پیوند زیر کلیک کنید.

 

ششمین شمارۀ خبرنامۀ انجمن صنفی ویراستاران

 

انجمن صنفی ویراستاران کشوری شد

ششمین مجمع انجمن صنفی ویراستاران روز یکشنبه 19 اردیبهشت 1400 با حضور ۱۱۵ تن از اعضای پیوستۀ انجمن به صورت برخط (آنلاین) و با هدف کشوری شدن برگزار شد. این انجمن که تنها تشکل صنفی ویراستاران در ایران است، پیش‌تر فقط مختص شهر تهران بود و اکنون به شکل سراسری و کشوری درآمد. این مجمع، که با حضور آقای اسکندری نمایندۀ وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی برگزار شد، شامل دو بخش بود:

در ابتدای بخش اول جلسه، با اکثریت آرای حاضران سه تن از اعضای انجمن، خانم‌ها لیلا اثناعشری و مهشید نونهالی و آقای اشکان تقی‌پور، به سمت هیئت‌رئیسه انتخاب شدند تا جلسه را مدیریت کنند. در این جلسه، خانم مهناز مقدسی، دبیر انجمن، بندها و تبصره‌های افزوده بر اساسنامه و اصلاحیه‌های انجام شده را یکی‌یکی برشمرد و با راهنمایی آقای اسکندری، نمایندۀ وزارتخانه و شنیدن نظر اصلاحی برخی حاضران، موارد آن تصحیح شد. در پایان بخش اول جلسه، اساسنامۀ اصلاح‌شده به رأی گذاشته شد و با تصویب اکثریت مطلق حاضران به تصویب رسید. با تصویب اساسنامه، انجمن صنفی ویراستاران به انجمن کشوری تبدیل شد.

در بخش دوم، مجمع عمومی عادی برگزار شد و پس از انتخاب خانم‌ها مژگان صادقی، الهه عین‌بخش، لیلا مینایی، مهشید نونهالی و آقای اشکان تقی‌پور به سمت هیئت‌رئیسۀ مجمع، جلسۀ رسمیت یافت.

در آغاز بخش دوم، خانم گلی امامی، رئیس هیئت‌مدیرۀ انجمن صنفی ویراستاران، اعلام کرد که همه‌گیری بیماری کرونا، علاوه بر آثار سوء آن در کشور و جهان، سبب شد مجمع سالانۀ انجمن، به جای یک سال، پس از نوزده ماه برگزار شود. وی در ادامه گفت: «تشکیل انجمن سراسری برای ویراستاران، انجمنی که قاعدتاً می‌بایست خیلی سال پیش شکل‌ می‌گرفت، ولی به دلایل گوناگون این اتفاق نیفتاد، امروز با تلاش‌های فراوانی که انجام گرفته، به سرانجام رسید و شاهد این اتفاق فرخنده هستیم.»

خانم امامی از تلاش‌های هیئت‌مدیرۀ اول انجمن قدردانی کرد و در ادامه، اهم فعالیت‌های انجمن را از آذر ۱۳۹۸ برشمرد، از جمله برگزاری پنج دورۀ آموزشی؛ طراحی و راه‌‌اندازی وبگاه جدید؛ تلاش برای برخورداری از بیمۀ پایه و تکمیلی و دریافت بُنِ خرید کتاب در نمایشگاه مجازی کتاب؛ رفع مشکلات میان برخی ویراستاران و ناشران؛ تدوین ساختاری مناسب برای چرخۀ کار در کمیسیون امور ویرایشی و تربیت ویراستاران؛‌ انتشار پنج شماره خبرنامه؛ تدوین و انتشار یادنامه‌ای برای استاد اسماعیل سعادت و جشن‌نامه‌ای برای استاد احمد سمیعی (گیلانی)؛ پیشنهاد تعیین روز 11 بهمن، مصادف با زادروز استاد احمد سمیعی گیلانی، به‌عنوان روز ویراستار، و تلاش برای ثبت این روز در تقویم رسمی کشور؛ همکاری با مجلاتی چون جهان کتاب، نقد و بررسی کتاب تهران، و فصلنامۀ مترجم؛ تدوین متن اولیۀ رتبه‌بندی ویراستاران که کارشناسی آن از 1396 آغاز شده و تهیۀ پیش‌نویس تعرفۀ قیمت ویرایش، منطبق با رتبه‌بندی ویراستاران.

خانم امامی همچنین افزود: «متأسفانه در سال‌های گذشته این انجمن از فعالیت‌های داوطلبانۀ اعضا چندان بهره‌مند نشده، درحالی‌که نهادهای مردمی و صنفی به فعالیت‌ها و حمایت‌های داوطلبانۀ اعضای خود متکی‌اند تا بتوانند در قبال آن، مطالبات صنفی اعضای خود را پیگیری کنند؛ اما در این انجمن تعداد انگشت‌شماری در کنار ما بودند. امیدواریم با درک درستی که اعضای کنونی ما از اهمیتِ داشتنِ صنف به‌دست آورده‌اند، شاهد تلاش بیشتر آن‌ها باشیم.»

ایشان در پایان از زحمات مدیران انتشارات همیشه،‌ خانم مهناز مقدسی و آقای هومن عباسپور، تشکر کرد و گفت: «امیدوارم که این نهال ظریف که شکوفه زده به بار بنشیند و در سال‌های آتی شاهد ثمرهای بیشتر آن باشیم.»

سپس آقای اصغر مهرپرور، خزانه‌دار و عضو هیئت‌مدیره، گزارش مالی انجمن را شامل کل هزینه‌های انجمن در این نوزده ماه، و درآمدهای انجمن، بدهی‌ها و موجودی صندوق قبلی و فعلی را با ذکر ارقام بیان کرد و گفت با همت و همکاری و حمایت‌هایی که هیئت‌مدیره داشته‌اند نه تنها این مبلغ را به حداقل کاهش داده‌اند، که دارایی‌هایی نیز برای انجمن تهیه کرده‌اند و ادامه داد «با توجه به اینکه این انجمن تاکنون از هیچ ارگان و نهاد و سازمان دولتی و خصوصی‌ای حمایت مالی و هبه و هدیه دریافت نکرده، می‌توانید تأیید کنید که چقدر تلاش و زحمت برای این انجمن کشیده شده که بتواند هزینه‌های خود را پرداخت کند.»

خزانه‌دار انجمن در ادامه گفت: «تمام وظایف قانونی انجمن به‌موقع و با شفافیت انجام پذیرفته ولی متأسفانه سازمان امور مالیاتی درآمدهای حاصل از آموزش و ویرایش را، با وجود آنکه تماماً صرف هزینه‌های آن و اندکی هم صرف هزینه‌های جاری انجمن شده، مشمول مالیات دانسته و چون شفافیت به خرج داده بودیم و درآمدی را پنهان نکرده بودیم، متأسفانه هر نوع دریافتی را برای انجمن، به‌جز دریافتِ حق عضویت و کمک‌های نقدی (که البته ما نداشتیم)، به‌عنوان درآمد تلقی کرده و بدون درنظر گرفتن اینکه تمام درآمدِ آن برای امر آموزش صرف شده و طبق مفاد اساسنامه آموزش جزو وظایف اصلی انجمن تعیین شده، شرایط را برای انجمن بسیار سخت‌ کرده‌اند. اما در تلاش هستیم بتوانیم راهی برای نجات از این مشکل بیابیم.»

آقای مهرپرور در پایان، با اشاره به الفت و دوستی و شفافیت و صداقت حاکم بر انجمن، از حمایت‌های مدیران انتشارات همیشه که محل و امکانات و نیروهای خود را در اختیار انجمن گذاشته‌اند قدردانی کرد.

سپس آقای پیام شمس‌الدینی، بازرس انجمن، گزارش خود را خواند و گفت در دورۀ تصدی مسئولیت بازرسی شاهد تلاش‌ها و زحمات بی‌شائبه و بی‌دریغ تک‌تک اعضای اصلی و علی‌البدل هیئت‌مدیره بودم. وی گفت: «براساس گزارش‌های دریافتی و ملاحظۀ اسناد و مدارک دبیرخانه، هیچ‌گونه شکایت یا اعتراضی از شخص یا عضوی به انجمن ارسال نشده است و جز چند تن از اعضا که به علت پرداخت‌نکردن حق عضویت، از فهرست عضویت‌ها خارج شدند، تخطی یا اعتراضی به دبیرخانۀ انجمن ارسال نشده است.»

بازرس انجمن گفت: «در نهایت خوش‌اقبالی باید گفت که تمام دریافت و پرداخت‌ها شفاف بوده و هیچ‌گونه سوءاستفادۀ مالی و بدحسابی مشاهده نشد و جای تحسین دارد که اعضای هیئت‌مدیره با تمام همت خود تلاش‌کرده‌اند که از هرگونه هزینه‌های اضافی پرهیز کنند و تمام تلاششان این بوده که همۀ فعالیت‌ها با کمترین هزینه انجام پذیرد و برای توسعۀ فعالیت‌های انجمن از اعتبار خود و حتی تجهیز انجمن از طریق در اختیار گذاشتن امکانات شخصی خود دریغ نکرده‌اند و حتی اموالی نیز برای انجمن خریداری کرده‌اند و بر سرمایۀ انجمن افزوده‌اند و با وجود فشار اقتصادی سال گذشته و بالا رفتن هزینه‌ها، همچنان اندوختۀ اندکی را حفظ کرده‌اند.»

آقای شمس‌الدینی گفت: «متأسفانه سازمان امور مالیاتی کشور برای اندک‌درآمدی که انجمن از دوره‌ها داشته و مبالغی که برای استادان پرداخت کرده، مالیاتی تعیین کرده است که رقم آن برای انجمن، که درآمد جنبی ندارد، بسیار سنگین است. این موضوع باعث شده که اعتراضی از بخش مالی انجمن به ادارۀ مالیات تسلیم شود که منتظر پاسخ بررسی مجدد آن هستیم.»

آقای شمس‌الدینی در پایان گفت: «همان‌طور که در گزارش خزانه‌دار نیز ذکر شد، انجمن باید در آینده‌ای نزدیک بار مسئولیت مهم‌ترین حامی خود یعنی انتشارات همیشه را کمتر کند و از نظر تأمین مکان و نیرو به توانایی مالی و استقلال برسد و این کار ممکن نیست مگر اینکه نهادهایی چون وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که بر کشوری شدن این انجمن نظارت دارند و ارگان‌های فرهنگی، انجمن صنفی ویراستاران را حمایت جدی کنند. از اعضای انجمن نیز انتظار می‌رود که در این راه هیئت‌مدیره را یاری کنند.»

پس از قرائت گزارش‌ها، نوبت به رأی‌گیری برای انتخاب سالانۀ بازرس رسید که بر اساس این رأی‌گیری آقای پیام شمس‌الدینی مجدداً به سمت بازرس اصلی و خانم لیلا اثناعشری به سمت بازرس علی‌البدل انتخاب شدند.

این جلسه در ساعت پانزده و سی دقیقه پایان یافت.

چهارمين دورۀ جامع آموزش نگارش و ويرايش

چهارمین دورۀ نگارش و ویرایش انجمن صنفی ویراستاران با همکاری مرکز نشر دانشگاهی شنبه ۸ خرداد ۱۴۰۰ به صورت برخط (آنلاین) آغاز شد. به‌علت استقبال داوطلبان از سراسر کشور، دانشجویان این دوره به دو کلاس تقسیم شدند و چون ثبت‌نام افرادِ بیشتر مقدور نبود، از دیگر داوطلبان درخواست شد که در دوره‌های بعدی ثبت‌نام کنند.

دورۀ جامع نگارش و ویرایش هر سال یک بار برگزار می‌شود.

تعداد جلسات: ۱۲۶ جلسه (۲۵۲ ساعت)

روز و ساعت برگزاری: روزهای زوج (۱۶:۰۰ تا ۱۹:۳۰) ـ هر روز ۲ جلسه

کارگاه‌ها و اسامی مدرسان این دوره

ویرایش صوری: مهدی قنواتی

ویرایش زبانی: هومن عباسپور

ویرایش استنادی: دکتر مهناز مقدسی

عربی در فارسی: سجاد سرگلی

ویرایش ترجمه: دکتر نازنین خلیلی‌پور

فرایند تولید کتاب: دکتر جواد رسولی

ویرایش رایانه‌ای: سعید احمدی

 

 

 

اطلاعات برگزاری مجمع عمومی عادی و فوق‌العادۀ ۱۴۰۰

انجمن صنفی ویراستاران کشوری می‌شود.

با تلاش‌هایی که در انجمن صنفی کارگری ویراستاران شهر تهران انجام شد، مراحل تغییر وضعیت این انجمن به کشوری تسهیل گردید. پیرو تفاهم‌نامۀ منعقد‌شده میان وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، انجمن‌های حوزۀ فرهنگ، هنر و رسانه، با ضوابط مجزا می‌توانند برای کشوری شدن و تشکیل کانون عالی اقدام کنند. براین‌اساس، در تاریخ یکشنبه 19 اردیبهشت (ساعت 11) مجمع فوق‌العاده (برای تبدیل وضعیت به کشوری) و متعاقب آن مجمع عمومی عادی (ساعت 12) برای دادن گزارش هیئت‌مدیره، خزانه‌دار، بازرس و سپس انتخاب بازرس اصلی و علی‌البدل برگزار می‌شود.

مجمع فوق به‌صورت مجازی برگزار خواهد شد و لازم است اعضای محترم انجمن، پیش از برگزاری مجمع، اطلاعات و مطالبی را که از دبیرخانۀ انجمن ارسال می‌شود ملاحظه و مطالعه کنند.

در این بخش از وبگاه، تا زمان برگزاری مجمع، اطلاعاتی قرار داده خواهد شد که لازم است اعضای انجمن مستمر به این قسمت مراجعه کنند و آن را ملاحظه کنند.

توجه ویژه

* اساسنامۀ انجمن صنفی ویراستاران (جدید) برای مطالعه در این قسمت (به‌صورت متن و تصویر) گذاشته شده است. در شکل تصویری (پی‌دی‌اف) قسمت‌های افزودۀ کارشناسان انجمن بر اساسنامۀ مصوب وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی رنگی شده است که قابل تفکیک و تشخیص باشد، لذا توصیه می‌شود متن تصویری (پی‌دی‌اف) را دانلود کنید و اعلام نظرهایتان فقط محدود به بخش‌های رنگی‌شده باشد و از اصلاح بخش‌های رنگی‌نشده چشم‌پوشی کنید.

 

* اعضای محترمی که مایل‌اند در انتخابات بازرس نامزد بشوند لازم است وظایف و شرایط بازرس را در متن قرارداده‌شده در این بخش ملاحظه کنند و، در صورت تمایل، درخواست مکتوب و برگۀ معرفی خودشان را در موعد مقرر به رایانامۀ انجمن بفرستند.

* حضور در مجمع منوط به اعلام شمارۀ تلفنی است که به شبکه‌های اجتماعی متصل شود و افراد بتوانند در روز مجمع وارد لینک ارسال‌شده از سامانه شوند. نکات آموزشی حضور در مجمع به‌زودی در اینجا قرار داده خواهد شد. لذا تجهیزات لازم برای حضور در مجمع را پیش‌تر فراهم کنید، از جمله داشتن تلفن همراه هوشمند یا دستگاه رایانه‌ای که تصویر و صوت را دریافت و ارسال کند (ترجیحاً لپ‌تاپ)، اتصال به اینترنت پرسرعت برای ارتباط بدون مشکل.

 

اطلاعیه به اعضای انجمن برای آگاهی از مراحل حضور در مجمع عمومی عادی و فوق‌العاده

اساسنامۀ کشوری (جدید)

 متقاضیان انتخابات بازرس

وظایف بازرس (طبق اساسنامه)

معرفی نامزدهای انتخابات بازرس به ترتیب الفبا 

گزارش هیئت‌مدیره به مجمع عمومی عادی انجمن صنفی ویراستاران

گزارش مالی انجمن صنفی ویراستاران

 

آگهی دعوت به مجمع عمومی عادی سالیانه و مجمع فوق‌العادۀ انجمن صنفی کارگری ویراستاران شهر تهران

آگهی دعوت به مجمع عمومی عادی سالیانه و مجمع فوق‌العادۀ انجمن صنفی کارگری ویراستاران شهر تهران

(شمارۀ ثبت ۷۳۵-۱/۳-۷ ، شناسۀ ملی ۱۴۰۰۷۲۱۲۵۵۰)

 

بدین‌وسیله از اعضای انجمن صنفی ویراستاران دعوت می‌شود که در جلسۀ مجمع فوق‌العاده رأس ساعت ۱۱ و مجمع عمومی عادی سالیانه رأس ساعت ۱۲ در تاریخ یکشنبه ۱۹ اردیبهشت حضور یابند. نشانی: خ. صابونچی، کوچۀ دهم، پ ۴، واحد ۱، اطلاعات بیشتر دربارۀ نحوۀ برگزاری را در  وبگاه www.anjomanvirastar.ir ملاحظه کنید.

 

دستور جلسۀ مجمع فوق‌العاده

۱) اصلاح عنوان اساسنامۀ انجمن مبنی بر تغییر حوزۀ فعالیت از شهر تهران به سراسری

۲) تصمیم‌گیری برای مبلغ ورودیه و حق عضویت سالیانه

۳) تصمیم‌گیری دربارۀ اطلاع‌رسانی برای مجامع

دستور جلسۀ مجمع عادی

 ۱) استماع گزارش عملکرد هیئت‌مدیره

 ۲) استماع گزارش یک‌سالۀ مالی انجمن

 ۳) استماع گزارش بازرس قانونی

 ۴) برگزاری انتخابات بازرس اصلی و علی‌البدل انجمن

۵) سایر مواردی که در صلاحیت مجمع عمومی عادی باشد. 

 

توجه: به‌سبب شیوع بیماری کوید-۱۹ جلسۀ مجمع به‌صورت مجازی برگزار خواهد شد. نحوۀ شرکت در مجمع و برگزاری انتخابات به‌زودی از همین راه ارتباطی به اطلاع اعضای انجمن خواهد رسید.

 

 

هیئت‌مدیره

گلی امامی، اصغر مهرپرور، هومن عباسپور، مهدی قنواتی، مهناز مقدسی

پنجمین شمارۀ خبرنامۀ انجمن صنفی ویراستاران

پنجمین شمارۀ خبرنامۀ انجمن صنفی ویراستاران منتشر شد. در این شماره گزارش یک‌سالۀ کمیسیون‌ها و فعالیت‌های انجمن در سال 1399، خبرهایی از موفقیت اعضا را خواهید خواند.

 

برای دریافت خبرنامه روی پیوند زیر کلیک کنید.

پنجمین شمارۀ خبرنامۀ انجمن صنفی ویراستاران

 

گزارش کمیسیون آموزش در سال ۱۳۹۹

به سبب تغییر در شکل برگزاری دوره‌های آموزشی، از حضوری به برخط، چندین نشست و جلسه برای هماهنگی‌های با استادان و سامانه‌های متعدد برگزار شد. در سال ۱۳۹۹، در مجموع سه کارگاه و یک دورۀ آموزشی برگزار شد که گزارش آن به شرح زیر است:

کارگاه آموزش مجازی مبانی ویرایش و درست‌نویسی» نخستین کارگاه برخطی بود که در ۳۰ تیرماه با تدریس آقایان مهدی قنواتی و سجاد سرگلی و با همکاری مؤسسۀ سیناوب برگزار شد. گواهی گذراندن این دوره نیز به دانش‌آموختگان دوره داده شد.

 

 

 

برگزاری «نخستین دورۀ آموزش نگارش و ویرایش متون کودک و نوجوان» از مهم‌ترین فعالیت‌های آموزشی انجمن طی سال ۱۳۹۹ بود که طراحی این دوره از سال ۱۳۹۷ آغاز شد و طی جلسات متعدد با کارشناسان حوزۀ کودک و نوجوان و حک و اصلاحات فراوان، به همت آقای مهدی قنواتی و خانم فهیمه شانه طراحی آن به پایان رسید. در تیرماه ۱۳۹۹ نیز نشستی با استادان این دوره دربارۀ میزان مطالب درسی و تعداد ساعات کلاس‌ها برگزار شد. با توجه به همکاری‌های پیشین با انجمن فرهنگی ناشران کودک و نوجوان، تصمیم‌ گرفته شد که این دوره با همکاری آن انجمن و نیز حمایت مادی و معنوی تعدادی از ناشران و مراکز فرهنگی به اجرا درآید. دورۀ نگارش و ویرایش متون کودک و نوجوان، هم‌زمان با هفتۀ کتاب، در تاریخ  ۱۷ آبان ۱۳۹۹ با حضور دانشجویانی از سراسر کشور آغاز شد و در ۲۰ اسفند ۱۳۹۹ به پایان رسید. از نکات جالب در این دوره حضور شرکت‌کنندگان از ۱۲ شهر بود که در نوع خود کم‌نظیر است.

 

دورۀ آموزشی دیگری که انجمن برگزار کرد به سفارش مؤسسۀ فرهنگی معراج گل‌گهر سیرجان بود که از ۴ بهمن تا ۱۸ اسفند برگزار شد و در این دوره ۴۲ دانشجو طی ۱۰ جلسه با کلیات و مبانی ویرایش صوری و زبانی آشنا شدند. در این کارگاه دانشجویان با قواعد نشانه‌گذاری، معیارهای رسم‌الخط صحیح بر مبنای دستور خط فرهنگستان زبان و ادب فارسی و قواعد ویرایش زبانی و مکاتبات اداری آشنا شدند.

 

 

آخرین دورۀ برگزارشده در سال ۱۳۹۹ «کارگاه ویرایش رایانه‌ای و صفحه‌آرایی» بود که با تدریس آقای سعید احمدی از ۲۰ بهمن تا ۱۸ اسفند برگزار شد. در این دوره دانشجویان با ویرایش رایانه‌ای متن، انتخاب‌قلم فواصل و ابعاد متن، استفاده از استایل و تیتر‌بندی در متن آشنا شدند.

 

ایرج افشار و کشاکش او با شماری بر سر «سنت» و «تجدد» در کتابداری ایران

ایرج افشار

و کشاکش او با شماری بر سر «سنت» و «تجدد» در کتابداری ایران

 

عبدالحسین آذرنگ

 

استاد روان‏شاد ایرج افشار(۱۶ مهر ۱۳۰۴ ـ ۱۸ اسفند ۱۳۸۹) را معمولاً از کتابداران بزرگ، از استادان کتابداری و کتاب‏‌شناسی، و مدیر یکی از بزرگ‌‏ترین کتابخانه‌های کشور می‌شناسند، جدا از تبحرهای دیگر او در رشته‌های دیگر، یا اشتهار بین‏‌المللی‌‏اش در عرصۀ ایران‌‏شناسی، و معروفیتش در زمینۀ انتشار کتاب‌ها و نشریه‌های بی‌‏شمار. اما کسانی که بیرون از حوزۀ کتابداری هستند، شاید باخبر نباشند که او با چه چالش‌هایی در همین حوزه، و با چه کش‌مکش‌هایی با شماری از کتابداران، و با چه اختلاف‌دید‌هایی بر سر مسائل کتابداری ایران روبه‌رو بوده است. در این نوشته، که صرفاً بر مشاهدات مستقیم و اطلاعات شخصی نویسندۀ این مقاله مبتنی است، سابقه‌ای و شَمه‌ای از معرکۀ چالش‌ها را بر سر سنت و تجدد در کتابداری ایران، که استاد افشار هم در میانۀ آن گرفتار بود، با خوانندگان در میان می‌گذارم.

از سال‌های نخستین دورۀ دانشجویی با آثار استاد افشار آشنا شدم. در ۱۳۵۲ که تحصیلات دورۀ فوق‌‏لیسانسم را در رشتۀ علوم کتابداری و اطلاع‏‌رسانی آغاز کردم، شماری از استادان به‌‏صورت فنی‌‏تری فعالیت‌ها و آثار استاد افشار را نقد و بررسی و توجه دانشجویان را فقط به جنبه‌های «منفی» کار او جلب می‌کردند. به این جنبه‌ها و دیدگاه‌های آنان در این باره اشاره می‌کنم.

از سال ۱۳۵۱ در مؤسسۀ انتشارات فرانکلین به کار مشغول شده بودم. شادروان کریم امامی، مدیر بخش ویرایش آن مؤسسه و مدیر مستقیم‌‏ام، وقتی باخبر شد که در دورۀ فوق‏‌لیسانس به تحصیل مشغولم، روزی مرا به دفترش خواند و متن حروف‌چینی‏‌شدۀ جلد سوم فهرست مقالات فارسی (تهران: کتاب‌های جیبی، ۱۳۵۵) استاد افشار را که روی میز کارش بود، به من نشان داد. اندکی بعد شادروان هرمز وحید، مدیر شاخۀ تولید فنی فرانکلین، به او پیوست. آن دو به من گفتند که همکاران با نکته‌هایی فنی در این کتاب روبه‌‏رو شده‌‏اند که از آن‌ها سر درنمی‌آوردند. از من خواستند مسئولیت نظارت بر چاپ آن را به عهده بگیرم. این سبب شد که نخست از طریق تلفن پرسش‌هایی را دربارۀ آن کتاب در دست چاپ با استاد افشار در میان بگذارم، به مشخصات شماری مقاله که در فهرست از قلم افتاده بود اشاره کنم، سپس به کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران، محل کار استاد افشار، بروم و پرسش‌هایی را بی‏‌واسطه با خود او در میان بگذارم. این، آغاز آشنایی مستقیم با استاد ایرج افشار بود.

شماری از کسانی که در حوزۀ علوم کتابداری تحصیل کرده و متخصص شده بودند، و از نزدیک با آن‌ها آشنا شده بودم، از مقوله‏‌ای به نام «کتابداری نوین / جدید» در برابر «کتابداری سنتی / قدیم» سخن می‌گفتند، یا گاه این دو را در برابر هم قرار می‌دادند، یا در تعارض و تقابل با هم می‌دیدند. این‌ها از مخالفان روش استاد افشار در کتابداری و شیوۀ مدیریت او در کتابخانه بودند. کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران را به قلعه‏‌ای قرون‌‌وسطایی تشبیه می‌کردند که کتابدارِ تحصیل‏‌کرده به آن راه ندارد. اعتقاد داشتند کتابخانه‌ها، به‏‌ویژه کتابخانه‌های دانشگاهی، باید به شیوۀ دیگری، و با همکاری افراد تحصیل‏‌کرده در رشتۀ کتابداری اداره شود. تقریباً هر آنچه در کتابخانه‌های دانشگاه تهران می‌گذشت، با انتقادهای آن‌ها، به‌‏ویژه از جنبه‌های فنی، روبه‌‏رو بود. افزون بر این‌ها، شیوۀ کار استاد افشار در کتاب‌‏شناسی‌ها و فهرست‌هایی که منتشر کرده بود، یا مطالبی که دربارۀ کتابداری نوشته بود، یا نشریه‌هایی که در این باره انتشار داده بود، از انتقاد مصون نبود. انگار دو جبهۀ رودررو تشکیل شده باشد، کتابداران «سنت‏‌گرا» از یک‌‏سو به زعامت استاد افشار، و کتابداران «مدرن» به زعامت استادان کتابداری و شماری از سران انجمن کتابداران از سوی دیگر؛ و نبرد بر سر این نکته درگرفته بود که کدام دیدگاه، اصول، نظام، شیوه، طرز عمل و جز آن علمی قلمداد می‌شود، و کدام غیرعلمی و منسوخ. در محیط و فضایی که من درس می‌خواندم، در همان سال‌هایی که گفتم، جوّ حاکم مخالف استاد افشار بود. از میان استادان کتابداری و اطلاع‏‌رسانی تا جایی که شاهد بوده‏‌ام و به‏‌خاطر دارم، جز دو تن، بقیه مخالف یا منتقد او بودند. خانم نوش‏‌آفرین انصاری (محقق)، مدیر گروه علوم کتابداری دانشگاه تهران و از سران اصلی انجمن کتابداران ایران، با نظر مساعد به‏ شماری از فعالیت‌های استاد افشار می‌نگریست، و دکتر محمدحسین دانشی، استاد و نخستین ترویج‏‌گر علم اطلاع‌‏رسانی در ایران، معتقد بود که فعالیت‌ها و آثار استاد افشار در حوزۀ اطلاع‏‌رسانی قرار می‌گیرد. او حاصل و نتایج کار استاد افشار را می‌ستود و وی را «اطلاع‌‏رسان» بزرگی می‌دانست که البته به شیوۀ خود کار می‌کند، نه به روش مقبول اطلاع‌‏رسانان حرفه‌‏ای. دکتر دانشی مخالفت سران کتابداری را با استاد افشار، تا جایی که من شاهد بوده‌‏ام، ناروا می‌دانست. بااین‏‌حال، او دست به قلم نبرد و سهم خاص استاد افشار را در اطلاع‏‌رسانی ایران تحلیل و معرفی نکرد. بااین‏‌حال، نظر دکتر دانشی توجه مرا در آن زمان به جنبه‌‏ای از فعالیت استاد افشار جلب کرد که به‏‌عمد، یا به سهو و غفلت نادیده گرفته می‌شد. از آن پس بود که با نگاه دیگری به فعالیت‌های استاد افشار نگریستم و به نتیجه‌های دیگر رسیدم که داوری‌ام را از داوری اکثر هم‏‌دوره‌هایم در دانشگاه تهران متفاوت کرد.

ناگزیرم قدری با تفصیل به نکته‌‏ای دیگر اشاره کنم، زیرا نتیجه‌‏ای که می‌خواهم از آن بگیرم، بدون توضیح این مقدمات نامفهوم خواهد بود. از سال دوم تحصیل در دورۀ فوق‏‌لیسانس، جزو مدرسانی شدم که از سوی انجمن کتابداران به شهرهای مختلف سفر می‌کردند ــ البته شهرهای دانشگاهی ــ و شیوه‌های جدید کتابداری را در دوره‌های کوتاه‏‌مدت، آموزش می‌دادند. در شهرهای تهران، اصفهان، اهواز و تبریز در همان دوره‌های آموزشی کوتاه‌‏مدت اصول چاپ و نشر تدریس می‌کردم، با برنامه‌‏ریزان، مدیران و مدرسان دوره‌ها در تماس بودم و با دیدگاه‌ها و روش‌هایی که باید تدریس و ترویج می‌شد، لاجرم از نزدیک آشنا شدم. در ضمن، مدیران انجمن کتابداران ایران که ما را برای تدریس به شهرهای مختلف می‌فرستادند، از ما می‌خواستند کتابخانه‌های دانشگاه‌ها را بازدید فنی کنیم، با مدیران کتابخانه‌ها و کتابداران مؤثر و باسابقه به گفت‏‌وگو بنشینیم، مسائل و مشکلات را دریابیم، و نتیجه را طی گزارشی یا یادداشتی به آگاهی انجمن برسانیم. مدرسانی که فعال‌‏تر، باانگیزه‌‏تر، کنجکاوتر، یا علاقه‏‌مندتر بودند، وقت می‌گذاشتند و از کتابخانه‌های عمومی شهرها هم بازدید می‌کردند، یا با شمار بیشتری از کتابداران شهرستان‌ها به گفت‏‌وگو می‌نشستند و نتیجه را به انجمن گزارش می‌دادند. انجمن از این طریق اطلاعات دست اول و فنی‏‌تری دربارۀ کتابخانه‌های دانشگاهی و عمومی شهرها، و نیز دربارۀ کتابداران اصلی آن کتابخانه‌ها به دست می‌آورد، و می‌کوشید در راه برطرف ساختن مشکلات و ارتقای فعالیت‌های آن‌ها گام بردارد. خود من از تک‏‌تک کتابخانه‌های دانشکده‌های دانشگاه‌های اصفهان، اهواز و تبریز بازدید کردم، با شماری از کتابداران آن‌ها به گفت‏‌وگو نشستم، و نتیجه‏‌گیری و جمع‌‏بندی مشاهداتم را هم نوشتم و هم با انجمن در میان گذاشتم‏. انجمن حتی با رؤسای دانشگاه‌ها وارد گفت‌وگو شد و برای برطرف شدن مشکلات کتابخانه‌های آن‌ها پیشنهادهای لازم را ارائه داد. برای مثال، رئیس دانشگاه تبریز در ۱۳۵۴ و در پی برگزاری دورۀ آموزش انجمن در دانشگاه تبریز، اظهار علاقه کرد که با مسئولان انجمن کتابداران ایران دیدار و گفت‏‌وگویی داشته باشد و نظر و پیشنهادهای انجمن را شخصاً بشنود. انجمن از من خواست همراه دو ـ سه تن از سران انجمن در نشست شرکت کنم و مشاهدات عینی‏‌ام را از کتابخانه‌های دانشگاه تبریز به اطلاع او برسانم. این کار را کردم، و آنچه کاستی و نقص فنی در کتابخانه‌های دانشگاه تبریز دیده بودم، بی‏‌پرده در میان گذاشتم. سران انجمن در گفت‏‌وگو با رئیس دانشگاه تبریز، و پس از بیان مشاهداتم، از او خواستند که رئیس کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تبریز را، که رشتۀ اصلی‌اش کتابداری نبود، عوض کند، به‏‌جای او یکی از تحصیل‏‌کردگان کتابداری را بگذارد، و با ترویج اصول و موازین کتابداری نوین در کتابخانه‌های دانشگاه تبریز موافقت کند. در ضمن انجمن آمادگی خود را برای همکاری در این زمینه اعلام کرد. جدا از اینکه این پیشنهادهای انجمن با موافقت او روبه‏‌رو شد یا نشد، و جدا از این‏که آن نشست دور از تنش هم نبود، غرضم از بیان این نکات فقط اشاره به این نکته است که اگر سران انجمن می‌توانستند با رئیس دانشگاه تهران وارد گفت‌وگو شوند، و مجال می‌یافتند که دربارۀ کتابخانه‌های دانشکده‏ای و رئیس کتابخانۀ مرکزی آن دانشگاه اظهارنظر کنند، بی‏‌تردید دربارۀ تعویض رئیس آن کتابخانه هم گفت‌‏وگو می‌کردند.

استاد افشار از مخالفت‌ها و انتقادهای سران انجمن و شماری از متخصصان کتابداری به‏‌خوبی باخبر بود. او در دیدارهای خصوصی به این نکته اشاره می‌کرد، و به گوش خودم از زبان او بارها و بارها ‏شنیدم. او در سازمان‏دهی کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران از یک متخصص امریکایی به نام پاتریک مارتینز کمک گرفت. همسر مارتینز ایرانی و متخصص کتابداری بود. نظر استاد افشار این بود که آن کتابخانه به تجهیزات، تأسیسات و روش‌های جدید مجهز شود، و نیروهای انسانی غیرمتخصص آن کتابخانه از راه آموزش حین کار، در شاخه‌های مختلف فعالیت کتابخانه تخصص بیابند، و به این ترتیب کتابخانه بی‏‌آنکه به فارغ‌‏التحصیلان رشتۀ کتابداری نیاز داشته باشد، بر اساس موازین جدید بچرخد. این سیاست مدیریتی او موجب شد که کارکنان کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران و کتابخانه‌های وابسته به آن، در سپهری کاملاً جدا از فضایی قرار بگیرند که با فعالیت‌ها و نظارت‌های انجمن کتابداران ایران، نهادهای ترویج‏‌گر کتابداری جدید، و گروه‌های آموزشی در دانشگاه‌ها و مدارس عالی شکل گرفته بود. روش خاص مدیریت استاد افشار، که روشی تحکّمی و در آن زمان انتقادناپذیر بود، آن فاصله و اختلاف را تشدید می‌کرد. شخصاً به این جنبه به‌‏خوبی واقف بودم، و از این‏‌رو باآنکه استاد افشار از من دعوت کرد به کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران بپیوندم و مسئولیتی را در آنجا به عهده بگیرم، این لطف و اعتماد او را نپذیرفتم. بااین‏‌حال، به‌‏رغم آنکه روش استاد افشار را در مدیریت کتابخانه، و در شیوۀ مدیریت به‌‏طورکلی نمی‌پسندیدم، اما اختلاف دو جناح را، و انتقادهای خارج از عرف و گاه نابه‏‌حق از استاد افشار و همگنانش را، اصلاً به سود کتابداری ایران نمی‌دانستم. به‏‌رغم عضویتم در انجمن کتابداران و تدریس در دوره‌های آموزشی آن انجمن، به استاد افشار نزدیک و نزدیک‏تر شدم. تسلط او به قلمرو ایران‌‏شناسی و کتاب‏شناسی و شناخت منابع فارسی، آشنایی گسترده‌‏اش با فرهنگ ایرانی و جامعه‌های فارسی‏‌زبان، و نیز برخی دیگر از توانایی‌هایش، مرا به فعالیت‌های گسترده و متنوع او علاقه‌‏مند می‌کرد. شناخت، دانش، مناسبات فرهنگی و توانایی‌های دیگری که او در جمع بود، در هیچ‏‌یک از سران کتابداری ایران نبود، و حوزه‌هایی که استاد افشار به آن‌ها علاقه نشان می‌داد، به‏‌ویژه مسائل بومی و فرهنگی، در حوزۀ آنان قرار نداشت. گذشت زمان و آثاری که از همۀ اینان برجای مانده، اکنون بهترین گواه زنده است و به‌‏خوبی نشان می‌دهد کی مرده و از یادها رفته، کی زنده و در یادهاست.

در مهرماه ۱۳۵۴ فارغ‌‏التحصیل شدم و اندکی بعد به عضویت هیئتی درآمدم که بر شاخۀ انتشارات مرکز اسناد فرهنگی آسیا، وابسته به یونسکو، نظارت می‌کرد، مرکزی که مدیریت آن با دکتر چنگیز پهلوان بود، مدیری باهوش، توانا، فرهیخته و بسیار علاقه‏‌مند به انتشار منابع فرهنگی. برای تدوین و انتشار چند اثر به سراغ استاد افشار رفتیم و همکاری او را با آن مرکز و نیز نظر مشورت‌ی‏اش را خواستار شدیم. این بار از سوی مرکز اسناد فرهنگی آسیا با او در تماس رسمی قرار گرفته بودم. استاد افشار متوجه بود که هیئت ناظر بر فعالیت‌های مرکز اسناد فرهنگی آسیا، فارغ از دسته‌‏بندی‌ها و موضع‏‌گیری‌ها می‌اندیشد. او کتابداران تحصیل‏‌کرده‏ای را که از رویارویی جناح‌ها دوری می‌کردند و به زمینه‌های مورد علاقۀ وی توجه نشان می‌دادند، در جرگۀ دوستان و همکاران خود قرار می‌داد. به گمانم پس از همین تماس رسمی و همکاری جدید بود که استاد افشار مرا در سلک دوستانش قرار داد و اندک‏‌اندک از مسائل مختلف با من بی‏‌پرده سخن گفت، و به این ترتیب توانستم از تحلیل‌ها و دیدگاه‌های او بی‏‌واسطه آگاه شوم.

از استاد افشار خواستم طی گفت‌‏وگوهایی نظرش را دربارۀ مسائل کتابداری و کتاب‌‏شناسی در ایران به‌‏صراحت بیان کند. پس از قدری گفت‌‏وگو، او سرانجام با برگزاری سلسله گفت‏‌وگویی با «کتاب‏‌شناسان بزرگ» موافقت کرد، با کسانی که کتابداران جدید و متخصص، آن‌ها را «کتابدار یا کتاب‏‌شناس سنتی» می‌نامیدند. نخستین گفت‏‌وگو با استاد محمدتقی دانش‏‌پژوه در کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران برگزار شد. متن این گفت‏‌وگو منتشر شده است (راهنمای کتاب، سال ۲۱، ش ۳-۴، خرداد و تیر ۱۳۵۷، ص ۲۴۰-۲۸۱). گفت‏‌وگوی بعد با خود استاد افشار بود که بعداً به آن اشاره می‌کنم. به نشست گفت‏‌وگو با استاد دانش‌‏پژوه، این دو تن را دعوت کردم: دکتر محمدحسین دانشی، که پیش‏تر معرفی شد، و فرخ امیرفریار، از جوانان تحصیل‏‌کردۀ کتابداری که از دیدگاه نسل جوان این حوزه به مسائل نگاه می‌کرد، و چند سال بعد به یکی از کتاب‏‌شناسان فعال تبدیل شد. هدفم از دعوت این دو این بود که میان دیدگاه‌های مختلف، به‌‏ویژه از دو منظر سنت و تجدد، بحث دربگیرد. استاد افشار هم سه تن را به آن نشست دعوت کرد: استاد عباس زریاب خوئی، تاریخدان و کتاب‏‌شناس و از کتابداران سابق کتابخانۀ مجلس سنا؛ استاد علی‌نقی منزوی، پژوهش‏گر و کتاب‌‏شناس؛ استاد عبدالله نورانی، روحانی نواندیش، کتاب‏‌شناس و مؤلف. جمعاً هفت تن در نشست حضور یافتیم و بحث داغی در میان حضّار درگرفت که متن خلاصه‏‌شدۀ آن در بیش از ۴۰ صفحه چاپ شده است.

در صفحۀ ۲۵۲ متن گفت‌‏وگو در همان نشریه و چند صفحۀ بعد، بحث دربارۀ روش رده‏‌بندی در کتابخانه‌ها آمده است. استاد افشار روش‌های جدید رده‏‌بندی را برای کتابخانه‌های ایران اجتناب‏‌ناپذیر دانست. اما به‏‌رغم او، دوست دیرین و همکارش استاد دانش‌‏پژوه سامانۀ رده‏‌بندی دیوئی را «هشلهفت» و سامانۀ رده‏‌بندی کنگرۀ امریکا را برای رده‌‏بندی منابع ایرانی و اسلامی ناکارآمد خواند (ص ۲۵۴-۲۵۶) و در این داوری‌اش حتی از کاربرد الفاظ تند هم فروگذار نکرد. استاد افشار با اشاره به تحولات و اقتضای زمان، با نظر استاد دانش‏‌پژوه به مخالفت برخاست، سامانه‌های بسته را که به مراجعان اجازۀ دسترسی مستقیم به کتاب نمی‌دهد و استاد دانش‏‌پژوه مدافع آن بود، غیرقابل قبول دانست (ص ۲۵۶-۲۵۷). پس از آن، بحث حاضران به سمت مسائل فهرست‌‏نگاری و کتاب‏‌شناسی و سپس به مسائل اطلاع‌‏رسانی و فناوری‌های جدید اطلاعاتی و آشتی‏‌دادن سنت‌های قدیم با روش‌های جدید در عرصۀ کتاب و اطلاعات پیش آمد. در اینجا هم استاد افشار در برابر دیدگاه‌های سنت‏‌گرایانۀ استاد دانش‌‏پژوه، از ضرورت روش‌های جدید برای گردآوری و سازمان‏دهی اطلاعات دفاع کرد (ص ۲۶۷-۲۶۸). نگاه مدرن در همین گفته‌های او آشکار است، نگاه مسئولانۀ مدیر کتابخانه‏‌ای که متوجه تحولات و فناوری‌های جهانی است، اما دستگاه‌ها و سامانه‌های دولتی وقت را به باد انتقاد می‌گیرد و آن‌ها را ناآشنا با تحولات و بی‏‌علاقه و ناکارآمد می‌خواند (ص ۲۶۸-۲۶۹). او از بیداری عمومی سخن می‌گوید، از آگاهی و هشیاری به فرهنگ بومی و ملی که در برابر هجوم کرگدن‏‌وار تکنیک غرب پایمال نشود؛ ضمن اینکه آنچه لازم و اجتناب‏‌ناپذیر است، از غرب اخذ و اقتباس کند، مانند فنون جدید ادارۀ کتابخانه‌ها (ص ۲۷۱-۲۷۳). استاد افشار صراحتاً می‌گوید که تکنیک غرب را باید در خدمت سنت گرفت (ص ۲۷۶)، آنچه از سنت‌های ایرانی و اسلامی لازم است، باید محفوظ بماند (ص ۲۸۰) و راهی پیدا شود که سامانه‌های قدیم و سنتی ایرانی را به کسانی بشناساند که تکنیک‌های جدید غرب را می‌شناسند، به تکنیسین تبدیل شده‌‏اند، اما با سنت و فرهنگ خود بیگانه‏‌اند (ص ۲۸۰-۲۸۱). استاد افشار، تسلط این‏گونه افراد را بر کتابخانه‌ها خطرناک می‌دانست، و همین دیدگاه او بود که میان او و کتابداران تحصیل‏کردۀ جدید فاصله می‌انداخت و تقابل ایجاد می‌کرد. نشست گفت‌‏وگو با استاد دانش‏‌پژوه با همین نکته‌ها پایان یافت.

از این گفت‏‌وگو چند ماهی نگذشته بود که انقلاب ۱۳۵۷ در ایران روی داد، اوضاع‌‏واحوال به‌‏کلی تغییر کرد، و برای ادامۀ نشست‌هایی که برنامه‌ریزی شده بود، آمادگی دیده نمی‌شد. سرانجام پس از دیدارها و گفت‏‌وگوهایی، استاد افشار موافقت کرد تا دومین نشست گفت‌‏وگو با خود او برگزار شود. این نشست در آبان‏ ماه ۱۳۵۸، تقریباً نُه ماه پس از انقلاب، در دفتر کار او در موقوفات پدرش دکتر محمود افشار یزدی برگزار شد. استاد افشار از مدیریت کتابخانۀ مرکزی دانشگاه استعفا داده و از دانشگاه بازنشسته شده بود. چند تن را، و هر کدام را به دلیل خاصی، به این نشست دعوت کردم: دکتر ناصر پاکدامن، استاد اقتصاد، کتاب‏‌شناسِ کتاب‏‌دوست و از منتقدان جدی سامانه‌های کتابخانه‌ها در ایران. او در عین حال از استادان من به‏‌شمار می‌رفت و از چند جهت بر من حق استادی داشت. خانم نوش‌‏آفرین انصاری، استاد دیگرم، از برجسته‌‏ترین و تأثیرگذارترین استادان کتابداری ایران که به فعالیت‌های استاد افشار با نظر مساعد می‌نگریست، به او احترام می‌گذاشت، اما در عین حال، با برخی دیدگاه‌ها و روش‌های او موافق نبود. کامران فانی، از برجسته‌‏ترین کتاب‏‌شناسان ایران، تحصیل‏‌کردۀ رشتۀ کتابداری، آگاه به مسائل، و از علاقه‏‌مندان عمیق به فرهنگ ملی، و فرخ امیرفریار که در گفت‏‌وگوی پیش هم حضور داشت و قبلاً او را معرفی کرده‌‏ام. استاد افشار هم دکتر علی‌نقی منزوی را دعوت کرده بود که در نشست قبلی حضور داشت، و او را هم معرفی کرده‌‏ام. دکتر محمدحسین دانشی از ایران رفته بود و متأسفانه در آن نشست حضور نداشت.

گفت‏‌وگو با هفت تن در فضای پرتنش انقلاب و با صحبت‌های بی‏‌پرده برگزار شد. استاد افشار دیدگاه‌هایش را در باب سنت و تجدد در کتابداری و کتاب‏‌شناسی ایران صریح‌‏تر از پیش بیان کرد که به نکات عمده‌‏تر آن اشاره می‌کنم. متن ویرایش‌‏شده و نهایی گفت‏‌وگو را در اختیار استاد افشار گذاشتم. او متن را به دقت خواند، اما از انتشار آن، به دلایلی که هنوز هم برای من روشن نیست، طفره می‌رفت. چند سال بعد، سیدفرید قاسمی، تاریخ‌‏نگار مطبوعات و از نزدیکان استاد افشار، را از این گفت‌وگو باخبر کردم. او متن گفت‏‌وگو را به ‏طریقی که نمی‌دانم، از استاد افشار گرفت، با مقدمه‌‏ای کوتاه به قلم او، و سرانجام پس از گذشت حدود ۱۵ سال، در مجله‏‌ای به نام کرانه (سال اول، ش ۳-۴، پائیز و زمستان ۱۳۷۳، ص ۶۷-۹۸) به چاپ رساند. سیدفرید قاسمی همین متن گفت‏‌وگو را در کتابی که دربارۀ استاد افشار تدوین کرده است (ایران‌شناس مجله‌‏نگار: زندگی‌نامه و کارنامۀ مطبوعاتی ایرج افشار. تهران: خانۀ فرهنگ و هنر گویا، نشر امرود، ۱۳۸۹، ص ۹۴۹-۹۹۱) بازچاپ کرده است.

در این نشست، باز هم بحث از همان آغاز به تقابل دو دیدگاه و دو جناح در عرصۀ کتابداری ایران کشیده شد: «سنت‏‌گرایان» و «تحصیل‏‌کرده‌های کتابداری / متجددان». استاد افشار از چند تن از حاضران که تحصیلاتشان در رشتۀ کتابداری بود، پرسید: «برای من لازم است روشن شود که کتابداران جدید تحصیل‏‌کرده تا چه حد، بودنِ دستۀ دیگری را مفید می‌دانند، یا حتی وجود آن‌ها را در گذشته و نقش‏شان را در پیشرفت کتابداری، مؤثر می‌شناسند. لطفاً این نکته را برای من روشن کنید…» (کرانه، ص ۷۰). کامران فانی به این پرسش استاد افشار پاسخی داد که در پی آن بحث داغی درگرفت و برداشت استاد افشار را از سنت و تجدد نمایان‏‌تر ساخت. فانی گفت: «… ما که طبقۀ تازه، تحصیل‏‌کرده، یا به قول شما، غیرسنتی کتابدار هستیم، پیش خود، شما را همچون پل و پیوندی بین کتابداری سنتی و جدید می‌دیدیم. از یک طرف با کار کتابداری قدیمی و اشخاصی که در این راه قدم می‌زدند آشنا بودید و از طرف دیگر، به کتابداری جدید آگاه هستید…، ولی به نظر من، در کار شما هم حُسن است و هم عیب. حسنش این است که رابطه را ایجاد کرده‌‏اید، و عیبش این است که به‏‌رغم کوششی که می‌کردید، ما شما را موفق نمی‌دیدیم…، چرا با این همه شناختی که از کتابداری جدید دارید، با کتابداران جدید همدل و هم‌سخن نیستید؟ چرا موفق به جذب کتابداران جدید خوب به کتابخانۀ مرکزی دانشگاه نشده‌‏اید؟…» (ص ۷۰). استاد افشار در پاسخ به کامران فانی، این پرسش را طرح کرد: «سؤال من این است که آیا کتابداران جدید با وجود مراکزی مانند مرکز خدمات…، که به نظر من کارهایشان تقلیدی و بی‏‌حاصل بوده، بیشتر توانسته‌‏اند موجبات پیشرفت علمی و تحقیقی را فراهم کنند یا همان کتابداران سنتی؟» (ص ۷۰). استاد افشار در ادامۀ بحث پای مقایسه را به میان کشید و گفت کتابداری جدید در ایران در هدف‌هایش ناموفق بوده است و علت آن نبودن رابطه میان آن با فرهنگ ملی است. به نظر او، کتابداران جدید سنت را با ارتجاع برابر می‌دانند. به همین دلیل میان نسل قدیم و جدید کتابداران ارتباط برقرار نشده است. استاد افشار گفت که من از همکاری با کتابداران جدید روی‏گردان نبودم، کوشش زیادی در جذب آن‌ها به همکاری کردم اما آن‌ها از همکاری با من اعراض داشتند، «شاید پیش خود می‌گفتند فلانی [استاد افشار] می‌خواهد از علم ما بکاهد و یک مقدار سنت به‏ جایش بگذارد.» (ص ۷۱).

انتقاد صریح استاد افشار متوجه مراکز کتابداری دولتی و جدید بود، مراکزی که در گفت‏‌وگو نام برد، و آن‌ها و کتابداران متخصص در خدمت آن‌ها را ناموفق خواند و کوشش‌های فردی کتابداران سنتی را مثمرتر دانست. استاد نوش‌‏آفرین انصاری در پاسخ به این انتقادهای استاد افشار، در عین آنکه او را ترکیبی از قدیم و جدید خواند، از وی پرسید: «خود شما هنگامی که تصدی یکی از بزرگ‌ترین کتابخانه‌های این کشور را به عهده داشتید، آیا توانسته‏‌اید موافق آنچه سنت می‌گویید عمل کنید؟» (ص ۷۲).

در اینجا دکتر ناصر پاکدامن ریشۀ اصلی مشکل را در «بریدگی فرهنگی» (= گسیختگی / انقطاع فرهنگی) و در مقلّد بودن دانست. به نظر او، وقتی کتابداران به کتاب به صورت شیء نگاه کنند، فارغ از محتوا و مسائل مربوط به استفاده از محتوای آن، آنگاه پدیدۀ بریدگی فرهنگی روی می‌دهد. دکتر ناصر پاکدامن در این باره نسبتاً به تفصیل توضیح داد و استاد افشار، همسو و هم‌سخن با او، و با تأکید بر همین عبارتی که به‏‌کار رفت (بریدگی فرهنگی) نهادهای کتابداری جدید را در ایران به سبب ناآشنایی یا بیگانگی با فرهنگ و مواریث ملی، به سبب غربی‏‌مأبی شدن، ناموفق دانست (ص ۷۴-۷۶).

تنی چند از حاضران با نظر استاد افشار مخالفت کردند، و یادآور شدند که در دنیای امروز، وظیفۀ اصلی‌تر کتابدار پاسخ‏‌گفتن به نیاز (احتیاج)، و به‏‌ویژه نیازهای مبرم‌‏تر جامعه است، نه حفظ میراث‌های کهن. در ضمن، تعریف استاد افشار را از «سنت» و «تجدد» مبهم دانستند (ص ۷۷-۷۸). استاد افشار در پاسخ، گفت که نیاز امروز از گذشته و سنت جدا نیست، و نیاز، چه کلاً و چه جزئاً، حاصل سنت است. حتی در سامانه‌های جدید، سنت هم هست، و آنچه در کتابداری جدید ایران نیست، تفکر است. چون تفکر نیست، لاجرم هدف و برنامه هم در کار نیست. عادی‏‌ترین، ساده‌‏ترین و ابتدایی‏‌ترین مرحلۀ تفکر این است که بنشینیم دربارۀ چیزی فکر کنیم و سپس در آن باره چیزی بنویسیم. به کتاب راهنمای دانش‌‏آموختگان کتابداری (گردآورندۀ بجان واسیلیان، ویراستۀ شیرین تعاونی، مرکز خدمات کتابداری، ۱۳۵۷ش) نگاه کنید تا معلوم شود چند تن از ۶۰۰ تحصیل‏‌کردۀ کتابداری که در این کتاب معرفی شده‌‏اند، مطلبی نوشته‌‏اند (ص ۷۹). او به اهتمام کسانی چون خان‌بابا مشار اشاره کرد که یک‏‌تنه فهرست گذشته‌‏نگر کتاب‌های فارسی را تدوین کرده است، حال آنکه این اهتمام نه در کتابداران جدید دیده می‌شود و نه در نهادهای جدید کتابداری ایران (ص ۸۰-۸۱).

بحث‌‏وجدل‌ها در آن نشست به موضوعات دیگری کشیده شد که اشاره به آن‌ها در این نوشته لازم نیست. سلسله نشست‌هایی که امید می‌رفت با حضور و همکاری استاد افشار تداوم بیابد، به دلایلی ادامه نیافت، اما مراوداتم با او طی سال‌ها و تا حدود یک‏ ماه پیش از مرگش ادامه داشت. از ۱۳۸۱ که همکاریم با مرکز دائره‌‏المعارف بزرگ اسلامی آغاز شد، استاد افشار را یکی دو روز در هفته در آن مرکز می‌دیدم و امکان و فرصت گفت‏‌وگو دربارۀ برخی مسائل، از جمله همین سنت و تجدد، زیاد پیش می‌آمد. در نهایت از گفت‌‏وگوها با او به نتیجه‌‏ای رسیدم که با خوانندگان در میان می‌گذارم:

استاد افشار تا پایان عمر به کتابدارانی که خود را تحصیل‌‏کردۀ این رشته و مدّعی کتابداری می‌دانستند، هیچ‌گاه نظر مساعدی نداشت، و در هیچ‌‏یک از مؤسساتی که کتابخانه‌های آن‌ها با نظر مشورتی وی تأسیس شده یا شکل گرفته بودند، تحصیل‏‌کردگان رشتۀ کتابداری به همکاری دعوت نمی‌شدند؛ حتی پس از تحولات سال‌های اخیر در حوزه‌های اطلاعات، ارتباطات و الکترونیک، که سامانه‌های همۀ کتابخانه‌ها، آرشیوها، مراکز اسناد و اطلاع‌‏رسانی را به‏‌کلی دگرگون کرده است، یک متخصص اطلاع‌‏رسانی هم به کتابخانه‌های شکل‏‌گرفته زیر نظر او راه نیافته است. استاد افشار فقط با عده‌‏ای اندک‏‌شمار از متخصصان کتابداری دوستی داشت، کسانی که او را درک می‌کردند، با وی تعارض نداشتند، و با فرهنگ ایران و پیشینۀ تاریخی و فرهنگی و ادبی آن آشنا بودند. جامعۀ کتابداران جدید با خط‏‌کشی ناسنجیده و دور از حزم و دوراندیشی و بدون توجه به مقتضیات بومی و ساختار اجتماعی ایران، با برچسب «غیرمتخصص / سنتی» افراد دانشمند و نیروهای متبحری را از جرگۀ خود بیرون می‌گذاشت که با انگیزه‌های شخصی نیرومند یا در سنتی خانوادگی در زمینۀ کتاب و کتابخانه و کتابداری و کتاب‌‏شناسی فعالیت می‌کردند. کتابداری ایران با این عمل از دانسته‌ها و تجربه‌های بسیاری محروم شد. همین خط‏‌کشی‌های دور از خرد بود که استاد افشار را به واکنش‌های تندی واداشت، کسی که با فرهنگ ایرانی عجین شده بود و «سنت» و «میراث فرهنگی و گذشته» را (البته به تعبیر او و جدا از دقت‌های اصطلاحی) با اهانت یا قدرناشناسی یا بی‏‌خبری و بی‌‏اطلاعی روبه‌‏رو می‌دید. در جامعۀ کتابداران متشکل و جدید، از اواخر دهۀ ۱۳۴۰ تا یکی دو سال پس از انقلاب که انجمن کتابداران ایران فعالیت داشت، کوششی برای گفت‏‌وگو با استاد افشار و دست‏‌یافتن به تفاهمی برای همکاری او به عمل نیامد. کشاکش میان آنچه «سنت» و «تجدد» تصور می‌شد، میان دو جبهۀ جدا از هم، ادامه داشت، کشاکشی که سرانجام آن زیان به کتابداری ایران، و زیان جدی‏تر به نسلی بود که بسیاری چیزها باید به او منتقل می‌شد.

استاد افشار چند سال پیش از مرگش روزی مرا خواست و مطلبی را در میان گذاشت که مضمون آن را برای نخستین بار اعلام و خلاصه می‌کنم. او گفت: می‌خواهم سه تن را برای ادامۀ کارهایم در سه شاخه پس از مرگم تعیین کنم:

۱) ایران‏‌شناسی؛

۲) کتاب‏‌شناسی و فهرست‌ها؛

۳) تصحیح‌ها و کارهای مربوط به نسخه‌های خطی و غیره.

از من خواست که مسئولیت شاخۀ دوم را بپذیرم. از او چند روز وقت خواستم که موضوع را بیشتر بررسی کنم. پس از چند روز از او عذر خواستم. دلیلم هم این بود که هم علاقه و هم فعالیت‌هایم تغییر کرده است، و کسان دیگری از تحصیل‏‌کردگان حوزۀ کتابداری بودند که می‌توانستند این مسئولیت را به عهده بگیرند و به مراتب بهتر از من به ثمر برسانند. از تصمیم او دربارۀ دو شاخۀ دیگر اجمالاً اطلاع دارم، نه به‌‏طور دقیق. با این حال، استاد افشار مرا و چند تن دیگر از کسانی را که او «متخصصان جدید» می‌دانست، در بسیاری از فعالیت‌ها شرکت می‌داد. او «گروه راهبردی» را برای تداوم تدوین و انتشار فهرست مقالات فارسی، در اواخر حیات و پس از مرگش تعیین کرد. من هم یکی از اعضای پنج‏گانۀ آن گروه هستم، و این اعضای هیچ‏کدام در جبهۀ «سنت‏‌گرایان» قرار نمی‌گیرند. تا جایی که خبر دارم، نیز کسانی که او برای تداوم بخشیدن به فعالیت‌هایش تعیین کرده است، هیچ‏کدام از جبهۀ «سنت‏‌گرایان» نیستند.

استاد افشار در واپسین روزهایی که با عصا و به سختی راه می‌رفت و از شدت بیماری تکیده شده بود، در دیداری دربارۀ تداوم کارهایش مدتی با من صحبت کرد؛ گویی که به آینده‏ای کاملاً مطمئن و امیدوارانه می‌اندیشید. او به دقت و به خوبی می‌دانست که من به مدرن کردن همان فعالیت‌های مدّ نظرش معتقد هستم. بر اساس شناخت مستقیم و دست اولم می‌توانم داوری کنم که مراد استاد افشار از حفظ «سنت» هیچ‏گاه مخالفت با روندی نبود که همۀ فعالیت‌های مربوط به کتاب و فرهنگ را سرعت و سهولت می‌بخشد. او به واقع این روند را می‌ستود و برای پیشرفت فرهنگ ایرانی ضروری می‌دانست، اگرچه تعبیرهای خاص خودش را در این باره داشت. دلبستگی عمیق او به چیزی بود که او آن را «میراث فرهنگی ـ معرفتی ایران»، چه ایران پیش از اسلام و چه ایران پس از اسلام، یا در یک کلام، «سنت» می‌نامید، و نیز دلبستگی به کسانی که این میراث فرهنگی ـ معرفتی را حفظ می‌کنند و تداوم می‌بخشند. او اگر تهدیدی را متوجه این میراث و حافظان آن می‌دید، واکنش، و عنداللزوم واکنش‌های بسیار تند، نشان می‌داد. او، نه کتابداری جدید، و نه فن‏اوری‌های جدید کتابداری و اطلاع‏‌رسانی، بلکه مدّعیان متشکل‌‏شدۀ این رشته‌ها را در انجمن یا نهادهای دولتی بخصوصی، به‏ سان تهدیدی متوجه آن میراث می‌دید و تا پایان عمرش بر این نظرش باقی ماند.

دریغا پلی که می‌توانست در کتابداری ایران میان «سنت» و «تجدد» پیوند برقرار سازد و به همکاری خوشایند و ثمربخشی میان دو نسل بیانجامد، بر اثر سوءتفاهم، یا عدم تفاهم، یا به‌‏کاربسته نشدن تلاش کافی برای برقراری ارتباط از هر دو سو، یا شاید به سبب تلقی‌های متفاوت از گفتمان قدرت، یا عامل‌های دیگر، برقرار نشد. در نتیجه فضایی پرچالش، پرتنش و تلخ به بار آمد. نیروی بسیاری هم در این میان تباه شد. نسل جدیدی از متخصصان جوان، علاقه‏‌مند و بی‏‌طرف کتابداری و اطلاع‌‏رسانی، که چالش‌های گذشته را بی‏‌ثمر یافته است، اکنون شاهد جایی خالی است که معلوم نیست چند دهه باید بگذرد تا فرهنگ ایران، استاد افشار دیگری به بار آورد تا آن جای خالی را پر کند.

 

* این مقاله نخستین بار در مجموعۀ زیر در لندن به چاپ رسید و اکنون به مناسبت دهمین سال درگذشت استاد ایرج افشار، با تغییراتی جزئی در عبارت‏‌ها، نه در محتوا، بازنشر می‏‌شود.
Research Articles and Studies in Honour of Iraj Afshar. Eds. By Ibrahim Chabbouh & François Déroche. London: Al-Furgan Islamic Heritage Foundation Centre for the Study of Islamic Manuscripts, 2018 CE / 1439 A.H., ),pp. 569- 585.

فرخنده زادروز استاد احمد سمیعی (گیلانی)

کاروان‌سالار ویرایش

دومین ویژه‌نامۀ انجمن صنفی ویراستاران به مناسبت زادروز استاد احمد سمیعی منتشر شد. در مراسم جشن تولد استاد سمیعی در فرهنگستان زبان و ادب فارسی، آقای هومن عباسپور، نایب‌رئیس انجمن، پیام تبریک خانم گلی امامی، رئیس هیئت‌مدیرۀ انجمن، را قرائت کرد و نسخه‌ای از ویژه‌نامه را به استاد سمیعی تقدیم کرد.
در این ویژه‌نامه، که برای این مراسم تهیه شده، یادداشت‌هایی از استادان و پژوهشگران: عبدالحسین آذرنگ، سیدعلی آل داوود، گلی امامی، فتح‌الله مجتبایی، اصغر مهرپرور، حسن میرعابدینی، امید طبیب‌زاده، ناصر فکوهی، بهاءالدین خرمشاهی، سعید رضوانی، مهشید نونهالی، سعید رفیعی خضری، هومن عباسپور، مهناز مقدسی، پیمانه صالحی درج شده است.

جشن‌نامۀ فرخنده‌زادروز استاد احمد سمیعی (گیلانی) را از فضاهای مجازی انجمن صنفی ویراستاران دریافت کنید.

 

جشن‌نامه را از اینجا دانلود کنید:  

جشن‌نامۀ استاد سمیعی

 

 

#انجمن_ویراستاران #انجمن_صنفی_ویراستاران #احمد_سمیعی_گیلانی #احمد_سمیعی #زادروز #صدسالگی #صد_سالگی_استاد_سمیعی_گیلانی #هومن_عباسپور #مهناز_مقدسی #عبدالحسین_آذرنگ #روز_ملی_ویراستار #روز_ویراستار #گلی_امامی #اصغر_مهرپرور #مهدی_قنواتی #فتح‌الله_مجتبایی #بهاءالدین_خرمشاهی #سیدعلی_آل‌داوود #ناصر_فکوهی #مهشید_نونهالی #حسن_میرعابدینی #سعید_رضوانی #امید_طبیب_‌زاده #سعید_رفیعی_خضری #پیمانه_صالحی #پند_استاد

 

 

 

 

 

 

 

 

کارگاه نگارش و ویرایش مقدماتی

کارگاه نگارش و ویرایش مقدماتی

مدرس: مهدی قنواتی

شروع کلاس‌ها: بهمن‌ماه ۱۳۹۹

شنبه‌ها و سه‌شنبه‌ها  |  ساعت ۱۸ تا ۲۰

با ارائه گواهینامه از انجمن صنفی ویراستاران

دومین شمارۀ خبرنامۀ انجمن صنفی ویراستاران

پایان شب پاییزی و آغاز صبح زمستانی
بلندترین شب سال ۱۳۹۹ بر شما خجسته باد!
دومین خبرنامۀ انجمن صنفی ویراستاران را به شما تقدیم می‌کنیم. در این شماره خبرهایی داریم از دو نشست در هفتۀ کتاب، اخبار هیئت‌مدیره و کمیسیون‌ها، مکتوبی از دورۀ قاجار دربارۀ انواع‌ نشانه‌ها و شیوۀ استفاده از آن‌ها در مکتوبات زبان فارسی، خبرهایی از نشر و از اعضای انجمن، و تبریک زادروز بزرگان ویرایش و زبان فارسی.
مشتاق حضور فعال ویراستاران در جمع صمیمی «انجمن صنفی ویراستاران» هستیم.

 

برای دریافت خبرنامه کلیک کنید.

دریافت خبرنامه